خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب میتوانید خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر) را مطالعه کنید. با ما همراه باشید. کارگردان مطرح ترکیه Hilal Saral کارگردانی این سریال را برعهده دارد. این سریال ترکیه ای را با نام زمهریر Zemheri نیز می شناسند. این سریال ترکی از ۱۵ ژانویه ۲۰۲۰ آغاز و آخرین قسمت آن در ۱۸ مارس ۲۰۲۰ نیز پخش شد. دوبله فارسی این سریال چهارشنبه شب ها ساعت۲۱:۳۰ از کانال شبکه ام‌بی‌سی پرشیا پخش می شود.

قسمت ۳۱ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)

خلاصه داستان سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)

فیروزه و ایاز هردو در رشته ی معماری تحصیل میکنند. هر دو خانواده های فقیری دارن و مجبورن که حواسشون به خانواده هاشون باشه و هرطوری میتونن ازشون محافظت کنن. ایاز فیروزه رو در دانشگاه میبینه و یک دل نه صد دل عاشق فیروزه میشه ولی از بخت بد یه روز در خیابون خواهر شخص ثروتمندی به اسم ارتان رو نجات داد و در حالیکه میخواست ثواب کنه کباب میشه و دختره دست از سرش برنمیداره و برادرش هم از نقطه ضعف ایاز که باباش بود استفاده میکنه و ایاز رو محتاج خودش میکنه و ایاز مجبور میشه فیروزه رو بدون حتی خداحافظی کردن ترک کنه و بره. فیروزه هم بعد از اون دلشو به روی عشق میبنده، دو سال بعد پدرش رو به جرم سهل انگاری در گزارش خرابی آسانسور که سبب کشته شدن ۱۳ نفر شده بود دستگیر میکنند، در حالیکه مقصر اصلی ارتان رئیس پدرِ فیروزه است، چون گزارش خرابی آسانسور درخواست رسیدگی رو بهش داده بود ولی فراموش کرده بود رسیدگی کنه. فیروزه برای این که بتونه مدرکی پیدا کنه که اثبات کنه پدرش درخواست رو داده با اسم بدل وارد شرکت ارتان میشه تا عدالت رو برقرار کنه و …

قسمت ۳۱ سریال ترکی زمستان سخت (زمهریر)

شب وقتی فیروزه به خانه برمیگردد، یاشار او را به خانه راه نمیدهد و نمی‌گذارد کسی فیروزه را تحویل بگیرد. فیروزه وقتی متوجه می شود که یاشار ماجرای ازدواج او و ارتان را فهمیده، ناراحت شده و به ناچار میگوید که عاشق شده است. یاشار بیشتر عصبی می شود و در را به روی فیروزه می بندند. فیروزه گریه کنان به سمت خانه شعله می رود. یاشار نیز با عصبانیت به اتاق خود رفته و گریه میکند. صبح روز بعد، راننده ارتان دم خانه یاشار رفته و پاکت دعوت نامه عروسی ارتان و فیروزه را به فاروق تحویل میدهد. فاروق ماجرا را در خانه مطرح میکند. یاشار دوباره عصبانی شده و میگوید که کسی حق ندارد به عروسی برود. عالیه معتقد است که نباید در هر صورت فیروزه را در جشن عروسی اش تنها بگذارند. براق به خانه آیاز می رود. او احوال فیلیز را پرسیده و بابت تنهایی آنها به او دلداری میدهد. سپس خبر میدهد که شب عروسی ارتان و فیروزه و است و آنها را به جشن دعوت میکند. فیلیز ابتدا قبول نمیکند، اما آیاز با حرص می‌گوید که در جشن شرکت خواهند کرد. ایجلال به نشانه اعتراض، در حال بستن چمدان خود است تا از خانه برود. ارتان به اتاق ایجلال می آید و به او میگوید که باید در جشن شرکت داشته باشد. وقتی ایجلال میگوید که چنین کاری نمی‌کند، ارتان او را تهدید میکند و میگوید که به خوبی خبر دارد که ایجلال با یکی از آشنایان در ارتباط است و اگر او برای مراسم شرکت نکند، ماجرا را به زن آن مرد میگوید‌ و ایجلال را رسوا و متهم میکند. ایجلال حرصش گرفته و مجبور می شود چمدانش را رها کند.

در خانه یاشار، همه حاضر شده تا به عروسی بروند. الوان ابتدا قصد رفتن ندارد اما بخاطر اینکه شک کرده است که فیروزه بخاطر او مجبور به ازدواج شده، میخواهد او را ببیند و از او سوال کند. یاشار به تنهایی در خانه می ماند و بخاطر کار فیروزه و رسوایی اش گریه میکند. فیروزه با لباس عروس ، در کنار ارتان به سالن می آید. آیاز با دیدن آنها عصبی می شود. ارتان از اینکه آیاز به مراسم آمده، به او طعنه می زند‌. آیاز صبرش تمام شده و با کنایه به ارتان می‌گوید که فیروزه قبل از ارتان، معشوقه او بوده است. ارتان با خونسردی میگوید که از ماجرا خبر داشته و فیروزه برای او تعریف کرده است. مهمانان همگی ایستاده و براق به مناسب ازدواج ارتان سخنرانی می‌کند. آیاز سمت دیگر فیروزه ایستاده و پنهانی دست او را میگیرد. فیروزه با شوق، دست آیاز را می‌فشارد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا