خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

بهار نزدیک ایلول می شود و میگوید: اون موقع نقش شاگرد کافی نبود و حالا میخوای نقش دکتر رو براش بازی کنی ؟ این همه سال بیخودی زحمت کشیدی و منتظر موندی چون اون ازدواج کرده. ایلول جا میخورد و می‌گوید: ما همه دکتریم و باید به کارمون برسیم. سپس سراغ مریض ها می رود تا به آنها رسیدگی کند. بهار با خودش می‌گوید: حالا میبینی که چقدر زندگیت سخت تر می شه. در بیمارستان همان بیمار زخمی کافی شاپ، احتیاج به جراحی دارد و دکتر دیگری غیر از ایلول نیست. ایلول به دستیارش میگوید که به دکتر آغوز اطلاع بده اما او در دسترس نیست. ایلول میگوید: مجبورم خودم این کار رو بکنم. دستیارش میگوید: اونوقت من به دردسر میفتم. ایلول میگوید: زندگی بیمار مهم تر از دردسر شماست و سپس دستور میدهد که اتاق عمل را حاضر کنند‌. هنگامی که ایلول برای شستن دستهایش می رود، علی را میبیند که او هم برای عمل دیگری حاضر می شود و به ایلول میگوید که برای کمک بیاید، اما ایلول میگوید که خودش عمل دیگری دارد وگرنه می آمد. علی میگوید: هر موقع به ترکیه اومدم دنبال تو گشتم. ایلول به طعنه میگوید: همسرتون هم خبر داشت؟ علی این حرف را به شوخی میگیرد و با خنده می رود.

ایلول نیز به اتاق عمل می رود و یادش می آید که همراه بیمار او را تهدید کرده بود که اگر اتفاقی برای بیمار بیفتد تلافی خواهد کرد. در این حین استاد آغوز با دستیار ایلول تماس میگیرد و دستیار از اتاق بیرون می رود‌. بیماری که تخت عمل دکتر علی است، خانمی است که چند ساعت قبل در کنار او ایستاده‌ بود و علی متوجه شده بود که حالش خوب نیست و دستانش لرزش دارد. علی میفهمد که او مشکل دارد و میخواهد کمکش کند، اما آن زن تصور کرده بود که علی قصد مزاحمت دارد و به حرفهای او اهمیت نداده بود. کمی بعد طبق حدس علی حالش بد شده و به زمین افتاده بود و علی نیز از طریق هلیکوپتر او را به بیمارستان منتقل کرده بود و این‌طور که معلوم است بهار او را می شناسد . در این هنگام دکتر آغوز به بیمارستان می آید و می فهمد که دو عمل انجام شده است و به او خبر نداده اند و ناراحت و عصبی می شود و دستیارش را دعوا میکند و دستیار نیز از او معذرت خواهی میکند. دکتر آغوز از او میخواهد که دکتر جدیدی را که به بیمارستان آمده به اتاقش بیاورد. در راهرو بیمارستان همراهان دکتر ایلول منتظر هستند. ایلول از اتاق عمل بیرون می آید و خبر میدهد که عمل خوب بوده و حال بیمار خوب است. سپس به اتاق عمل دکتر علی می رود تا به او کمک کند‌. دکتر علی عمل را یا موفقیت انجام میدهد و همه در حالی که از بالا به عمل نظارت دارند از او تعریف و تمجید میکنند و بعد صحبت از این می شود که آن متأهل است اما همه دخترها به او علاقه دارند.

دکتر استاد دیگری که از همکاران علی است از همه میخواهد که برای او شایعه نسازند زیرا های ازدواج نکرده است. بهار متوجه می شود که خبر اشتباهی به گوش او رسیده بوده است.
دکتری که استاد است و در حال تماشای عمل است یادش می آید که علی سالها قبل با او ملاقاتی داشته ‌و گفته بود که میخواهد به آمریکا برود و از او خواسته بود که حواسش به ایلول باشد و آدرس او را نیز داده بود و گفته بود که زیرا ایلول برای او خیلی مهم و ارزشمند است.
بعد از عمل دکتر استاد پیش علی آمده و می پرسد : چطور شد که برگشتی ؟ علی میگوید: خیلی اتفاقی پیش اومد که اومدم اینجا. دکتر میگوید: چطور شد که تو و ایلول هر دو همزمان امروز به این بیمارستان اومدید ؟ علی میگوید که این مسأله هم کاملا اتفاقی بوده، اما تو چرا به من خبر ندادی که اسم ایلول توی لیست هست؟ دکتر میگوید که ایلول دختر خیلی زرنگ و با استعدادی هست و بهتر است که علی از او دوری کند تا او فقط به کارش رسیدگی کند. علی پیش ایلول رفته و میخواهد با او صحبت کند. او از ایلول میپرسد که چرا سالها پیش اجازه کنم به او نداده و با آن پسر موتوری رفته بود و حالا نیز به سردی با او برخورد میکند ؟ و اینکه در این سالها چه می‌کرده است.

ایلول میگوید که درس خوانده و دکتر شده و در چندین بیمارستان کار کرده است و حالا نیز به آنجا آمده است، و نزدیکترین دوستش نیز همان دختر دوره دبیرستان داشت. سپس با طعنه می‌گوید که افراد متاهل زیادی را دیده که شبها برای شیفت کاری می آیند در حالی که ازدواج یک رابطه مقدس است. علی از این حرف و منظور ایلول تعجب میکند و متوجه نمی شود.
دکتر آغوز به دستیارش میگوید که ایلول باید به اتاقش بیاید تا به او توضیح بدهد که چرا در دو عمل شرکت کرده بود.
بهار وارد اتاقی می شود که علی در حال عوض کردن لباس خود است و از گذشته ها با او صحبت میکند و ضمن ابراز علاقه به او،او را می بوسد. دستیار دکتر آغوز به ایلول میگوید که بعد از عملش میخواهد او را ببیند و منتظرش باشد، اما ایلول میگوید که عمل طول میکشد و نمی‌تواند منتظر بماند و از آنجا می رود. هوا بارانی است. علی ایلول را میبیند که زیر باران ایستاده و یادش می آید که سالها پیش ایلول در مورد باران چه حرفی زده بود. علی به سمتش می رود و ضمن ابراز علاقه، چترش را برای او باز میکند اما ایلول میگوید : از من دور شو. علی ایلول را برای اینکه خیس نشود تا کافه اسما که نزدیک آنجاست همراهی میکند. اسما با دیدن علی خوشحال می شود و آنها مشغول صحبت می شوند. ایلول با ایما و اشاره به اسما میگوید که در حرفهایشان زیاده‌روی نکند. بعد از رفتن علی یه اسما میگوید که او متأهل است و نباید فکرهای دیگری بکند. سپس هدیه ای را که برای او خریده بود می دهد.

دکتر آغوز از اتاق عکس بیرون می آید و میبیند که ایلول به او پیام داده که به کافه رو به رویی بیاید تا او را ببیند. دکتر پیام میدهد که او باید به بیمارستان بیاید. ایلول آماده رفتن به بیمارستان می شود.
در بیمارستان کارگر مصدومی را می آورند که به شدت زخمی شده و به بهار میگویند که پیش او برود. وضعیت بیمار وخیم است. بهار دست‌پاچه شده و به دکتر آغوز خبر میدهد. دکتر در حال انجام عمل دیگری است و به بهار میگوید: تو عمل را انجام بده تا من بیام.
در بیمارستان وضعیت اورژانسی شده و در این موضع ایلول به آنجا می رسد و میبیند که بهار دست‌پاچه است و موقع آوردن وسایل کمکی، بهار با مرد مصدوم برخورد کرده و باعث شدت خونریزی او می شود. ایلول که متوجه وضعیت بهار شده او را کنار می کشد تا خودش به بیمار رسیدگی کند. بهار در حالت شوک است. استاد به ایلول میگوید که صبر کند تا عملش تمام بشود و خودش بیاید اما ایلول میگوید که دیر می شود. او خودش دست به کار شده و خونریزی را بند می آورد و وضعیت بیمار را ثابت میکند. دکتر آغوز می آید و وضعیت را غیر عادی می بیند و متعجب می می شود. اما در نهایت به خاطر تلاش ایلول، مرد کارگر نجات پیدا میکند. سپس او را به اتاق عمل می برند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا