خلاصه داستان قسمت ۲ فصل اول سریال وضعیت زرد از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ فصل اول سریال وضعیت زرد را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال در ژانر درام، کمدی و اجتماعی به کارگردانی مجید رستگار و تهیه کنندگی حامد بامروت نژاد و با بازی بازیگران شناخته شده و معروفی چون امیر غفارمنش و سوسن پرور و بهار داورزنی و حسام خلیل نژاد ساخته شده است. سریال “وضعیت زرد” روایتگر قصه‌ای درباره طراح سانتریفیوژها است. داستانی که در وهله اول همه را تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد. به تعبیر حامد بامروت‌نژاد تهیه‌کننده این مجموعه تلویزیونی، سریال پیرنگی دارد که به اخراج یک دانشمند هسته‌ای می‌رسد.

قسمت ۲ فصل اول سریال وضعیت زرد
قسمت ۲ فصل اول سریال وضعیت زرد

قسمت ۲ فصل اول سریال وضعیت زرد

سعید در دفتر کلاسی برای مشاور تحصیلی و علمی برگزار کرده و اونجا درباره علم صحبت میکنه. یکی از حضار درباره یکی از موسسه های تحصیلی صحبت می کند که سعید درباره اش میگه که کلاهبردارن از قضا یه نفر از حضار تو کلاس سعید، برادرزاده صاحب همان موسسه هست و وقتی از اونجا میره موضوع را با صاحب موسسه در میان میزاره سپس او از سعید شکایت می کنه. بعد از کلاس، سعید با آرش و سامان و رضا درباره موضوع پیش آمده صحبت میکنن. سپس سعید ازشون مشورت میگیره که برای تولد پدر خانمش چه کادویی بگیره که خوب باشه! چون نمیدونه که چی لازم داره! سامان بهش میگه ببین چه چیزی به دردش میخوره مثلاً من وقتی برای پدر خانمم میخواستم هدیه تولد بگیرم واسش یک روان نویس گرفتم که روش ورقه طلا داشت و روش چند تا نگینم داشت. سعید ازش میپرسه آهان الان پدر خانم تو روان‌نویس احتیاج داشت؟ سامان میگه نه بنده خدا اصلا سواد نداره اینو گرفتم چون که خانمم اصرار کرد! بعد از چند دقیقه مامور به اونجا میاد به دنبال سعید. او خودشو معرفی میکنه و مامور بهش میگه که ازت شکایت شده باید باهامون به کلانتری بیای.

سامان با جدیت تمام به مامور میگه حکم بازرسیتونو ببینم! آنها از خنگ بودن سامان کلافه میشن و سعید خودش با مامور راهی کلانتری میشه و میره. دایی سعید به همراه  رضا به کلانتری میرن. رضا سند خانه اش را به جناب سروان میده اما او بهش میگه این سند قابل استفاده نیست چون که گرو بانکه و هنوز هم قسطاشو ندادی، سپس سعید را به بازداشتگاه میفرستن. سعید وقتی اونجا میرسه یه نفر دیگه را هم میبینه. او ازش میپرسه که تورو واسه چی آوردن اینجا؟ به چهرت نمیخوره برای اینجا باشی! سعید بهش میگه منو آوردن اینجا فقط واسه گفتن حرف حق! سپس سعید از او می‌پرسه که شما واسه چی آوردن؟ او میگه من تمام تلاشمو می کنم تا موز گرون نشه ولی بهم میگن سلطان موز! سامان پیش آرش میره و بهش میگه که الان داری با دکتر سامان معروف صحبت می کنی! آرش میپرسه که ماجرا چیه؟ چی شده؟ سامان میگه از من دعوت کردن توی یک برنامه زنده که مشاوره انجام بدم. آرش میگه اون کی بوده که تو رو برداشته و توی برنامه تلویزیونی برده؟ سپس سامان ازش میخواد تا بهش کمک کنه که تو برنامه هل نکنه و بتونه به راحتی صحبت کنه. آرش میگه باشه بهت کمک می کنم سپس با همدیگه تمرین می‌کنند. آرش دوربینشو میاره و میگه فکر کن این دوربین، دوربین فیلمبرداری فیلمه حالا ازت می خوام تا نگاهتو ببین مشاوری که سمت چپته و مجری که سمت راستته و این دوربین فیلمبرداری تقسیم کنی.

اما سامان به درستی کارو انجام نمیده و باعث میشه که آرش کلافه و عصبانی بشه در آخر سامان بهش میگه اصلا چرا باید توی برنامه رادیویی دوربین فیلمبرداری باشه؟ آرش جا میخوره و میگه تو خودت گفتی که رفتی تو صدا و سیما قسمت سیما! سامان میگه آره دیگه قراره برم تو رادیو سیما دیگه! یعنی تصویر یعنی تلویزیون اون یعنی صدا سپس سعی میکنه خودشو آروم یکنه . بعد از چند دقیقه‌ای که سعید تو بازداشتگاه بود آزاد میشه و رضا بهش میگه من کارهاشو می کنم تو برو سر قرارت. سعید با پدر فرزانه تو رستوران قرار داره به مناسبت تولدش. تو مسیر فرزانه به سعید زنگ میزنه و میگه از طرف تو ادکلن گرفتم و گذاشتم توی کتابخانه اتاقت برو سریع بردار و برو پیش پدرم! او تشکر میکنه و میگه یه کتاب هم بگیرم بزارم روش بهتر نیست؟ فرزانه مخالفت میکنه و میگه نه همین ادکلن کافیه بوی خیلی خوبی میده. سعید به سرعت به خانه اش میره و وقتی وارد اتاقش میشه یه بویی متوجه میشه و از دایی اش که اونجا بود میپرسه که چه بویی میاد اینجا؟ حمید که در حال ترک کردن سیگاره بهش میگه هیچ بویی و سریعا از اونجا میره. سعید پاکت کادو را برمیداره و با سرعت به طرف محل قرار میره وقتی به آنجا میرسه موقع پارک کردن با ماشین روبرویی تصادف می کند اما به خاطر عجله ای که داره شماره تلفنش را میزاره و وارد رستوران میشه.

او هدیه اش را به پدر فرزانه میده و بهش میگه این به مناسبت هدیه تولدتونه خیلی خوشبوعه و سلیقه فرزانه هم هست! حتی خودش هم باریکشو میزنه! خیلی اونم خوشش میاد. پدر فرزانه وقتی پاکت را میبینه توی پاکت یه جعبه سیگار پیدا میکنه و فکر میکنه همه این حرفها را سعید درباره سیگار داره میزنه و وقتی سیگار را بهش نشون میده و میگه منظورت اینه؟ سعید حسابی جا میخوره و براش توضیح میده که حتماً برای دایی اش هست که در حال ترک کردن سیگاره اما انگاری هنوز که هنوزه کامل نتونسته ترک کنه! موقع سفارش غذا میشه و از اونجایی که پدر فرزانه کمی گوش هایش سنگینه سعید به سختی بهش میفهمونه که جوجه واسش سفارش بده. بعد از صرف غذا گارسون فاکتور را برایشان می آورد اما پدر فرزانه میگه فکر می کنم که اشتباه حساب کردین و چند باری جمع میکنه با ماشین حساب سپس سعید بهش میگه که همان رقمی که گارسون گفته درسته پدر فرزانه به خاطر اینکه پشت او را نگرفته کمی چپ چپ بهش نگاه میکنه در آخر وقتی از رستوران بیرون میان او میبینه که کسی با ماشینش تصادف کرده و فرار کرده! سعید متوجه میشه که اون ماشینی که بهش زده ماشین پدر خانمش بوده و سعی میکنه که جلویش را بگیرد تا به شماره تماس نگیره اما موفق نمیشه و پدر خانمش میفهمه که کار او بوده…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال وضعیت زرد + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا