خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی با ملنیجرم تماس بگیر + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امیدها و ناامیدی‌ها، جنگ‌ها و تلاش‌های کارکنان صنعت سینما را به تصویر می‌کشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.َ

قسمت ۳۵ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
قسمت ۳۵ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

قسمت ۳۵ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر

دجله از گذشته اش به امیر میگه که وقی من به دنیا اومدم مادرم و پدرم از هم جدا شدن بعد از چند سال هم پدرم ازدواج کرد و خانواده تشکیل داد، همیشه واسم سوال بود که چرا این اتفاق افتاده، امیر میگه واقعا خیلی سخته. دجله بهش میگه من تاحالا به هیچ کس اینارو نگفتم تو فقط میدونی، امیر میخنده و خوشحال میشه. باریش به خانه اش میرسه که برادرش میپرسه چی شد؟ باریش میگه نبود خونه، برادرش میپرسه کادورو چیکار کردی؟ باریش میگه دادم به هم خونه اش که اومد بده بهش. برادرش میگه دیوونه شدی؟ تو از صبح همه تلاشتو داشتی میکردی تا خوشحالش کنی من نمیفهمم چرا اینکارو کردی؟ باریش میگه ول کن کادو تولد بود دیگه میده بهش، برادر باریش بالاخره راضیش میکنه و باریش به سمت خانه دجله میره.

به سر کوچه که میرسه میبینه امیر دجله را رسونده خانه اش و باهم در حال خندیدن هستن. باریش ناراحت میشه و برمیگرده خانه. دجله وقتی به اتاقش میره میبینه یه بسته رو تختش هست که مرال واسش یه پیام گذاشته که من صبح زود باید بیدار بشم میخوابم این هدیه را باریش واست آورد. دجله با باز کردن هدیه اش میبینه شعری که دوستش دارد هستش که قابش کرده ولی فکر میکنه خود باریش نوشته. تماس تصویری میگیره با باریش و ازش تشکر میکنه و میگه شعری که دوست داشتمو نوشتی واسم مرسی که یادت بود، باریش حرفی نمیزنه که دست خط امضاء خود شاعره و به دجله میگه نگهش دار ننداز دور باشه؟ دجله میگه معلومه که نگه میدارم این هدیه ست بعدا میبینیم همو فعلا شب بخیر. برادر باریش باهاش دعوا میکنه که چرا بهش نگفتی دست خط و امضاء خود شاعره؟ هرکی بود میگفت.

فردای آن روز تو آژانس چینار و کراج باهم میرن پیش مدیر برنامه پینار تا در ازای دادن پول قراردادش را با پینار فسخ کند. اونجا مدیر برنامه پینار به چینار و کراج میگه که فقط یه مشکلی هست که برادر زاده ام میخواد تو سریال قصه های پریا بازی کنه دوست داره با باریش آشناش کنین تا بازی کنه تو اون سریال استعداد داره کمکش کنین که چینار و کراج به ناچار قبول میکنن. چینار و کراج ماجرارو به همه میگن و اونا به کارگردان سریال زنگ میزنن و برادرزاده مدیربرنامه پینار را به او معرفی می کنند. او ازش تست بازیگری میگیره. وقتی تو اتاق فریس جمع میشن کارگردان بهشون میگه که اصلا این نشدنیه هیچ استعدادی نداره و در آخر میگه من میخوام فیلم زندگینامه ابراهیم تاتلیسو بسازم اگه بتونین کمکم کنین یه کاری میکنم واسش.

بعد از رفتنش، بلافاصله ابراهیم تاتلیس به کراج زنگ میزنه که کراج با دیدن اسمش جا میخوره و میگه چه حلال زاده ست و همگی تعجب میکنن، کراج درباره فیلمی که کارگردان سریال قصه پریا میخواست بسازه هم باهاش حرف میزنه که او قبول میکنه. بلافاصله به کارگردان زنگ میزنن تا نرفته برگرده وقتی میاد کراج میگه میخوای با ابراهیم تاتلیس حرف بزنی؟ من حرف زدم گفت سریال باشه بهتره، کارگردان خوشحال میشه و میگه درباره اون دختره هم یه کاریش میکنم یه نقشی میدم که نخواد زیاد حرف بزنه. چینار و کراج و پدیده به پینار زنگ میزنن و باهاش یه جلسه میزارن و قراردادش را بهش میدن و میگن فکر کردیم بهتر باشه خودت پاره اش کنی. و قرار میزارن تا بعدازظهر تو کافه با هرکدامشان تنهایی حرف بزنه تا تصمیم بگیره با کی کار کنه.

هرکدامشان به تنهایی با پینار حرف میزنن و درباره خودشون و فکرهایی که برای پینار دارن را بهش میگن و این وسط بقیه را میکوبن زمین تا خودشون تو نظر پینار باشن، فریس وعده بازی در یه فیلم را بهش داد، کراج وعده بازی در خارج از کشور، چینار بازی در فصل جدید یه سریال محبوب، پریده بهش میگه من بازیگر جدید استخدام نمیکنم ولی میخوام به خاطر تو زیر قولم بزنم. پینار تمام روز به این حرفا فکر میکند و بالاخره به تصمیم نهایی میگیره. باریش به سر صحنه فیلمبرداری میره و با دیدن برن میخواد بره پیشش که وقتی باهم چشم تو چشم میشن، برن از باریش دوری میکنه و میره. چینار و کراج و پریده تو همان کافه نشستن و بهم میگن یعنی کدوممونو انتخاب کرده؟

پریده میگه ما هرکاری میکنیم واسه آژانسه فرقی نداره که کدوم یکی از مارو انتخاب میکنه، بعد از چند دقیقه کراج و چینار و فریس همزمان به دجله و گولین و امراه پیام میدن تا درباره پینار تحقیق کنن تا بفهمن از چه چیزهایی خوشش میاد تا همون کارهارو بکنن. دجله چندتا پیشنهاد میده که فریس به دلش نمیشینه که در اخر دجله میگه باکس شیرینی و گل بفرستیم واسش فریس میگه از چی رسیدیم به چی. گولین به کراج میگه از یه خواننده خیلی خوشش میاد میتونیم با اون خواننده حرف بزنیم تا یه دفعه باهم روی سن آهنگ بخونن. پینار زنگ میزنه بهشون و یه جلسه تو آژانس میزاره. وقتی همشون جمع میشن، فریس میگه چیشد؟ انتخاب کردی؟ پینار میگه اول از همه میخوام ازتون تشکر کنم بابت پس گرفتن قراردادم از مدیربرنامه ام نمیدونین منو از چه جهنمی درآوردین ممنونم واقعا. الان خیلی سریع خودمو رسوندم از سر ست اومدم گفتم بیام بهتون خبرشو بدم.

راسیتش من از همتون ممنونم ولی هرکدومتون تو کافه از خودتون فقط تعریف میکردین البته این خیلی عادیه بایدم همین کارو میکردین ولی هرکدومتون بقیه را خراب میکردین و همتون وعده های الکی و غیرممکن بهم میدادین ببخشید ولی من نمیتونم با هیچ کدومتون همکاری داشته باشم. پینار یه ساک میزازه روی میز و میگه اینم پولی هستش که بابت فسخ قراردادم به مدیربرنامه قبلیم دادین ممنونم ازتون. پریده میگه پینار جون اگه پولو داشتی چرا پس به ما گفتی؟ پینار میگه نه نداشتم راسیتش از مدیربرنامه جدیدم گرفتم تا باهاتون تسویه کنم، تشکر میکنه و میره. بعد از رفتنش پریده میگه ۱۰۰بار بهتون گفتم پشت همدیگرو خالی نکنین ما یه تیم هستیم واسه آژانس. فریس به چینار میگه معلوم نیست چینار چی گفته بهش، چینار میخواد دفاع کنه که پریده ساکتشون میکنه و میگه ولی من یه سوالی میخوام الان بکنم که هیچکدومتون به ذهنتون نرسیده اینکه که پس مدیربرنامه جدیدش کیه؟! پینار تو کافه با سرکان قرار گذاشته و سرکان میگه امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم و باهم دست میدن…

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا