خلاصه داستان قسمت ۱۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال در ژانر درام، کمدی و اجتماعی به کارگردانی مجید رستگار و تهیه کنندگی حامد بامروت نژاد و با بازی بازیگران شناخته شده و معروفی چون مهران رجبی، مریم سعادت، زین‌العابدین تقی‌پور، بهار داورزنی، حسام خلیل‌نژاد، آرش ماهان‌کیا و مهدی رضایی و… ساخته شده است. فصل اول سریال “وضعیت زرد” روایتگر قصه‌ای درباره طراح سانتریفیوژها است. داستانی که در وهله اول همه را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. به تعبیر حامد بامروت‌نژاد تهیه‌کننده این مجموعه تلویزیونی، سریال پیرنگی دارد که به اخراج یک دانشمند هسته‌ای می‌رسد.

قسمت ۱۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد
قسمت ۱۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد

قسمت ۱۹ فصل دوم سریال وضعیت زرد

فرزانه و سعید نشستن و دارن یه مستند علمی پزشکی نگاه میکنن. سعید به فرزانه میگه این چی میگه؟ زبان اصلیه اونم تخصصی من هیچی نمیفهمم! اما عرچی میگه فرزانه بهش اعتنایی نمیکنه سعید برای اینکه توجهشو جلب کنه فکری به سرش میزنه و شروع میکنه پیام صوتی فرستادن برای رضا و تو جملاتش کلمات انگلیسی میگه فرزانه تمرکزش میریزه بهم و میگه سعید شد سه بار و تو دفتر یادداشتش مینویسه. سعید تا میبینه فرزانه نظرش جلب شده شروع میکنه به حرف زدن اما فرزانه دوباره بهش میگه فعلا دارم مستند میبینم فردا کنفرانس علمیه باید همزمان دوبله کنم بزار به کارم برسم بعدا حرف میزنیم. بعد از چند دقیقه فرزانه به سعید میگه فردا بعد از کنفرانس میای دنبالم بریم بیرون؟ سعید خودشو میزنه به اون راه که داره فیلمو میبینه فرزانه مستندو قطع میکنه تا جوابشو بده، سعید میگه فردا صبح نمیشه چون سامان گرفته ماشینو کار داره عصر بریم و شروع میکنه باهاش حرف زدن که فرزانه دوباره میگه بزار مستندمو ببینم و بهش اعتنایی نمیکنه. سامان و آرش با ماشین سعید میرن به مسافرکشی که آرش به سامان میگه سامان این کار به درد تو نمیخوره بیا برو ماشینو پس بده بیخیال شو، سامان میگه آرش زندگی خرج داره درآمد مشاوره به خرج خونه ام نمیخوره! حالا ببین چجوری مسافرکشی میکنم، چجوری پول درمیارم که خودت تعجب کنی! همان موقع استارت میزنه و میخواد حرکت کنه که با ماشین جلویی تصادف میکنه و ماشین داغون میشه، آرش بهش زول میزنه و میگه واقعا متعجبم کردی! آنها از ماشین پیاده میشن تا ببینن اوضاع چجوریه. زن و شوهری که تو ماشین بودن پیاده میشن و اون زن میخواد به پلیس زنگ بزنه که آرش میگه الان پلیس بیاد هم ما معطل میشیم هم شما بزارین بین خودمون حلش کنیم!

سامان میگه ولشون کن آرش اونا فکر کردن چون تو پروندمون چون یه گزینه خفت و زورگیری داریم از پلیس میترسیم! اون زن با تعجب میگه زورگیری؟ آرش میگه نه اون یه اشتباه بود یه سوء تفاهم بود حل شد و رفت! سپس سعی میکنه راضیشون کنه و میگه من خودم یه آشنا سراغ دارم میریم ماشینتونو بدون رنگ واستون درست میکنن، اون زن  میگه شوهرم چی؟ اون سندروم ترس داره! سامان عینکشو میزنه و میگه من خودمو معرفی نکردم، دکتر سامان کزازی هستم منم شوهرتونو درمان میکنم. آنها بعد از صحبت کردن موفق میشن که از اومدن پلیس جلوگیری کنن. آرش پشت ماشین سعید میشینه و سامان سعی میکنه نظرشو عوض کنه تا ماشینو به سعید پس نده اما آرش یکدفعه رو تمروز میزنه و از پشت به ماشین میزنن. سعید به سر کار رفته و با دستیارهایش درحال صحبت کردنه که رضا ازش میخواد به اتاقش بره تا باهاش صحبت کنه وقتی تو اتاق رضاست، آرش به رضا پیام میده و خبر میده که ماشین سعید داغون شده و تصادف کرده به خاطر همین کم کم بهش میگه تا حالش بد نشه.

چند ساعت سعید به فرزانه زنگ میزنه.  میپرسه کجایی؟ فرزانه میگه تو ایستگاه اتوبوس، قرار نبود شما بیاین دنبالم بریم بیرون؟ سعید میگه اِ من که گفتم بهت امروز نمیشه! گفتم که سامان با ماشین تصادف کرده الانم تو تعمیرگاهه! فرزانه یادش میاد که “وقتی تو وسط کنفرانس علمی بود و داشت ترجمه می کرد، سخنران هر از گاهی از کلمات انگلیسی استفاده می کرد که فرزانه معادل فارسیشو بهش میگفت سپس باهم بحثشون میشه و فرزانه میگه این همه اساتید از جاهای مخالف اومدن تا از اطلاعات شما استفاده کنن بهتر نیست از کلمات فارسی استفاده کنین؟ سخنران بهش میگه من بعدا به حسابت میرسم! همان موقع سعید بهش زنگ میزنه که فرزانه قطع میکنه، سپس خبر اینکه نمیتونه بیادو واسش پیام میفرسته و فرزانه میگه باشه.”

فرزانه با یادآوری این صحنه یادش میاد و به سعید میگه من وسط ترجمه کردن بودم و یه اتفاقیم همون موقع افتاد کلا فراموش کردم. سعید وقتی به خانه برمیگرده برای فرزانه سبد گل میگیره و پشت در میزاره سپس بادکنک هم میگیره و تو خونه قایم میکنه. سپس به فرزانه میگه دم در باهات کار دارن. فرزانه با باز کردن در با سبد گل مواجه میشه و به سعید میگه الان با این باید ببخشمت؟ سعید میگه پس با چی میبخشی؟ فرزانه میگه بادکنک بود حالا یه چیزی، همان موقع سعید بادکنکو بهش میده و گاز یکیشو میخوره که باعث تغییر صداش میشه همان موقع دایی حمید و زن دایی اش به اونجا میان. آرش قبل از رفتن به خانه فیلم های ترسناک میده به سامان تا ببینه و روی سندروم ترس کار کنه و وقتی با رضا میخوان برن خانه شان به سامان میگن تو چرا نمیای؟ سامان میگه زنم به من ویار داره حالش بد میشه باید بمونم اینجا! بعد از رفتن انها فیلم ترسناک میبینه و موقع خواب میترسه و صدای گریه و ناله میشنوه.

بعد از چند دقیقه رضا به اونجا میاد تا از اتاقش چیزی برداره که سامان تا مرز سکته میترسه به خاطر همین تو آسانسور میخوابه. رضا صبح وقتی به دفتر میره سامان را تو آسانسور میبینه که ازش میپرسه ماجرا چیه؟ سامان میگه روز خیلی بدی داشتم و واسش تعریف میکنه. وقتی همه سر میز صبحانه جمع میشن، سامان میفهمه که ویار خانمش معلوم نیست کی خوب بشه به خاطر همین بهشون میگه که به یاد گذشته بیاین مجردی جمع بشیم اینجا اونا هم قبول میکنن.  شا زنشو با بچه هاشو به خانه سعید میفرسته و خودشون تو دفتر میمونن. ساعت هنوز ۱۲ نشده که صدای گریه و زاری میاد همگی دنبال صدا میرن که میبینن طبقه بالایی تمرین گریه میکنن واسه بالاسر قبر. فردای آن روز آرش تو اتاقش در حال تمرین گریه ست که یه نفر پیشش میره و اونو میبینه و میگه واسه بازی کردن خیلی خوبی! آرش فکر میکنه او کارگردانه و واسه بازی تو فیلمش میگه اما با اومدن رضا متوجه میشه که اون مرد از طرف رضاست تا بره بالا سر قبر و گریه کنه تو نقش پسر مرحوم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و۲ سریال وضعیت زرد + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا