خلاصه داستان قسمت سی و هفتم سریال روزهای ابدی
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سی و هفتم سریال روزهای ابدی از شبکه یک سیما می خوانید، با ما همراه باشید: سریال روزهای ابدی به کارگردانی جواد شمقدری و به تهیه کنندگی محسن علی اکبری ساخته شده است و هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.
پرویز از آشنایش در شهربانی نقشه یک مسیر را میگیرد و مسافر هایش را سوار میکند و راه میافتد.
قاسم در جایی مشغول درست کردن علوفه گوسفند هایش است که با دیدن ماشین سرهنگ پدر مهناز سریعا به پشت کوه فرار میکند و آن ها جای خالی اش را میبینند و شروع به داد زدن و صدا کردن اسمش میکنند و با خود میگویند که او حسابی ترسیده و است میروند.
مهدی و پدرش باهم درباره اقدام مهدی بازرگان برای انحلال مجلس صحبت میکنند و مشغول گذاشتن سنگ قبر عمو احمد هستند که قاسم به آنجا میرود و میگوید او شهره را نزده است و او برای نجات دادنش به سراغش رفته بود که آن اتفاق برایش رخ داد و از مهدی طلب کمک میکند و دستش را میبوسد.
مهدی محصولات باغشان را در جعبه میگذارد و برای خودش آوازی را سر میدهد و گویا چیزی یادش آمده باشد که سوار ماشینش میشود و میرود.
جاده گنبدکاووس
پرویز به همراه دو تن از آمریکایی های همراهش به چایخانه بین راهی رفته اند تا غذایی بخورند و از تلفن آنجا استفاده کنند.
پرویز از موقعیت استفاده میکند و به سراغ وسایل آن ها میرود و متوجه یک ماده بیهوشی در میان وسایلشان میشود و با برداشتن مقداری از آنبه داخل رستوران میرود و همان ماده را درون چاییشان میریزد و به خوردشان میدهد و به جای رفتن به بهشهر به سمت تهران برمیگردد.
مهدی به خانه نادر همان رضا فعلی میرود که میفهمد آن ها به یک خانه نقلی و قدیمی در پایین شهر رفته اند و داخل میشود که متوجه مهمان داری رضا میشود و باهم گپ میزنند و رضا میگوید که قصد دارد به حوزه برود و ادامه تحصیل دهد.
لیلا همسر رضا باردار است و او برای اذیت نشدن میرود تا استراحت کند و آن دو باهم صحبت میکنند.
آمریکایی ها باهم درباره کار پرویز صحبت میکنند تا بتوانند تصمیم درستی برای کاری که کرده است بگیرند.
راتر فورد – مامور ویژه سیا در تهران
در اتاقش آماده نشسته است و مشغول خواندن یک نامه محرمانه که در فندکی جاساز شده است میباشد و بعد آن را میسوزاند.