آخرین جامانده قافله کربلا…
جواد نبوتی
ظلمت و سیاهی سنگین شبهای بغداد را هر کسی با چشم خود دیده باشد حالا می فهمد که در تنهایی و غربت، مرگ را به آغوش کشیدن چقدر ملال آور و اندوه بار است.
اما در آن شب شوم و سیاه نشانه هایی از نور خدا چنان بر زمین و آسمان بغداد سایه افکنده بود که حاج قاسم برای دیدار به معبود خود بی تابی می کرد…
او ساعاتی قبل از شهادت در دست نوشته ای سوزناک برای خدایش یک پیغام روشن فرستاده بود:
الهی لا تکلنی
خداوندا مرا بپذیر
خداوندا عاشق دیدارتم
همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود
خداوندا مرا پاکیزه بپذیر…
دست نوشته ای که در ساعات پایانی زندگی باعزت شهید سپهبد قاسم سلیمانی از وی به یادگار مانده به وضوح نشان می دهد که این انسان ربانی و شریف تا حدی به خدای خویش نزدیک شده بود که در ضمیر ناخودآگاهش به بسیاری از اتفاقات قریب الوقوع آگاهی داشت.
او اگرچه مظلومانه از میان ما رفت اما تمام مردم ایران و حتی تمام انسانهای آزادی خواه جهان بر این نکته مهم تاکید کردند که برای انسان شجاع و آزاده ای چون قاسم سلیمانی فقط و فقط جامه زیبا و سپید شهادت برازنده بود.
هر چند ملت داغ دیده ایران بر این شهادت جانسوز خون گریستند اما تنها چیزی که دلهای رنجور و عزادار ما را آرام می کند همانا منزلت و جایگاه والایی است که حاج قاسم نزد خداوند یکتا دارد و همین برای ملت مظلوم ایران کافیست که بدانند در روز رستاخیز یک نفر از این خاک پاک هست که می تواند در پیشگاه خدای رحمان شفاعت کند و ما را از آتش دوزخ برهاند…
و چه سعادتی بالاتر از اینکه نسل ما بارها و بارها این گوهر گرانقدر را با چشمانش دید و صدایش را شنید و جامانده ای از لشکر مظلوم کربلا را در این زمانه ای که معنویتها رنگ باخته بدرقه کرد…
شاید هم اگر چشمان ما بصیرت و نور اللهی را داشت به راحتی می توانستیم ملائکه های پرشماری را ببینیم که در لحظه شهادت حاج قاسم سلیمانی در آسمان بغداد بی تابی می کردند تا او را تا رسیدن به عرش خدا روی دست ببرند و تردیدی نیست که این انسان بزرگوار و شریف از همان لحظه شهادت با اولیاء پاک اللهی و امامان معصوم به ویژه سالار شهیدان و آزادی خواهان عالم امام حسین(ع) همنشین شد.
شهادت مبارک حاج قاسم…
دلمان برایت تنگ می شود بی نهایت…