خلاصه داستان قسمت ۲۲۹ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲۹ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که خلاصه داستان قسمت ۲۲۹ سریال ترکی زن (کادین)در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۲۲۹ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۲۲۹ سریال ترکی زن (کادین)

جیدا با ناراحتی قضیه این که آردا بچه ی او و امره نیست و در واقع با بچه ی حقیقی اش در بیمارستان جایش عوض شده را برای عارف تعریف می کند و از او خواهش می کند تا به هیچ وجه چیزی در این مورد به امره نگوید. امره که شوکه شده می پرسد: «من چیکار میتونم برات بکنم جیدا؟ » جیدا می گوید: «از قیسمت بخواه که دنبال بچه م بگرده. اون میتونه. رابط زیاد داره. اما بهش بگو نباید به کسی در این مورد بگه. » عارف همانجا به قیسمت زنگ میزند و این موضوع را به او می گوید. قیسمت هم قول می دهد تمام تلاشش را بکند و بعد از روی تخت بلند شده و به آشپزخانه و پیش امره می رود و در حالی که دودل شده که این موضوع را به امره بگوید یا نه، خیره به او می ماند.

انور از پنجره آمدن بهار و دوروک را می بیند. نیسان با خوشحالی از در خانه بیرون می رود که دم در با عارف روبرو می شود و خیره به او می ماند. شیرین از در خانه بیرون می آید و در حالی که وانمود می کند خیلی دلسوز است می گوید: «من باهاش حرف زدم که ببخشدت اما موفق نبودم. باز سعیمو میکنم! » نیسان به سمت عارف می رود و با بغض می گوید:« داداش عارف منو ببخش. من در موردت اشتباه میکردم. » عارف در حالی که چشمانش پر از اشک شده او را در آغوش می گیرد. شیرین که این صحنه را می بیند، حرص می خورد و با عجله وقتی می بیند نقشه اش نگرفته، نقاشی دوروک را می آورد و به عارف می دهد تا مثلا او را خوشحال بکند. عارف هم واقعا خوشحال می شود و از دوروک تشکر می کند و او را هم در آغوش می گیرد. همان موقع هم برشان از راه می رسد. بهار و جیدا به سمت او می روند و برشان با افاده می گوید که فردا شب ساعت هشت باید غذا آماده بشود. بهار باز هم از این بابت راضی نیست و فقط به خاطر اصرارهای جیدا قبول می کند.

شیرین به سمت اتاقش در خانه ی سارپ می رود و طرحی که از عارف کشیده را پاره می کند و فریاد می زند:« همتون بمیرین! نشونتون میدم! » از انجایی که بهار به نیسان قول داده تا زبان انگلیسی یاد بگیرد، تمام شب را بیدار می ماند و از اینترنت کمی زبان یاد می گیرد. بعد هم صبح روی میز و کمد و در و کفش و غیره، کاغذ می چسباند و اسم انگلیسی انها را هم می نویسد تا نیسان بهتر آنها را یاد بگیرد. رائف سر میز صبحانه به فضیلت می گوید: «تو این روزا خیلی فکرت مشغوله! انگار میخوای برگردی سر نویسندگی! » فضیلت می گوید اینطور نیست و از سر جایش بلند شده و به اتاقش می رود و به دستگاه تایپش خیره می شود و روی دکمه های آن دست می کشد. شیرین با خوشحالی در کافه به امره می گوید:« چشمت روشن! جیدا گفت بچه مال تو نیست! خدا بهت رحم کرد! » امره در حالی که اعصابش از حرف های او بهم ریخته می گوید: «شما کار دیگه ای ندارین؟! » شیرین جا خورده و می گوید: «فکر نمیکردم به خاطر این که از جیدا بچه ندارین انقدر ناراحت بشین! » بعد از تمام شدن کارشان در کافه، عارف به شیرین می گوید که اگر دلش بخواهد می توانند بروند و با هم شام بخورند. شیرین هم از خدا خواسته قبول می کند.

بهار غذاهای خواسته شده را آماده می کند و این بار همراه جیدا راهی می شود تا به ادرس مورد نظر برسند. از طرفی، یکی از افراد پلیس، به مافوقش در اداره می گوید که امشب فرد مورد ساعت هشت معامله ای جدی دارد! مافوق به عکس همان پسرجوان، جم که داخل پرونده است خیره می شود. بهار و خودشان را به خانه ای می رسانند. اما دل بهار همچنان شور می زند. همان موقع افراد پلیس سر ی رسند و در حالی که اسلحه به سمت آن دو گرفته اند، از انها می خواهند تا تسلیم بشوند. جیدا و بهار با ترس و نگرانی روی زمین می نشینند و دستانشان را به نشانه تسلیم بالا می برند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا