خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی معجزه صد ساله + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریال ترکی معجزه صد ساله را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی معجزه صد ساله ( Yuz Yillik Mucize ) که صد سال معجزه نیز نامیده می‌شود، به کارگردانی هیلال سارال و نویسندگی نوران اورن شیت، اکین آکچای، لیلا اوسلو اوتر، پلدا الحسینی در ژانری درام‌ و رمانتیک ساخته شده است. بیرکان سوکولو و ابرو شاهین نقش های اول این سریال را برعهده دارن. این سریال روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یه ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.

قسمت ۱۷ سریال ترکی معجزه صد ساله
قسمت ۱۷ سریال ترکی معجزه صد ساله

قسمت ۱۷ سریال ترکی معجزه صد ساله

ثریا هاریکا را صدا می‌زند کمال ازش می‌خواد تا این موضوع بین خودشان بمونه و به ثریا چیزی نگه هاریکا پیش ثریا میره و میگه کمال اینجا نیست فکر کنم رفته همون موقع از آخر باغ صدایی میاد ثریا کنجکاو میشه و میگه برم ببینم چی شده هاریکا سعی می‌کنه جلوشو بگیره اما موفق نمی‌شه ولی وقتی به ته باغ میرسن کسیو نمی‌بینن و هاریکا متوجه میشه که کمال از اونجا رفته. آنها به عمارت برمی‌گردند ثریا میگه هیچ وقت به اندازه الان از تصمیمم مطمئن نبودم هیچ وقت جلوی زورگویی سر خم نکردم مزین و هاریکا تایید و تشویقش می‌کنند. هاریکا از پنجره اتاقش می‌بینه که کمال در حالی که زخمی شده تلاش می‌کنه تا به خانه سرایداری برود او از همه می‌خواد تا سریعتر بخوابند ثریا پیش هاریکا میاد و بهش میگه می‌خوام یه خورده با همدیگه تنهایی حرف بزنیم سپس میگه قبول دارم که رفتارم تو روز گذشته خیلی عجولانه بود اما همه این کارها واسه این بود که تو هم مثل من دلت نشکنه آنها بعد از کمی حرف زدن همدیگر را بغل می‌کنند و از حسشون به همدیگه میگن. وقتی همه می‌خوابن هاریکا خودشو به کمال می‌رسونه او می‌بینه که کمال بیهوش افتاده و کمکش می‌کنه.

او وقتی می‌بینه کمال تب داره و زخمش جدیه اسمش را می‌پرسد کمال به حالت هذیون میگه من فرمانده علی طاهر هستم هاریکا میترسه و میگه باید سریع‌تر بریم بیمارستان اصلاً حالت خوب نیست کمال بهش میگه اگه بهم اعتماد و باور داری بدون که نباید برم بیمارستان چون اگه برم دیگه برنمی‌گردم باید خودم زخممو ببندم. هاریکا به عمارت برمی‌گرده و وسایل پزشکی زرین را برمی‌دارد تا زخم کمال را پانسمان کند کمال تو حالت خواب و بیداری هستش که هاریکا و هالیده را یکی می‌بیند هالیده نویسنده دوران گذشته هست که به عنوان پرستار در دوران جنگ زخم او را پانسمان کرده بود کمال به هاریکا میگه باید اون کتابو کامل کنی و بنویسی. از طرفی زرین از خواب بیدار می‌شه و متوجه میشه که وسایل پزشکیش نیست او به اتاق سرایداری میره و وقتی از پشت پنجره هاریکا را اونجا می‌بینه به داخل میره و با دیدن کمال تو اون وضعیت شوکه می‌شه و ازشون می‌خواد تا به بیمارستان برن اما هاریکا میگه نباید پای بیمارستان و پلیس باز بشه و ازش می‌خواد تا بخیه بزنه. جانان در خانه تورگوت به یک نفر زنگ می‌زنه و بهشون میگه نباید به کمال چاقو می‌زدند فرد پشت تلفن میگه کار اونا نبوده جانان ازشون می‌خواد تا زودتر کارشون با او را تمام کنند.

زرین زخم کمال را بخیه می‌زند سپس دوباره ازش می‌پرسه که چرا به بیمارستان نمیره کمال به یاد می‌آورد که در گذشته وقتی به بیمارستان رفته بود و آنها متوجه شده بودند که روز به روز به جای پیر شدن جوان می‌شود در اتاق حبسش کردن و آرامبخش بهش می‌زنند یک روز خلیل وارد اتاق میشه و بهش میگه می‌خوام روی این معجزه کار کنم به خاطر همین تو و بچه‌هاتو به اینجا آوردم شاید این معجزه به بچه‌هات هم منتقل شده باشه آنها آزمایش‌های زیادی از کمال و بچه‌هایش می‌گیرد یک روز کمال موفق میشه با بچه‌هاش از اونجا فرار کنند. او بچه‌هایش حسابی مریض میشن یه دکتر معاینه‌شان می‌کند و بهش میگه بنیه‌شون خیلی ضعیف شده و برای مرگ آماده بشه. او دو تا بچه‌هایش را از دست میده و کنار مادرشان خاکشان می‌کند. زرین بهشون میگه فردا باید به بیمارستان بری وگرنه خودم همه چیزو به عمه ثریا میگم چون احتمال داره خونریزی داخلی کرده باشی امشب هم نباید اصلاً بخوابی! سپس از اونجا میره. هاریکا کمک می‌کنه تا کمال لباسش را عوض کند و ازش می‌خواد ادامه داستان را براش تعریف کنه او ماجرای فرار از بیمارستان را برای او تعریف می‌کند که هاریکا می‌پرسه کدومش واقعیت بود حالا کدومش خیال؟ کمال میگه قرار شده بود که تو رمانو از ته دلت بنویسی دیگه مهم نیست چی واقعیه چی خیال…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی معجزه صدساله

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا