خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۲۲ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۲۲ سریال ترکی دختران آفتاب

ملیسا در گوشه ای پنهان می شود و هالوک خانه را می‌گردد. ملیسا از خانه بیرون می آید و فرار میکند. هالوک بعد از گشتن متوجه می شود که هیچکس در خانه نیست و با درماندگی می نشیند. صبح روز بعد، رعنا به اتاق گونش می رود و از او خواهش میکند که چیزی در مورد اتفاقات شب گذشته و آمدن سویلای به هالوک نگوید تا شرایط بدتر نشود. گونش قبول میکند اما نسبت به واکنش هالوک و بد رفتاری های او هم‌چنان شوکه است و دلیل دعوای او با رعنا را میپرسد اما رعنا توجیه خاصی ندارد. احمد پیش بچه ها رفته است. او با گونش تماس میگیرد و خبر میدهد که حال بچه ها خوب است و کمی بعد به خانه برمیگردند. گونش میخواهد با دخترها صحبت کند اما آنها که از واکنش گونش می‌ترسند، قبول نمی‌کنند. کمی بعد، بچه ها همگی از ساواش خداحافظی میکنند. نازلی از رفتن ساواش خیلی ناراحت است. ساواش از همگی بخاطر کمک به او تشکر میکند. سپس با ماشین احمد می رود. هالوک به خانه می رود. او با دیدن عصای گونش و پای بسته او نگران می شود. گونش می‌گوید که از پله ها افتاده است.‌سپس به خاطر بد رفتاری هالوک و ترم ناگهانی خانه با او بحث میکند. اینجی با سویلای تماس گرفته و اخبار خانه را میگوید‌.
سپس میگوید که کار او بابت رد شدن از پای گونش عالی بوده و از این قضیه خوشحال است. بچه ها به همراه احمد به خانه می رسند. آنها همگی دور هم جمع می شوند و بچه ها منتظر واکنش بزرگتر ها هستند. قبل از همه، علی میگوید که او مقصر است و خودش نقشه فرار را کشیده و دخترها بی گناه هستند. هالوک با احمد بخاطر همکاری با بچه ها و پنهان کردن ماجرا از او دعوا میکند. سپس با علی دعوا میکند و وقتی علی با او بحث میکند، هالوک به او سیلی می زند. همگی شوکه می شوند و علی با عصبانیت از خانه بیرون می رود. احمد و هالوک دوباره با هم دعوا میکنند و هالوک با تهدید میگوید‌ که همه در آن خانه باید به حرف او گوش کنند. گونش از برخوردهای هالوک به شدت عصبانی می شود. هالوک به خودش آمده و سعی دارد گونش را آرام کند اما گونش با عصبانیت به اتاقش می رود. ساواش به کارگاه احمد می رود و به خاطراتش به نازلی فکر میکند. نازلی و سلین به اتاق می روند. کمی بعد گونش پیش آنها می رود و طبق حدس آنها، دخترها را سرزنش و تنبیه میکند و گوشی آنها را میگیرد و میگوید که حق بیرون رفتن ندارند. توچه به خانه امره می رود و می‌گوید که میخواهد رابطه بین دیدم و علی را درست کند و از امره میخواهد که علی را راضی کند تا شب با آنها بیرون بیاید.
نازلی یک میمون عروسک که اسباب بازی کودکی اش است را پیش احمد می برد و میگوید که آن عروسک برای او شانس می آورد و از احمد میخواهد آن را به دست ساواش برساند تا از او یک یادگاری داشته باشد. احمد به نازلی میگوید که او خودش می‌تواند عروسک را به او بدهد. نازلی از اینکه قبل از رفتن ساواش می‌تواند او را ببیند خیلی خوشحال می شود. هالوک به چند نفر از افرادش می سپارد که دم خانه کشیک بدهند. سپس به کشتی خود می رود و هرچه گونش تماس میگیرد جواب او را نمی‌دهد. شب، نازلی و سلین تصمیم میگیرند پنهانی از خانه بیرون بروند تا هرکدام پیش ساواش و علی بروند. سلین از نازلی میخواهد که از احساسش به ساواش بگوید و چیزی را پنهان نکند. نازلی مقاومت میکند اما خودش برای این کار دو دل است. آنها یک تاکسی گرفته و بیرون می روند. افراد ساواش آنها را می بینند. سلین دم خانه سویلای پیاده می شود و راننده تاکسی، نازلی را پیش ساواش می برد. گونش پیش رعنا می رود و میگوید‌ که حتما باید با هالوک صحبت کند و از راننده میخواهد که او را به کشتی هالوک ببرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا