خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۵۷ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۵۷ سریال ترکی دختران آفتاب

هالوک با سویلای تماس میگیرد و به او میگوید که میداند در حقش بدی کرده و معذرت خواهی میکند. سویلای خوشحال شده و میگوید که از هالوک ناراحت نیست زیرا او مست بوده است. هالوک از سویلای میخواهد که به ملاقاتش بیاید. سویلای با خوشحالی قبول میکند. شب، ساواش دم پنجره اتاق نازلی می رود و از او میخواهد با هم بیرون بروند تا کمی هوا بخورند. نازلی میگوید که رعنا گفته است بدون اجازه او جایی نروند. ساواش می‌گوید که آنها پیش او امانت هستند و مراقب است. نازلی به سلین خبر میدهد. سلین نیز ابتدا به خاطر شرایط گونش مخالفت میکند که به تفریح بروند اما نازلی میگوید که برای تغییر روحیه آنها خوب است. آنها حاضر می شوند تا بیرون بروند. در رستوران، توچه و امره نشسته اند. امره از اینکه توچه در این مدت به او رسیدگی کرده و تنهایش نگذاشته از او تشکر میکند. سپس از او میخواهد همراهش به خانه برود. توچه قبل از رفتن به دستشویی می رود . در این حین سلین و ساواش و نازلی وارد می شوند و سلین به بار می رود تا نوشیدنی سفارش بدهد. امره او را میبیند و میخواهد با او صحبت کند. توچه بیرون آمده و با دیدن سلین حرصش میگیرد و در دو تا از نوشیدنی ها قرص توهم زا می‌ریزد. سلین به امره اهمیت نداده و با نوشیدنی ها به سمت میز می رود. وقتی که او نوشیدنی را می خورد، به هم می‌ریزد و تصور میکند که همه قصد حمله به او دارند . نازلی نگران شده و به همراه ساواش بیرون می رود تا سلین را به خانه ببرند.

نازلی متوجه می شود که ساواش نیز حال خوبی ندارد. او نگران شده و با علی تماس میگیرد و از او کمک میخواهد.
سویلای به بیمارستان روانی می رود. هالوک با دیدن او، او را بغل کرده و گریه میکند و میگوید که از رفتارش پشیمان است. سپس از او میخواهد که کمکش کند تا از آنجا فرار کند. علی پیش بچه ها آمده و به کمک نازلی آنها را سوار ماشین میکنند. علی میگوید که آنها با این وضعیت نمی‌توانند به خانه بروند و آنها را به یکی از هتلهایشان می برد.
پری و جان دم در خانه مشغول صحبت هستند. رعنا بیرون آمده و با دیدن آنها از پری عصبانی شده و او را دعوا میکند و داخل می فرستد. او سراغ سلین و نازلی را می‌گیرد و از اینکه خانه نیستند عصبانی می شود. علی و نازلی، ساواش و سلین را به هتل می برند. آنها سلین را به اتاق برده و ساواش را به اتاق دیگری می برند. در این حین سلین از اتاق بیرون آمده و سوار آسانسور می شود و به سمت پشت بام می رود. آنها متوجه نبودن سلین شده و دنبالش می گردند. علی متوجه می شود که سلین به پشت بام رفته و سریع به آنجا می رود. سلین لبه ساختمان ایستاده و پایین را نگاه میکند. علی به سمت او می رود و سلین را میگیرد. سلین از احساسش به او میگوید و از اینکه علی او را تنها گذاشته بود گله میکند. آنها یکدیگر را می بوسند. او سلیم را آرام کرده و پایین می برد. ساواش در خواب و بیداری، یاد صحنه ای می افتد که ملیسا سراسیمه پیش او آمده و گفته بود که آنها باید از آنجا بروند اما توضیحی به ساواش نداده و فقط گفته بود که خانواده او آدمهای خوبی نیستند و باید از آنها فاصله بگیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا