خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال جیران

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال جیران را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی حسن فتحی و اسماعیل عفیفه ساخته شده است که هر هفته جمعه از پلتفرم فیلیمو پخش می شود.

قسمت 24 سریال جیران

سلمان خان و یکی دیگر قراول ها با هم حرف می زنند و نگران حکم سیاوش هستند، سلمان هم میگه بعید می دونم حکم سیاوش عوض شود و به اتاقش می رود…
سلمان خان زیر میزش جعبه ای می بیند که آن را بر می دارد و باز می کند، داخل آن را باز می کند که یک نامه و مقداری طلا توجهش را جلب می کند، جعبه و محتویات داخلش از طرف جیران است و دست به دامن او شده تا جون سیاوش را نجات دهد…
سلمان به تاخت به سمت سفارت بریتانا می رود تا آن جا با فاضل خان یکی از سفرا حرف بزند تا کاری از پیش ببرد که حتی پیشنهاد رشوه اش هم چاره ساز نیست و سلمان با گفتن بیشتر فکر کن می رود…
میرزا آقاخان نوری با پسرش میرزا کاظم حرف می زند و از این که دسیسه شون شکست خورده، حسابی حرص می خورد که میرزا کاظم میگه جیران زن هست ولی ضعیفه نیست، باید تن به تن باهاش بجنگیم و چی از این بهتر که زن باردار خودش طناب دار دور گردن معشوقه سابق بندازه و همه چی موکول میشه برای بعد از اعدام سیاوش تا جیران، ضعیف بشه که میرزا آقاخان پسرش را تحسین می کند و میرزا کاظم با لبخند و گفتن کفایت مذاکرات می رود…
جیران در اندرونی اش منتظر گل نسا است که او می آید و می گوید رحمت پیغام داد که تلاش های سلمان موثر نبوده است… جیران محکم روی پایش می کوبد و حالش هیچ خوب نیست…
روز اعدام سیاوش رسیده است و میدان را برای انجام حکم آماده کرده اند، ناصرالدین شاه هم در اتاقش آماده شده که سلمان به آن جا رفته و می گوید فاضل با شما کار دارد، فاضل پیشنهاد سفیر روسی برای دوئل میان کشتی گیر روس و سیاوش را مطرح می کند که ناصرالدین شاه نمی پذیرد و برای ادای حکم به میدان می رود…
بعد از ادای احترام همه به شاه، قراول ها سیاوش را آماده می کنند و علی خان شروع به خواندن حکم می کند، رحمت و سلمان اصلا حال خوبی ندارند، سیاوش هم نگاهی به جلادش می اندازد و اشهدش را می خواند…
ناصرالدین شاه، قراول خاصه، سلمان را صدا می کند و از او درباره غیاب جیران سوال می پرسد که او میگه عزیز آقا رخصت خواستن تا به خاطر وضعیت جیران خاتون که طفل شما را به شکم می کشد، از حضور معذور باشند و دوباره درباره جوابش به فاضل سوال می پرسد که سلمان با سیاست محض جواب می دهد و جوری برخورد می کند که او بهترین جواب را داده اما رخصت و عفو مولوکانه را به واسطه کشتی با کشتی گیر روس از او می گیرد و می گوید اگر باخت نه تنها خودش، بلکه مرا نیز گردن بزنید و می رود…
بعد از رفتن سلمان خان، ناصرالدین شاه هم از جایش بلند می شود و به سمت اندرونی اش بر می گردد، همهمه تمام جمع را فرا می گیرد، سلمان با نگاهش با فاضل حرف می زند و برای علی خان سر تکان می دهد که سیاوش را ببرند…
افرادی هم نظیر خواجه روشن و نقره و تاجی و میرزا آقاخان هم از این وضعیت ناراحت هستند…
بعد از اتمام مسابقه، سلمان به دیدن فاضل رفته تا هم پای قول و قرارش بماند هم ادامه نقشه را برایش بگوید و ازش می خواد دیمیتری کشتی گیر روس هر طور که شده به سیاوش ببازد…
عزیز آقا در اندرونی خاتونش می رقصد، گل نسا هم می زند و جیران غرق خنده است که ناگهان تو خودش می رود و استرس دارد که مبادا کشتی گیر روس برای باخت مقابل سیاوش رضایت ندهد…
سلمان به سیاه چاله رفته، همه را بیرون می کند و شروع به دعوا با سیاوش می کند و می گوید جیران همه دار و ندارش و به خاطر تو داد تا زنده بمونی و نقدا تا روزی که با کشتی گیر روسی بجنگی، زنده ای که سیاوش جا می خوره و میگه با این وضعیت از پسش بر نمیام که سلمان میگه گاو بندی شده و انقد سر کیسه جیران خاتون شل شده که اون روز پشت کشتی گیر روس به خاک مالیده شه…
سلمان قبل از رفتنش به سیاوش میگه که همه زخم های تنت به زودی خوب میشه، ولی زخم عشق تا ابد پیشته و به میرزا قلی میگه که سیاوش فعلا آزاد است ولی تا روز کشتی باید همه چیزش تحت کنترل باشد و حق خروج از ارگ را ندارد…
میرزا کاظم با پدرش حرف می زند و بهش می گوید که من به کل این اتفاق مشکوکم و بر این گمانم که کسی نقشه چیده تا این جوانک را از مرگ برهاند…
جیران به محضر ناصرالدین شاه رفته و با هم خلوت کرده اند، ناصر درباره باخت دو‌ سال پیش مقابل کشتی گیر روس می گوید و حالش حسابی مشوش است و می ترسد سیاوش ببازد و سفارت خانه روس چراغانی شود…
جیران برای ناصر دلبری می کند و او را به آرامش دعوت می کند، ناصرالدین شاه هم لذت می برد و او را همراهی می کند…
سیاوش حسابی تحت نظر است، دائما در حال تمرین و مداوا شدن است، لحظه ای هم از تلاس دست بر نمی دارد…
بلاخره روز مسابقه سیاوش و دیمیتری از راه رسیده، سیاوش استرس دارد، مربیش او را آرام می کند و می گوید کشتی میدان فن است نه زور…
ناصرالدین شاه شرفیاب می شود و بعد از ادای احترام اعضای قصر به او، دو کشتی گیر به همراه پهلوون دارالخلافه به میانه میدان می روند، قبل از شروع کشتی، سفیر روس و میرزا آقاخان به هم نگاهی می اندازند و به نظر میاد که نقشه ای با هم دارند…
سیاوش تلاش می کنه زیرگیری کنه اما موفق نیست و خودش زیرش گرفته می شود و سفیر روس و میرزا آقا خان به هم لبخند می زنند…
سیاوش دو‌ بار ضربه فنی می شود و برای استراحت می رود که پهلوون بهش میگه چشم امید همه به توعه، ناصرالدین شاه اصلا احوال خوشی ندارد و بابت این که اون روز گردنش را نزده، پشیمون است…
سیاوش دوباره به میدان می رود و دائم خاک میشه اما پشتش به خاک مالیده نمی شه…
سلمان از علامت های میان سفیر روس و میرزا آقاخان می فهمد که سفیر بد قولی کرده و به سمت سیاوش میره که سیاوش میگه چه ببرم چه نبرم منو می کشید که سلمان از در دیگه وارد میشه غیرت او را بیدار کند و موفق هم می شود…
سیاوش این بار حرفه ای وارد میدون شده و تمام خودش را به نمایش می گذارد که موفق میشه و جیران هم با تمام وجود خوشحالی می کند، تاجی چپ چپ به او نگاه می کند…
سیاوش و حریفش هم چنان با هم در دوئل هستند که پاچه شلوارک سیاوش پاره می شود و او آن را تا می زند تا راحت باشد، خالکوبی روی پای کفایت خاتون همانی است که او دنبالش است که به ناگهان از جایش بلند می شود و هول شده می ایستد، این کار کفایت خاتون از چشم های مهد علیا دور نمی ماند، اما گمان می کند که به خاطر استرس بازی است…
سیاوش بلاخره‌ دیمیتری ماخوف خاک می کند، همه مردم خوشحالی می کنند و اسم سیاوش بر زبانشان جاری است، سلمان خان، رحمت، جیران، سارای گرجی همه و همه درباریان به جز خواجه روشن و نقره و میرزا آقاخان خوشحال هستند…
ناصرالدین شاه با دیدن این صحنه از جای خودش بلند می شود و با غرور به سفیر روسی نگاه می کند، از ته دل می خندد و برای سیاوش دست می زند…
سیاوش که انرژی زیادی صرف کرده، بعد از خاک کردن پشت حریفش، همان جا کنارش فریاد بلندی از ته دل می کشد و سلمان هم خوشحالی می کند…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا