خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۹ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملک یکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۸۹ سریال ترکی اسم من ملک
قسمت ۸۹ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۸۹ سریال ترکی اسم من ملک

حال عمر بد شده و دکترها بالای سر او می روند و وقتی قلب او می ایستد، به او با دستگاه شوک میدهند. همه از پشت پنجره با نگرانی به عمر نگاه میکنند. ویلدان و زمرد گریه می‌کنند و جومالی نیز نا امیدانه روی زمین می نشیند. با تلاش پزشکان، ضربان قلب عمر برگشته و حالت او ثابت می شود. همه خوشحال شده و خدا را شکر میکنند. در مغازه کنعان، فوندا داخل رفته و به روی کنعان می آورد که میداند او از کار عدنان خبر دارد و حالا نیز او را فراری میدهد. کنعان شوکه شده و ابتدا انکار میکند، اما فوندا میگوید که همه چیز را شنیده است. کنعان میگوید که او خودش نیز به دنبال عدنان میگردد زیرا او فرار کرده است. فوندا با طعنه به کنعان میفهماند که فهمیدن آلپای برای او گران تمام می شود و از کنعان باج می خواهد. همان لحظه آلپای داخل می آید و فوندا موضوع را عوض میکند. دکتر بیرون آمده و می‌گوید که عمر شرایط بحرانی را پشت سر گذاشته و حالش خوب می شود. همه خوشحال شده و ویلدان به اتاق عمر می رود تا او را ببیند. کمی بعد عمر به هوش می آید و دفنه را صدا می زند. ویلدان از دکتر میخواهد که اجازه بدهد دفنه داخل بیاید.
کرک از برخورد دیگران با دفنه و ملک خسته و کلافه شده و با دعوا به ملک می‌گوید که دیگر تحمل این برخورد ها را ندارد و بعد از خوب شدن دفنه آنها باید از آن شهر بروند. ویلدان به اتاق دفنه آمده و از او میخواهد به دیدن عمر برود. عمر و دفنه از دیدن یکدیگر خوشحال شده و به هم امید می دهند. سپس دفنه بیرون می آید تا عمر استراحت کند.
زهرا از اینکه باشاک مدام به دفنه اهمیت میدهد و احساس او را نمی‌بیند، ناراحت ‌و عصبی است و از بیمارستان می رود. خلیل با عصبانیت از بیمارستان بیرون آمده و می‌خواهد سراغ کنعان برود. خلیل نیز همراه او می رود تا او را آرام کند. میتات به خانه می رود و به نفیسه میگوید که دیگر در آن خانه نمی‌ماند و میخواهد چمدانش را جمع کند. حوس پیش کنعان می رود و میگوید‌ که عدنان را پیدا نکرده اند. کنعان از بی عرضگی حوس عصبی و کلافه است.
عدنان از تلفن عمومی با تمام بیمارستانها تماس میگیرد تا دفنه را پیدا کند. او بیمارستان را پیدا کرده و سراغ عمر را نیز میگیرد و وقتی متوجه می شود که عمر زنده است، عصبی می شود و میخواهد هر طور شده کار او را تمام کند. ملک و باشاک به محوطه بیمارستان رفته و ملک به باشاک میگوید که تصمیم دارند از آن شهر بروند. باشاک ابتدا ناراحت شده اما به فکر زندگی و سلامتی ملک است. او از اینکه این مدت متوجه روحیات زهرا نبوده ناراحت است و ملک به خاطر اینکه باشاک تمام این مدت درگیر مشکلات او بوده است، معذب می شود.
خلیل با عصبانیت به بازارچه می رسد و با کنعان دعوا میکند و به روی او می آورد که از بیماری عدنان خبر داشته و از او حمایت کرده است. کنعان میگوید که او خودش نمیداند عدنان کجاست و حتما او را به پلیس تحویل میدهد. خلیل میداند کنعان دروغ میگوید.
ملک در بیمارستان پیش دکتر می رود و در مورد مخفی کردن بیماری اش در گزارش دادگاه سوال میکند. دکتر میگوید که نمی‌تواند چنین کاری کند زیرا خلاف است. ملک نیز تایید میکند که کار درستی نیست اما او نگران تکلیف پسر کوچک خود است. دکتر نیز میگوید که دادگاه ممکن است بخاطر وضعیت سلامت او حضانت را به پدر بچه بدهد.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا