خلاصه داستان قسمت آخر سریال بوم و بانو | قسمت آخر سریال بوم و بانو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستات قسمت آخر سریال بوم و بانو را برای شما عزیزان آماده کرده ایم: با ما همراه باشید. سریال بوم و بانو به کارگردانی سعید سلطانی روایتگر دوره پهلوی اول و بزنگاهی از تلاقی عشق، سیاست و مذهب است. در ایامی که عشق رهروان محرم به مسلخ برده می شود و شورشان به یغما می رود، عشقی بی آلایش سر بر می‌آورد که در دل طوفان بلایای زمانه به ابتلا کشیده می‌شود و در سایه تزویر و فریب بد خواهان تا مرز نابودی می رود اما در واپسین لحظات چون ققنوسی از میان خاکستر برمی خیزد.

سریال بوم و بانو

سریال بوم و بانو در ۴۰ قسمت ساخته شده است و بازیگرانی نظیر ساغر قناعت، دیبا زاهدی، شادی کرم وردی، کاوه خداشناس، مهدی احمدی، مسعود رایگان، بهنام تشکر، فریبا متخصص و … حضور دارند…

احتشام از اهالی عمارت بازجویی میکند از فیروزه خانم گرفته تا خدمتکاران عمارت و ماجرا ازین قرار بوده که؛ وقتی سپنتار وارد عمارت میشه تیمسار آنجا نبوده و با عزت پیش وکیلش رفته بوده. سپنتار وارد خانه میشود و مرجان جلویش می ایستد و بهش میگه دیگه شورشو درآوردی میدونی ماهور اصلا دوستت نداره؟ نامردیه که از موقعیت سوء استفاده میکنی، سپنتار میگه من اگه اینجام واسه اینه که ماهور خانم خودش خواسته وگرنه لزومی نمیبینم که جواب تورو بدم، باهم کل کل میکنن که فیروزه خانم و ماهور میاد و میگه بسه تموم کنین و از طرفی تیمسار از راه میرسد. تیمسار فقط سپنتار را نگاه میکند و ماهور میاد میگه پدر سرهنگ سپنتار اومدن تا با شما صحبت کنن، تیمسار میگه اینجا جای مناسبی واسه صحبت کردن نیست بیا تو اتاقم. وقتی میرن تو اتاق سپنتار با تیمسار صحبت میکند درباره خوشبخت کردن ماهور که تیمسار فقط نگاش میکنه و وقتی بهش میگه حتی همه اموالمو میدم به ماهور خانم عصبی میشه و از جاش بلند میشه میگه ممنون لازم نیست اموالی که از دولت بالا کشیدی بدی به دختر من، بعد از مدتی بحث کردن تیمسار به سپنتار میگه من آب از سرم گذشته چه ۱نفرو کشته باشم چه ۲نفرو و اسلحه اش را به سمت سپنتار میگیره، سپنتار بهش میگه من شهابو وادار کردم تا حقیقتو بگه و اعتراف کرد که شما روزبه را نکشتی این اتهام از روی شما برداشته شده تیمسار میگه تو از همون اولم میدونستی و عزتو از اتاق بیرون میکند و در اتاق را میبندد.

تیمسار و سپنتار به طرف هم اسلحه میگیرن و بعد از دعوای لفظی به هم شلیک میکنند و باهم میمیرند. اهالی خانه که صدای تیر را میشنوند تلاش میکنند در را باز کنند. احتشام کنار تیمسار نامه هایی که برای خانواده اش نوشته بود را پیدا میکند و به اعضای خانواده میدهد. فردای آن روز همه سر خاک تیمسار میروند و از آنجا به عمارت برمیگردن که فیروزه خانم همه کارکنان را صدا میزند و میگه دیگه درآمد خاصی نداریم نمیتونیم از زحماتی که اینجا میکشید قدردانی کنیم تصمیم گرفتیم این عمارتو بفروشیم و بریم پیش دایه جان زندگی کنیم هیچ وقت فراموشتان نمیکنیم و ماهور پاکت هایی را بین آنها پخش میکند. احتشام پیش ماهور میره و خبر میدهد که اتهام قتل از روی استاد حافی برداشته شده و به زودی برمیگردد، ماهور میگه بالاخره یک خبر خوش شنیدم و تشکر میکند. مرجان خودش را مقصر مرگ پدرش میداند و داروهایش را هم نمیخورد. بعد از چند روز ماهور به همان کافه ای میرود که آخرین بار حافی را آنجا دیده بود و از دیدن همدیگر ابراز خوشحالی میکنند و حافی انگشتری که ماهور پس داده بود را دوباره بهش برمیگرداند. پایان.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال بوم و بانو

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا