خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۶۶ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۶۶ سریال ترکی دختران آفتاب

صبح نازلی سر نیز صبحانه آمده و از هالوک و گونش و احمد و اینجی به خاطر اتفاقات روز گذشته و برخوردش معذرت خواهی میکند. رعنا به خاطر بودن گونش سر میز صبحانه حاضر نمی شود. علی به همراه احمد به مغازه حدعید او می رود تا آنجا را ببیند. وقتی همه می روند، نازلی با کونش صبحت کرده و ابراز پشیمانی می کند. گونش او را می بخشد و او را بغل کرده و دلداری میدهد. نازلی بیرون می رود تا به همراه سلین و پری به مدرسه بروند. سلین از اینکه نازلی به راحتی قبول کرد تا از ساواش جدا بشود متعجب است و حس میکند که آنها نقشه ای دارند. نازلی یاد شب گذشته می افتد که به خاطر حرفی که الیف در مورد فرار کردن گفته بود، تصمیم به فرار میگیرند. ساواش از او میخواهد که فرار کنند. نازلی ابتدا مخالف است اما سپس راضی می شود تا دو هفته صبر کنند و تظاهر به قهر بکنند و بعد از دو هفته که او هجده ساله شد با هم به ازمیر فرار کنند. هالوک به آتلیه احمد می رود تا ساواش را ببیند. او به ساواش میگوید که خوب میداند نقش بازی میکند و از او میخواهد که از نازلی فاصله بگیرد. ساواش از هالوک به شدت عصبانی شده و سویچ موتور و کلید خانه را به او میدهد و میگوید که دیگر به هیچ چیز از او احتیاج ندارد و قرار است دو هفته دیگر با نازلی فرار کند و از شر آنها راحت می شود. هالوک عصبی شده و از آنجا می رود.

احمد و علی، لونت، شریک احمد را می بینند. لونت با دیدن علی متاثر شده و به او میگوید که خیلی شبیه مادرش سویلای است و او را در زمانهای قدیم دیده است. در مدرسه، ملیسا پیش نازلی می رود و در مورد حرفهایی که به او زده سوال میکند. نازلی میگوید که آن حرفها را به ساواش نگفته است زیرا مطمئن است که آنها دروغ هستند. ملیسا میگوید که او به خاطر اذیت نشدن ساواش به او نگفته است و میداند که حقیقت دارد. او میگوید که خودش حقیقت را به ساواش میگوید‌. نازلی مخالفت کرده و می‌گوید که آنها حق ندارند آرامش ساواش را به هم بزنند و او شرایط خوبی ندارد.
ساواش به سمت مدرسه نازلی می رود. علی در راه او را میبیند و سوار می کند و می فهمد که هالوک موتور را از او گرفته است. در مدرسه ساواش به نازلی میگوید که ماجرای فرار را در عصبانیت به هالوک گفته و آنها حتما به زودی به مدرسه سراغ نازلی می آیند و برای همین باید از آنجا بروند. سلین از نقشه قرار عصبی می شود و از اینکه نازلی این موضوع را از او پنهان کرده بود دلخور می شود. هالوک به خانه رفته و در مورد نقشه نازلی و ساواش به گونش و رعنا میگوید.

گونش چنین چیزی را باور نمیکند و با سلین و نازلی تماس میگیرد اما آنها جواب نمیدهند. آنها به سمت مدرسه می روند.
بچه ها دم در مدرسه ماشین هالوک را می‌بینند و گوشه ای پنهان می شوند. آنها سپس سوار ماشین شده و به اسکله می روند تا چاره ای پیدا کنند. الیف آنها را میبیند و تعقیب میکند و در اسکله پیش آنها می رود. بچه ها جایی برای ماندن ندارند و الیف پیشنهاد میدهد که به خانه او بروند. سلین مخالف است اما نازلی و علی تایید میکنند.
سویلای در کافه نشسته و کمی بعد لونت به آن کافه می آید. سویلای با دیدن لونت شوکه می شود. لونت سر میز او می نشیند و خبر میدهد که به آنجا برگشته و با احمد شریک شده است و حالا نیز خانه ای نزدیک خانه سویلای گرفته است. او میگوید که علی را نیز دیده است. سویلای میگوید که رابطه اشتباه آنها در گذشته مانده است. کمی بعد لونت می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا