خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۸۷ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۸۷ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی تو در بزن

کمال و پینا پیش سرکان و ادا میرن و کمال طرحاشو نشون میده و میگه میدونم بده ولی خواستم یه نگاهی بندازین بهش، سرکان با دیدن طرحا میگه برای اولین بار بد نیست خیلی خوبه و کمال خوشحال میشه. سرکان بهش میگه فقط چند نکته رو باید بهت بگم ادا میگه پس من میرم براتون چای میارم و سرکان برای کمال نکات را توضیح میده. آیدان پیش سیفی میره و میگه جواب دی ان ای دیدی؟ سرکان پسر کماله؟ سیفی میگه نمیدونم ندیدم ولی احتمالش بالاست و با دیدن جواب آزمایش میفهمند که سرکان پسر کماله. آیدان تعریف میکنه که وقتی با آلپتکین دعواشون شده بود و باهم بهم زده بودن آیدان میره پیش آلپتکین ولی بعد از چند روز با آلپتکین برمی گرده. آیدان حرص میخوره که الان من باید چیکار کنم؟ چجوری بگم؟ ادا کیراز را میخوابونه که سرکان بهش میگه ادا من واقعا دستم درد میکنه میشه امشب رو تختت بخوابم؟ ادا مخالفت میکنه و میگه نمیتونی گولم بزنی، سرکان میگه من امروز جونتو نجات دادم یعنی حقم نیست رو زمین نخوابم؟ ادا میگه باشه رو تختم بخواب من میرم جای تو، سرکان میگه مطمئنی؟ ادا میگه آره‌ سرکان بغلش میکنه و میگه خیلی دلم واسه بو تنت تنگ شده بود که ادا به خودش میاد و میگه من برم تشک بیارم.

صبح وقتی از خواب بیدار میشه میبینه خودش و کیراز تو بغل سرکان خوابن که یکدفعه میگه اینجا چه خبره؟ بینمون بالشت بود کجاست؟ سرکان میگه حتما کیراز برداشته حالا چیزی نشده که، کیراز میگه بالشت؟ بالشت بازیه؟ و به همدیگه بالشت میزنن. فردای آن روز بعد از خوردن صبحانه کیراز به مادر و پدرش میگه من خواهر برادر میخوام ادا سرفه اش میگیره و کیراز به سرکان میگه بابا واسم خواهر برادر میاری؟ سرکان میخنده و میگه درباره این چیزا مامانت تصمیم میگیره اونو راضی کنی من همیشه حاضرم ادا میگه خواهر برادر میخوای چیکار همان موقع جان با پریل و انگین میان و ادا به کیراز میگه بدو جان اومد مثل برادرته برو پیشش. انگین و پریل میان و باهم حرف میزنن و سرکان میگه مگه سرکار نباید باشین الان؟ پریل میگه ما تو مرخصیم جایی کار داریم میریم درباره مدرسه جانه که سرکان به انگین میگه من دیروز ازت پرسیدم درباره مدرسه گفتی نمیدونی چیشد که الان دارین میرین اونجا؟ پریل و انگین میگن یه مدرسه ای هست که خیلی دوست داریم جان اونجا درس بخونه ولی چون یه جا فقط داشت بین والدین مسابقه گذاشتن سرکان میگه چرا به ما نگفتی؟

انگین و پریل میگن چون شما اصلا باهم زن و شوهر نیستین ۵ سال هم از همدیگه جدا بودین چجوری میخواین برنده بشین تو مسابقه که ادا و سرکان برای اینکه روی آنها را کم کنن میگن ما هم شرکت میکنیم و برنده میشیم و باهم سر این موضوع کل کل میکنن. کرم و پینا پیش بوراک میرن و باهم حال و احوال میکنن که بوراک به کرم میگه معمار شدی دیگه کرم میگه معمار چیه داداش نه بابا پینا میگه تو یه روز نور چشم سرکان بولات شده که بوراک میگه داری واسه سرکان دیگه کار میکنی؟ کرم میگه نه بابا حرف های الکی پیناست جدی نگیر پینا ناراحت میشه و میره کرم میره دنبالش. بوراک اونروز را، حرف هایی که به ملو زده، و بوسیدنش را به یاد میاره و هرچی زنگ میزنه ملو برنمیداره‌. بالاخره ملو را پیدا میکنه و بهش میگه من اونروزو یادم اومد و ازش معذرت خواهی میکنه که به زور بوسیدتش ملو میگه اینو یادت اومد؟ به زور؟ بوراک میگه من همینجوری خجالت زده هستم دیگه تکرار نکن ای کاش همونجا میزدی تو گوشم تا به خودم بیام ملو میگه اونموقع نزدم ولی الان انقد از دستت عصبیم که دوست دارم بزنمت و میره.

ادا به سرکان میگه باید سریعا یه رابط پیدا کنیم که مارا هم تو لیست انتخابی ببره و به ذهنش میرسه آیدان خانم انقد ادم های بزرگ استانبول میشناسه قطعا میتونه اینکارو بکنه سرکان میگه اصلا حرفشو نزن من نمیتونم اصلا ببینمش ادا اصرار میکنه که سرکان نگاهش نمیکنه و میگه اصرار نکن ادا، ادا میگه منو ببین و سرکان مجبور میشه قبول کنه. و به سمت خانه آیدان میرن. آیدان به سیفی میگه یه فکری کردم به جفتشون یه جا میگم که هرچی شد همونجا بشه دیگه. بعد از چند دقیقه سرکان و ادا با کیراز به خانه شان میرسن و ماجرارو به آیدان میگن و ادا به آیدان میگه اگه این کارو بکنین سرکان با آقا کمال شام میخورن ۲تایی آیدان خوشحال میشه. سرکان و ادا کیراز را میبرن سمت اسب ها. سرکان یکیو نشان میده و میگه هنوز اسمی نداره و خیلی عجیبه بعضی وقتا میندازتم زمین باهام بده بعضی وقتا خوبه بعضی وقتا حتی نگاهمم نمیکنه و به ادا نگاه میکنه و میگه اسم واسش پیدا کردم بهتر از این نمیشه واسش کیراز میگه چی؟ سرکان میگه ییلدیز، کیراز ذوق میکنه و میگه عالیه. آیدان به ادا زنگ میزنه و میگه من براتون کلوچه و شیرینی درست کردم ولی خونه نیستین کجایین؟ ادا میگه عمه ما یه جای دوریم ایفر حدس میزنه و میگه خونه آیدانین آره؟

ادا میگه واسه مدرسه کیراز اومدیم ایفر میگه واسه مدرسه کیراز رفتین من نیستم؟ الان میام. آیدان به اونجا میرسه و با آیفر با مدیر مدرسه صبحت میکنند. آیدان میگه خیلی دوست دارم نوه ام تو مدرسه شما درس بخونه مدیر میگه جاها پر شده و فقط، تا حرفشو تموم نکرده آیدان بهش یه پولی به عنوان رشوه میده که مدیر با دیدن رشوه عصبانی میشود و میخواد بره که ایفر جلوشو میگیره و معذرت خواهی میکنه و از کلوچه هایی که درست کرده میده بهش. خانم مدیر با خوردن اون کلوچه ها حالش خوب میشه و میگه منو برد به دوران ۳ سالگیم خیلی خوب بود خودتون درست کردین؟ آیفر میگه آره دستورشو بهتون میدم حتما و مدیر به خاطر آیفر اسمشونو وارد لیست میکنه. همان روز، روز اول مسابقه هستش و زوج های رودر رو سرکان و ادا با انگین و پریل هستن. آنها باهم کل کل میکنن سر برنده شدن. مرحله اول تست شناخت همدیگه بود که یکسری سوال میکنن و زوج ها باید درباره هم جواب بدن که تو این مرحله ادا و سرکان برنده میشن.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا