خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب میتوانید خلاصه داستان قسمت ۲۵ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) را مطالعه کنید. با ما همراه باشید. کارگردان مطرح ترکیه Hilal Saral کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکیه ای را با نام زمهریر Zemheri نیز می شناسند. این سریال ترکی از ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰ آغاز و آخرین قسمت آن در ۱۸ مارس ۲۰۲۰ نیز پخش شد. دوبله فارسی این سریال چهارشنبه شب ها ساعت۲۱:۳۰ از کانال شبکه ام‌بی‌سی پرشیا پخش می شود.

قسمت ۲۵ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) + عکس

خلاصه داستان سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)

فیروزه و ایاز هردو در رشته ی معماری تحصیل میکنند. هر دو خانواده های فقیری دارن و مجبورن که حواسشون به خانواده هاشون باشه و هرطوری میتونن ازشون محافظت کنن. ایاز فیروزه رو در دانشگاه میبینه و یک دل نه صد دل عاشق فیروزه میشه ولی از بخت بد یه روز در خیابون خواهر شخص ثروتمندی به اسم ارتان رو نجات داد و در حالیکه میخواست ثواب کنه کباب میشه و دختره دست از سرش برنمیداره و برادرش هم از نقطه ضعف ایاز که باباش بود استفاده میکنه و ایاز رو محتاج خودش میکنه و ایاز مجبور میشه فیروزه رو بدون حتی خداحافظی کردن ترک کنه و بره. فیروزه هم بعد از اون دلشو به روی عشق میبنده، دو سال بعد پدرش رو به جرم سهل انگاری در گزارش خرابی آسانسور که سبب کشته شدن ۱۳ نفر شده بود دستگیر میکنند، در حالیکه مقصر اصلی ارتان رئیس پدرِ فیروزه است، چون گزارش خرابی آسانسور درخواست رسیدگی رو بهش داده بود ولی فراموش کرده بود رسیدگی کنه. فیروزه برای این که بتونه مدرکی پیدا کنه که اثبات کنه پدرش درخواست رو داده با اسم بدل وارد شرکت ارتان میشه تا عدالت رو برقرار کنه و …

قسمت ۲۵ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)

آیاز به اتاق می رود تا مادرش را ببیند. او بخاطر اینکه صفیه سهل انگاری کرده، او را ملامت میکند. صفیه میگوید که مرگ او به نفع همه است، زیرا او نمیخواهد که سرنوشت آیاز نیز مانند پدرش بشود. زیرا پدرش عاشق دختر دیگری بوده و بخاطر ازدواج اجباری با صفیه، تمام این سالها او را عذاب داده بوده است. آیاز از اینکه صفیه بخاطر او مردن را ترجیح میدهد، عصبی شده و با حرص از بیمارستان بیرون می رود و به سمت خانه ارتان می رود. براق به سمت آیاز می رود،اما آیاز با عصبانیت او را پس می زند و میگوید که دیگر چیزی بین آنها نیست. ارتان به خانه می رسد و آیاز به او حمله میکند و با عصبانیت میگوید که صفیه در حال مردن است و این وضعیت زیر سر ارتان است. سپس میگوید که دیگر قراری بین آنها نیست و بی توجه به براق از آنجا می رود. براق شوکه شده و متوجه منظور آیاز نمی شود و با تعجب به ارتان نگاه میکند و منتظر توضیح است. ارتان به اتاقش می رود و با کسی تماس گرفته و میگوید که جسد پدر آیاز را بیرون آورده و گزارش مرگ او را به کلانتری بدهند. براق به اتاق رفته و با شنیدن کلمه جسد، از ارتان توضیح میخواهد. ارتان سعی دارد موضوع را پنهان کند. براق عصبانی شده و می‌گوید که کسی را که عاشقش بوده، بخاطر ارتان از دست داده و او خیلی چیزها را از براق پنهان کرده است. سپس به روی او می آورد که در کودکی به یاد دارد که ارتان باعث تصادف و مرگ پدرشان شده بوده است. در خانه ، سودا به اتاق الوان می رود و از آنجایی که علت ناراحتی او را نمی‌داند، سعی دارد او را بخنداند و شاد کند، اما فایده ای ندارد. دکتر در بیمارستان، به بچه های صفیه خبر میدهد که هرچه زودتر باید برای او کلیه پیدا شود. بچه ها همگی آزمایش خون میدهند تا ببینند چه کسی برای پیوند مناسب است.

ارتان برای اینکه حقایق را به براق بگوید، فلش را آورده و فیلم شب حادثه قتل پدر آیاز را برای او پخش میکند. براق متوجه می شود که ارتان مقابل کمک به آیاز، بر سر براق معامله کرده است. او به شدت از ارتان عصبانی می شود و میگوید که او با این کار، احتمال رابطه واقعی بین آنها را از بین برده است. او سپس فلش را برداشته میگوید که آن را به آیاز میدهد، تا شاید بتواند دوباره این احتمال را ایجاد کند که آیاز او را بخواهد. او بی توجه به ارتان بیرون آمده و سوار ماشین می شود. عالیه به خانه ارتان می رود. ارتان با دیدن او به او میگوید که دیگر نیازی نیست برای کار به آنجا برود و دلیلش را می‌تواند از دخترش بپرسد. عالیه متعجب شده و بیرون می رود. براق به بیمارستان رفته و با گریه، به آیاز میگوید که تازه ماجرا را فهمیده است . او فلش را به آیاز میدهد و میگوید که او دیگر آزاد است و نیاز نیست نگران چیزی باشد. ارتان ماشینی دم خانه فیروزه فرستاده و فیروزه سوار می شود. او یادش می آید که شب گذشته در خانه یاسین، ارتان به او گفته بود که اجازه زندان رفتن به او را نمی‌دهد و در ازای بله گفتن به او، تمام آثار جرم را پاک میکند و دیگر مشکلی پیش نخواهد آمد. فیروزه به رستوران می رسد و مقابل ارتان می نشیند. کمی بعد، دوست آیاز با فیروزه تماس گرفته و به او خبر میدهد که حال صفیه بد است. فیروزه به بهانه الوان، به سمت بیمارستان می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا