خلاصه داستان قسمت ۱۳ فصل دوم سریال وضعیت زرد از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳ فصل دوم سریال وضعیت زرد را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال در ژانر درام، کمدی و اجتماعی به کارگردانی مجید رستگار و تهیه کنندگی حامد بامروت نژاد و با بازی بازیگران شناخته شده و معروفی چون مهران رجبی، مریم سعادت، زین‌العابدین تقی‌پور، بهار داورزنی، حسام خلیل‌نژاد، آرش ماهان‌کیا و مهدی رضایی و… ساخته شده است. فصل اول سریال “وضعیت زرد” روایتگر قصه‌ای درباره طراح سانتریفیوژها است. داستانی که در وهله اول همه را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. به تعبیر حامد بامروت‌نژاد تهیه‌کننده این مجموعه تلویزیونی، سریال پیرنگی دارد که به اخراج یک دانشمند هسته‌ای می‌رسد.

قسمت ۱۳ فصل دوم سریال وضعیت زرد
قسمت ۱۳ فصل دوم سریال وضعیت زرد

قسمت ۱۳ فصل دوم سریال وضعیت زرد

سعید نصفه شب از خواب بیدار میشه و میخواد بره آب بخوره که پاش میخوره به پازل فرزانه و خراب میشه به خاطر همین میشینه تا پازل را درست کنه اما خوابش میگیره. وقتی فرزانه واسه نماز صبح بیدار میشه اونو میبینه و میگه چرا اینجا خوابیدی؟ سعید ماجرارو بهش میگه که فرزانه میگه فدای سرت! پازل واسه سرگرمیه دیگه! سعید میگه واقعا؟ فکر میکردم عصبی میشی! سپس پازل را از روی قصد بهم میریزه. فرزانه جا میخوره و میگه چیکار کردی؟ سعید میگه مگه نگفتی واسه سرگرمیه؟ فرزانه با عصبانیت میگه گفتم سهواً اگه پات خورد خراب شد اشکالی نداره نه اینکه از قصد این کارو بکنی! و با عصبانیت میگه حالا بعد از نماز میشینی تا صبح اینو درست میکنی و میره. فردای آن روز سامان ماشین سعید را قرض گرفته تا مسافرکشی کنه و آرش هم او را همراهی میکنه. اما هرکی مقصدشو میگه سامان قبول نمیکنه حتی مسیرهای مستقیم. یک نفر میگه ونک؟ سامان میگه نه، یه نفر میگه ولیعصر؟ سامان میگه نه، یه نفر میگه مستقیم؟ سامان میگه نه، آرش او را میبینه و میگه بزن کنار سامان میگه نه. آرش عصبی میشه و میگه گفتم بزن کنار! سامان ازش میپرسه چیشده؟ ارش میگه ما واسه چی الان اومدیم؟ سامان میگه مسافرکشی دیگه! آرش میگه پس چرا هیچکیو سوار نمی کنی؟ سامان میگه آخه مسیرها هیچکدومشون مثل هم نیست! آرش میگه مگه همه یه جا میرن؟ همه مقصدشون یکجاست مگه؟ سامان یکدفعه به خودش میاد و میگه مسافرکشی اینجوری خیلی سخته که! آرش بعد از کمی حرف زدن با او بهش میگه تو برو همون کار رادیوتو انجام بده! این کار به درد تو نمیخوره، نه ماشین سعیدو از زیر پاش در بیار! نه وقت منو بگیر! سامان میگه منو بکشی هم دیگه پامو تو اون رادیو نمیزارم!

سپس یاد خاطره ای می افتد در رادیو که وقتی سر کار رفته بود اصلا بهش توجه نمی کنن و به همکارش که مجریه آب میدن اما وقتی او که به عنوان مشاور مدام حرف میزنه و گلوش خشک میشه ازشون آب میخواد ته یک لیوان یخورده اب میریزن و بهش میدن، مجری اصلا مهلت حرف زدن به سامان نمیده و تو برنامه بهش اعتنایی نمیکنه! و تو اصلا ارزشی واسش قائل نمیشه و وسط حرف زدنش تو حرف هایش میپرد. سامان وسط برنامه در حال مشاوره دادن است که مراجعه کننده میگه بابا حوصلمونو سر بردی چقدر حرف میزنی! یه قرصی چیزی بده بخورم خوب بشم دیگه! سامان میگه خوب شما بیماری باید مداواتون کنم که مراجعه کننده عصبی میشه و میگه بیمار خودتو همه کس و کارته! و وقتی میبینن حسابی عصبی شده و دعوا داره بالا میگیره مراجعه بعدی را وصل میکنن. او به جای مشاوره اخلاقی، درباره اشپزی ازش سوال میکنن. سامان به مجری میگه من سامان گلریز نیستم که! مجری میگه حالا درباره آلو یه چیزهایی بگو! آرش بهش میگه بیا برو به همون مشاوره تو دفترت ادامه بده که یادش میاد سامان اومد پیشش و گفت باهام تمرین کن چون به یه برنامه سیما دعوت به کار شدم! ارش باهاش کلی تمرین میکنه تا نگاهشو بتونه بین کارشناس و دوربین تقسیم کنه اما سامان به صورت ضایعی این کارو انجام میده. آرش هرچی بهش میگه اون درست کارشو انجام نمیده و آرش کلافه میشه و در آخر میفهمه که برنامه بدون تصویره و رادیوییه! آرش بهش میگه یعنی هر سری که تو میخوای بیای مسافرکشی من باید باهات بیام؟ سامان میگه آره دیگه من روم نمیشه تنهایی مسافرکشی کنم! همان موقع یه نفر میاد و میگه دربستی میرین؟ سامان قبول نمیکنه اما آرش میگه آره میریم بشین مسافر میپرسه که شما مسافرین؟ دربستی میخوام! آرش میگه نه ما باهم کار می کنیم مسافر نیستم بشین. بعد از چند دقیقه از رادیو پخش میشه که مراقب ماشین های مسافرکش مشکوک باشین! و درباره آدم ربایی صحبت میکنه که مسافر وقتی میبینه اونا دارن از کوچه پس کوچه میرن احساس ترس میکنه و همانجا پولو میده و پیاده میشه.

به رضا زنگ میزنن و پروژه عروسی یه زوج سلبریتی را بهش میدن و ازشون میخواد تا یه چیزه متفاوت باشه رضا قبول میکنه. وقتی سامان و آرش به دفتر میان رضا بهشون میگه میخوام از بدبختی نجاتتون بدم من یه پکیج عروسی زوج سلبریتی را گرفتم! و به همتون احتیاج دارم! باید به همدیگه کمک کنیم و از این پروژه سربلند بیایم بیرون تا پول خوبی گیرمون بیاد. سعید به اتاق رضا میره و ازش میپرسه که اینجا چه خبره؟ رضا ماجرارو برایش تعریف میکنه و میگه تو هم باید تو این پروژه باشیا! به کمکت احتیاج داریم سعید میگه من این همه درس نخوندم که بیام این کارارو بکنم! اصلا رو من حساب باز نکن الانم این میزو خالی کنین و برین که کلی کار دارم. رضا درباره برنامه ای که برای عروس و داماد چیده برای سعید میگه. سعید ازش میپرسه نمیشه ماشین منو گل نمیزدی؟ رضا میگه نه میخواستم یه کار متفاوت انجام بدم به خاطر همین ماشین عروس و دامادو گل نزدم ولی تمام ماشین های اطرف ماشین عروس و داماد را گل زدم. جالب شد نه؟ خیلی باحال میشه اینجوری! سعید جا خورده و میگه آره ایده خیلی جالبی بود. سپس میگه فقط زودتر تموم کن من به کارهام برسم! یه مهمون دارم میخواد بیاد اینجا زودتر جمعش کن! عروس و داماد وارد دفتر میشن و مهمان ها به استقبالشون میرن و روی سرشون نقل میریزن آرش در حال فیلمبرداری کردن از آنها هستن. رضا عروس و داماد را تشویق میکنه اما وقتی چشمش به عروس میوفته لبخند روی لب هایش محو میشه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و۲ سریال وضعیت زرد + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا