خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۹۵ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۹۵ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۹۵ سریال ترکی تو در بزن

ملو با خودش در حال حساب کتاب کردن است که به کی چقدر باید پول بده، بوراک با همون تیپ ماهیگیری که اولین بار ملو را دیده بود پیشش می رود. ملو با دیدنش بهش میگه انگار دارم تو زمان سفر میکن همونجوری هستی که اولین بار دیده بودمت بوراک میگه پس از اول شروع میکنیم و میگه سلام من بوراک هستم عاشق ماهیگیری اگه دوست داری میتونی باهام بیای لیموناتم میتونم بریزم رو لباست البته از همین اول بگم دوست دختری به اسم سلین ندارم، ملو میخنده و میگه منم ملو هستم و عاشق لیمونات و بعد از کمی صحبت کردن همدیگر را میبوسند. آیفر برای آیدان و سیفی کلاس درس زندگی اقتصادی می گذارد و با سبزیجات آشناشون میکنه که با هر کدامشان چه چیزهایی میشه درست کرد و آموزشش را هم میدهد. سیفی غر میزنه که ببین به چه روزی افتادیم چرا وقتی داریم باید اینجوری زندگی کنیم؟ آیدان میگه  سرکان گفته باید یخورده ملاحظه کنیم تو خرج ها. سیفی میگه آقا کمال هست دیگه اون پول میده آیدان میگه من آیدان بولاتم و محتاج هیچ مردی نیستم و آیفر تشویقش میکنه. از آنجایی که ادا و پریل باهم به مشکل خوردن جلوی در مدرسه منتظر کیراز و جان هستن و بعد از اومدن بچه ها بدون نزدیک شدن بهم باهم کل کل میکنن. سرکان در کلاس درس هستش و برای بچه های کلاس داستانی را تعریف می کند و ازشون می خواد که برای تکلیف شبشون یه اثری را که خیلی دوسش دارن را انتخاب کنن و برای سرکان ارائه بدهند.

یکی از بچه ها بلند میشه و میگه میشه فردا ارائه بدم؟ من دی جی هستم و شب مراسم دارم سرکان میگه این چه ربطی به درس داره الان؟ که بهش میگه همه ی بچه ها هم هستش خوشحال میشیم که شب شما هم بیاین که سرکان به ناچار قبول میکنه. سرکان از دانشگاه بیرون میاد و پیش ادا و کیراز که روبروی دانشگاه نشستن میره. سرکان بعد از کمی بازی کردن با کیراز میگه بریم خونه دیگه. کیراز از اونجایی که با جان دست به یکی کردن تا با راضی کردن مامان باباهاشون به همبرگری برن، به سرکان و ادا میگه بریم همبرگری. ادا میگه یه روز دیگه کلی غذا داریم خونه کیراز گیر میده که بریم و راهی همبرگری میشن. جان هم تو ماشین موقع برگشت اصرار میکنه که بریم همبرگر بخوریم و جان هم موفق میشه و به همبرگری میرن. با وارد شدنشان به همبرگری جان به سمت کیراز میدود و همدیگه را بغل میکنن و میگن چه نقشه ای کشیدیم. سرکان به ادا میگه تو میدونستی؟ ادا میگه نه خودشون نقشه کشیدن. همین سوال را انگین و پریل از هم میپرسن. سر میز روبروی هم مینشینن و در حالیکه جواب سوال بچه هاشونو میدن به هم دیگه تیکه می اندازند. پریل تحملش تمام می شود و میگه من میرم تو جان بردر بیار. سومین همبرگر ادا میاد که سرکان تعجب میکنه و میگه کی اینو سفارش دادی خیلی نمی خوری؟ ادا میگه چیکار کنم به جای حرص همبرگر بخورم بهتره. ملو و بوراک باهم حرف می زدن که با اومدن پینا و کرم خودشونو جمع و جور میکنن. بوراک از ملو میپرسه که چرا یجوری برخورد کردی که انگار چیزی بینمون نیست؟ ملو میگه میخوام یخورده بگذره بعد بگیم.

ادا به ملو زنگ میزنه و میگه شب دانشجوهای سرکان به مهمونی دعوت کردن گفتم ببینم میتونی بیای از کیراز مراقبت کنی؟ ملو میگه آره میام و ازش میپرسه که میتونه بوراک هم بیاد یا نه؟ ادا میگه خبریه که من نمیدونم؟ ملو میگه نه همینجوری گفتم دلش واسه کیراز تنگه ادا هم اجازه میده. جلوی در ورودی سرکان به ادا میگه خیلی خوشگل شدی می خوای اصلا نریم بریم خونه؟ ادا میگه به نظر من بچه هارو منتظر نزاریم و میرن داخل. ملو و بوراک برای کیراز قصه میگن تا بخوابه. بعد از اینکه میبینن کیراز خوابیده حرف های عاشقانه با هم میزنن که یکدفعه کیراز چشماشو باز میکنه و میگه که فهمیده با هم رابطه دارن و از ملو شش تا بستنی می خواد تا چیزی نگه به کسی. کمال به آیدان میگه تو این خونه فقط ژاکت ها و کت های من اضافه بود که فروختی؟ آیدان میگه فکر کردم نمی پوشیشون و از ترس اینکه بره و دیگه پیشش نباشه حرف میزنن و کمال بغلش میکنه و میگه من همیشه اینجام. سرکان و ادا به خانه میرسن که کیراز پر انرژی میاد و بهشون خوش آمد میگه. ادا تعجب میکنه و میگه تو هنوز نخوابیدی؟ و وقتی پرانرژی بودنش را میبینه میگه من این حالشو میشناسم و بلند صدا میزنه ملو. ملو میاد و میگه داشتیم حرف میزدیم سرکان میگه چرا تو حال حرف نمیزدین تو اتاق خواب بودین؟ بوراک میگه بحث شیرین بود صلا حواسمون نبود. ادا به ملو میگه چندتا بستنی دادی بهش؟ ملو میگه زیاد نبود دیدیم هوا گرمه باهم بستنی خوردیم. کیراز میاد و میگه حق السکوت یعنی چی ملو؟ ادا میگه حق السکوت دادی بهش!! ملو هل میکنه و میبینه داره خرابتر میکنه شب بخیر میگن و میرن.

سرکان میگه هر کاری میکردن مواظب بچه نبودن، ادا میگه فردا باهاش حرف میزنم. فردای آن روز سرکان درباره تکالیف دانش آموزاش غر میزنه که میبینه ادا دوباره خوابیده. سرکان عصبی میشه و میگه ببخشید حوصلتو سر بردم میرم تو بالکن بقیه کارامو میکنم. سرکان تکالیف ها را پاره میکنه که کیراز میاد و میگه چه خوبه که معلم من نیستی. سرکان میگه چرا؟ کیراز میگه چون اگه تکالیف منو پاره میکردی ناراحت میشدم و میگه منم یه بار بد تکالیفمو دادم ولی معلمم گفت میدونم سری بعد بهترش میکنی و جلسه بد بهترین نکلیفو انجام دادم و زد به دیوار. ادا میاد و از سرکان معذرت خواهی میکنه و میگه واسه اینکه بدونی حوصله سر بر نیستی فردا میام تو کلاس درس. کرم و پینا به پیکنیک میرن و استانبول گردی می کنن. آیفر وقتی به کافه میاد بوراک میگه من دیگه برم ملو میگه هنوز غذاتو نخوردی که بوراک میگه حوصله ندارم نقش بازی کنم بچه دبیرستانی نیستیم که قایمکی رابطه داریم و میره. فردای آن روز سرکان سر کلاس میگه که ادا هم میاد و همسرمم هستن بچه ها خوشحال میشن. کلاس تموم میشه ولی اداهنوز نیومده که بچه ها سراغشو میگیرن سرکان میگه جلسه داشتن شاید نتونسته بیاد و باهم قرار میزارن تا به کافه برن برای صرف چای. سرکان به ادا زنگ میزنه و میگه که چرا نیومدی ادا میگه یادم رفته بود و سریعا به کافه ای که سرکان با بچه ها رفته میره. دو تا از مشتری ها به انگین و پریل زنگ میزنن و میگن تا فردا باید پروژه را تحویل بدن وگرنه لغو همکاری میکنن…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا