خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۰۹ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی علی بیلگین، امید و ناامیدیها، جنگها و تلاشهای کارکنان صنعت سینما را به تصویر میکشد. سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر (Menajerimi Ara) در ژانر درام و کمدی محصول سال ۲۰۲۰ برگرفته از سریال فرانسوی Dix Pour cent به سفارش کانال Star Tv میباشد.
قسمت ۱۰۹ سریال ترکی با منیجرم تماس بگیر
اونور بازیگر دجله در خانهاش مدام در حال فیلم و استوری گرفتن برای صفحه مجازیش است، دجله بهش زنگ میزنه تا برای یک جلسه به آژانس بره تا درباره پروژه اسپانیایی حرف بزنن. اسرا بازیگر دجله بهش زنگ می زنه و میگه یه مشکلی پیش اومده گربه ام تو تراس خونه گیر کرده و منم فیلمبرداری دارم نمیدونم باید چیکار کنم، دجله ازش می خواد تا لوکیشن بفرسته و به اونجا بره که گربه اش را نجات بده همان موقع طغرل به اتاق دجله میره و بهش میگه تمام مدیر برنامه ها تو تراس جلسه دارند. دجله حرص میخوره و میگه حالا من باید چه جوری هم به جلسه برسم هم به گربه؟ مرال بهش میگه خیالت راحت آدرسو برام بفرست گربه رو بسپار به من، دجله بهش میگه مگه تو کار نداری مگه نمیری سرکار؟ مرال بهش میگه تعدیل نیرو کردن من اخراج شدم. او ناراحت میشه واسش و آدرسو براش میفرسته. همه تو تراس جمع میشوند و شروع به معرفی بازیگر هایشان می کنند. کراج از جاش بلند میشه و مورآت راه پیشنهاد میده و میگه ورزشکاره به خوبی از نقش برمیاد.
دجله از جاش بلند میشه و اونور را پیشنهاد میده و از نقاط قوی و مثبتش واسش میگه. چینار درباره بازیگرش اردم صحبت میکنه و میگه از پس تمام حرفه هایی که صحبت کردین به خوبی بر می آید و بازیگر فوق العاده ای هستش. جیدا پرونده های آنها را می گیرد تا بررسی کند. باریش با آیدین به کنار دریا میرن تا ماهیگیری کنن بعد از کمی زمان گذشتن باریش به آیدین میگه که فرد مقابلش تو سریال جدید دوست دخترم بوده قبلا باهاش رابطه داشتم و از طرفی میگه نمیخوام دجله الکی ناراحت بشه و ذهنش درگیر بشه به خاطر همین بهش چیزی نگفتم اما نمیدونم کار درستی هست یا نه؟ آیدین بهش میگه الکی ذهنتو درگیر نکن چیز مهمی نبود که بخوای بگی. اونور به آژانس میرسه و تمام مدت در حال گرفتن استوری و فیلم است و یه جورایی معتاد فضای مجازی و استوری گرفتنه. مورات به اتاق کراج میره تا درباره سناریو صحبت کنن. مورات وقتی میفهمه کوهنوردی جزء حرفه هایی که باید بلد باشن هست میگه اصلا حرفشو نزن من از ارتفاع حسابی میترسم و نمیتونم.
کراج سعی میکنه او را آرام کنه و بهش پیشنهاد میده و میگه تا فیلمبرداری وقت داریم میریم پیش دکتر تا فوبیا تو هم درمان بشه. مورات میگه اون که دیگه اصلاً من نمیتونم مشکلاتمو برم برای کسی تعریف کنم، کراج عصبانی میشه و بهش میگه اینقدر با من مخالفت نکن یه خورده با منم راه بیا. اردم پیش چینار میره تا درباره نقش استانبول با هم صحبت کنند چینار شروع میکنه به گفتن خواسته های کارگردان و وقتی به حرفه های مورد نیاز رسید اردم با شنیدن موتورسواری از ترس از جاش بلند میشه و میگه من از موتور میترسم هیچ جوره نمیشه چینار شروع می کنه تا او را کمی آروم کنه سپس بهش میگه تو از پس همه ورزش ها بر اومدی با هم دیگه میریم تمرین میکنیم.
پریده درگیر کارهای جنید است و مدام یه پاش آژانس یه پاش بیمارستان تو مسیر رفتنش به بیمارستان کراج او را میبینه و ازش حال خودش و جنید را میپرسه، پریده همان لحظه چشمش به جیدا می افتد و میگه خوبم جنید هم تو اتاق عمل ببینیم چی میشه. کراج ازش میپرسه که تو یعنی نمیدونستی که ناراحتی قلبی داره؟ پریده نگاهی میکنه به جیدا و به کراج میگه بهتر این سوالو از جیدا بپرسی و از اونجا میره. کراج ماجرا را از جیدا میپرسه اما او بهش میگه زمانی که من رسیدم اونجا جنید در حال دویدن بود و کار از کار گذشته بود سپس میره او با شنیدن این جمله همه چیز را می فهمه. پریده بیرون آژانس روی نیمکت می نشیند تا کمی به خودش مسلط بشه جیدا پیشش میره و بهش میگه حال جنید چطوره؟ پریده بهش میگه از اتاق عمل در اومده تو بخش مراقبتهای ویژه هستش. جیدا به پریده میگه تو فکر می کنی من قلب ندارم؟ باطنم با چیزی که نشون میدم خیلی فرق داره پریده بهش میگه جیدا تو تنها چیزی که واست مهمه خودت و پول هستش و به چیز دیگه ای فکر نمی کنی باطن و ظاهر تو هم یکیه.
جیدا با شنیدن این حرف کمی ناراحت میشه به خاطر این قضاوت و با بغض از پیش پریده میره. جلسهای دیگر در تراس آژانس برگزار میشه و جیدا درباره صحبت کردن آنها با بازیگر هایی که معرفی کردند که سوال میکنه همگی آنها از پیشرفت کارشان بهش میگن، جیدا گوشزد میکنه که این یک پروژه خارجی هستش و بازیگرهای ما نماینده ترکیه هستن حواستون باشه سپس رو به دجله میگه باید برای تو یه دستیار هم انتخاب کنم لازم داری. دگله میگه من دوست دارم دستیارمو خودم انتخاب کنم. چینار و کراج از دجله حمایت میکنند و پشتش در میاد و به جیدا میگن کاملا منطقیه و حق داره، جیدا هم قبول میکنه. بعد از رفتن آنها کراج از دجله میپرسه کسیو سراغ داری برای دستیار؟ دجله بهش میگه آره مرال، کراج بهش میگه مگه حسابدار نیست؟ مطمئنی از این کار برمیاد؟ بلد هست؟ دجله بهش میگه آره مرال خیلی دختر باهوشیه و چیزیو بهش بسپاری به نحو احسن انجام میده. از طرفی از کارش هم بیکار شده میتونیم یه امتحانی بکنیم اگه تونست که خب چه بهتر اگه نتونستم عوضش میکنیم.
باریش در خانه در حال درست کردن ماهی برای شام است وقتی غذا آماده میشه میز را دونفره میچیند و شمع هم روشن میکنه وقتی زنگ در زده میشه باریش به استقبال دجله میره که میبینه به همراهش مرال هم با چمدون اومده. دجله به باریش میگه چند وقت بود ازش دور بودم بهش احتیاج دارم باریش میگه خوب کردی سپس سه تایی سر میز میشینن و غذاشونو میخورن فردای آن روز وقتی دجله از خواب بیدار میشه با دیدن ساعت به باریش میگه که چرا منو بیدار نکردی داره دیرم میشه. مرال تمام کارهای اون روزش را دسته بندی کرده و به دجله تحویل میده، او با دیدن اون برنامه ها حسابی ذوق میکنه و ازشون تشکر می کنه سپس با همدیگه به آژانس میرن. دجله مرال را با خودش به اتاق دستیار ها میبره و به امراه و گولن معرفی میکنند آنها هم خوشحال میشن از اینکه قراره طغرل از اونجا بره و با همدیگه وسایلش را جمع می کنن و تو پلاستیک میریزن میزارن جلوی در اتاق….