خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی دلدادگی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی دلدادگی را می توانید مطالعه کنید. سریال ترکی دلدادگی محصول سال ۲۰۱۴ در ژانر درام است که آنچنان پربیننده و موفق هم نبود و مورد استقبال قرار نگرفت.سینم کوبال ( همسر کنان ایمیرزالی اوغلو) ، سلما ارگچ، Bennu Yıldırımlar، Timuçin Esen، فیرات چلیک و Ali Ersan Duru بازیگران این سریال هستند.

قسمت ۲ سریال ترکی دلدادگی
قسمت ۲ سریال ترکی دلدادگی

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی دلدادگی

ثروت از تاکسی پیاده شده و وارد ساختمانی که مخصوص مراسم عروسی است می شود. ایلماز شوهرش در حال دستور دادن برای تزئینات مراسم سعادت است . ثروت با دیدن روبان های نارنجی می گوید که سعادت رنگ نارنجی دوست ندارد و حتی دسته گل عروس زرد است. و به ایلماز می گوید،درست است که به او گفته جدا شوند ولی باید تا پایان مراسم عروسی خواهرش صبر کنند. سعادت برای شب شام درست کرده و از ثروت خواسته بیاید با پدرشان صحبت کند، چون پدرشان می گوید به مراسم عروسی نمی آید. سودا با پدرش نشسته ، تلوزیون نگاه می کند و سعادت میز شام را آماده می کند،زنگ خانه به صدا در می آید و ثروت پشت در است. سر میز شام ثروت از پدرش می پرسد که برنامه اش برای آخر هفته چیست؟ پدرش چند بهانه مختلف می آورد اما ثروت می گوید که آخر هفته عروسی سعادت است و پدرش باید بیاید. پدرشان می گوید که داماد را قبول ندارد چون پدر و مادر ندارد و یتیم است .سعادت ناراحت شده میز شام را ترک می کند. ثروت با پدرش صحبت می کند تا او را برای آمدن به عروسی راضی کند،اما پدرش می گوید، همین که او را به ایلماز داده پشیمان است .

ثروت به پدرش می گوید، پس حالا که او راضی نیست عروسی را کنسل می کنند و خواهرش سعادت را صدا زده می گوید که عروسی کنسل است. چون پدرش راضی نیست.سعادت با ناراحتی می نشیند و برای پدرش تعریف می کند، که درست است که او دختر ساده ای است.ولی اسرین را دوست دارد و اگر این ازدواج صورت نگیرد دیگر شجاعت هیچ کاری را نخواهد داشت. پدرش که به فکر رفته است، رضایت می دهد و سعادت پدرش را بغل کرده و می بوسد.
ثروت با خواهر هایش خداحافظی می کند و می گوید که باید به خانه برود چون ایلماز می آید و باید شامش را حاضر کند.ولی پیامی به گوشی ثروت آمده شوهرش نوشته که شب در رستوران می خوابد.
ثروت از قناد سراغ کیکی که سفارش داده را می گیرد ولی وقتی کیک را می بیند، نمی پسندد و می گوید، با سفارشش فرق دارد و دوباره درست کند .سودا به دانشگاه برای آخرین امتحان می رود او به اتاق یکی از استادیار ها رفته و از او می خواهد به او کمک کند،اما استادیار می گوید که سری قبل که به او کمک کرده او قالش گذاشته،اما سودا می گوید که این طور نیست و در حالیکه روی میز می نشیند ، می گوید اگر کمکش کند با او قرار می گذارد.
سر جلسه امتحان استادیار به کنارش می آید و جواب تمام سوال ها را به او نشان می دهد.

ثروت سر کار برای زوج جوانی خدمات عروسی شان را توضیح می دهد که ناگهان حالش بد می شود،پیش خود می گوید که حتما کیکی که صبح خورده فاسد بوده و با بدیر جوانی که تازه استخدام کرده، پیش قناد می رود و از او گله می کند.اوستا قناد می گوید حتما یک قناد دیگر پیدا کرده و برای همین به او تهمت می زند،ناگهان همان جا ثروت از حال می رود. بدیر او را به بیمارستان می رساند.
ثروت به هوش آمده و سوال می کند که آیا معده او را شستشو داده اند؟اما بدیر با لبخند می گوید که اگر خدا بخواهد بچه در راه دارد و او باردار است .
اسرین به سعادت زنگ می زند و می گوید که سرایدار زنگ زده که خانه شان را آب برداشته، سعادت خودش را به سرعت به خانه می رساند،و شیر آب را می بندد ولی ناگهان اسرین را می بیند و به او می گوید، از قصد او را به خانه آورده است.
اسرین سعی دارد سعادت را اغفال کند، سعادت به اتاق رفته و در را به روی خود می بندد و اسرین با سرعت کلید ها را از کیف او بر داشته و با خمیر از روی آنها الگو برداری می کند.وقتی سعادت در اتاق را باز می کند او را در آغوش گرفته و در گوشش زمزمه می کند که خیلی دوستش دارد سعادت می گوید:
《می گم برات میمیرم ولی باور نمی کنی بدونه تو نمی تونم زنده باشم》

اسرین به هتل پیش هم دستانش آمده و کلید ها را تحویل آنها می دهد و آنها هم پاسپورت ها و بلیط ها را آماده کرده اند. اسرین که عذاب وجدان دارد، با هم دستانش درگیر می شود و آنها که می بینند عصبانی است او را تنها می گذارند.
ثروت و بدیر به سر کار بر می گردند،ثروت از بدیر می خواهد که در مورد حاملگی او حرفی به کسی نزند.
شب دختر ها در خانه شام را آماده کرده و بعد با هم در اتاق خلوت می کنند. سعادت برای خواهرانش تعریف می کند که اسرین او را خیلی دوست دارد. ناگهان گوشی سعادت زنگ می خورد.اسرین که نوشیدنی زیادی خورده از او می خواهد به در خانه بیاید چون او آنجا منتظرش است .
سعادت از پنجره بیرون را نگاه می کند ولی او را نمی بیند از پشت گوشی می پرسد که کجاست؟
همدستان اسرین که به موقع به او رسیده اند دهانش را نگه داشته و چاقو زیر گلویش می گیرند و به او می گویند که اگر حرفی بزند. آنها سعادت را به جای او می کشند. اسرین پشت گوشی به سعادت می گوید که نوشیدنی زیاد خورده و به در خانه ای اشتباه رفته است.
ثروت به شوهرش ایلماز زنگ می زند ولی شوهرش می گوید،امشب هم به خانه نمی رود پس ثروت از او می خواهد فردا صبح هم دیگر را ببینند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا