خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۸۳ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۸۳ سریال ترکی دختران آفتاب

سلین از علی میخواهد که استراحت کند. سپس با توچه و امره در مورد شرایط روحی علی صحبت میکند و میگوید که نازلی و ساواش نیز به آنجا می آیند تا دور هم باشند و حال و هوای علی عوض بشود. علی به طبقه بالا می رود و پنهانی با شخصی تماس میگید و از او اسلحه‌ میخواهد. لونت با سلین تماس میگیرد. سلین از او میخواهد که از علی فاصله بگیرد. لونت میگوید که علی پسر اوست و برایش مهم است و از رابطه نزدیک آنها نیز خبر دارد. او از سلین میخواهد که کاری کند تا بتواند علی را ببیند، زیرا جواب تماس‌های او را نمی‌دهد. گونش آدرس خانه امره را از مرت میگیرد و به آنجا می رود. او میخواهد با علی صحبت کند. او به علی میگوید که هالوک واقعا او را دوست دارد و حالت روحیه اش خراب شده است. علی اهمیتی نمی‌دهد و میگوید که هیچوقت برای هالوک مهم نبوده است.
گونش سپس سلین را بیرون آورده و با او به خاطر اینکه خودسر علی را از بیمارستان فراری داده دعوا میکند و از او سوال میکند که بین او و علی چیزی هست؟ سلین هول شده و می‌گوید که علی دوست اوست و میخواهد به او کمک کند. نازلی دم خانه پیش ساواش می رود. ساواش در حال جمع کردن چمدان خود است تا از خانه الیف برود. نازلی که با او قهر است، از او میخواهد با هم پیش سلین و علی بروند. رعنا پیش روانپزشک هالوک می رود و اصرار دارد که چیزهایی را که او در مورد هالوک میداند بگوید، زیرا وضعیت خانوادگی آنها در خطر است و ممکن است اتفاقات بدی بیفتد. روانپزشک راضی نمی شود و میگوید که نمیتواند اسرار بیمار را به کسی بگوید. رعنا پیشنهاد پول میدهد، اما او عصبانی می شود و قبول نمیکند. گونش پیش هالوک می رود. هالوک در تخت خواب است و افسرده شده است. ساواش و نازلی غذا می خرند و به خانه امره می روند. بچه ها از اینکه غذا رسیده خوشحال می شوند و دورهم می نشینند تا غذا بخورند.
سپس توچه پیشنهاد بازی میدهد. علی ابتدا قبول نمیکند اما بچه ها اصرار میکنند. آنها مشغول بازی میشوند و تیم علی و نازلی و سلین برنده می شود. آنها سپس شروع به رویا پردازی میکنند و هرکس از رویاهای خودش می گوید. توچه میخواهد مدیر یک شرکت باشد و نازلی یک نمایشگاه آثار هنری راه بیندازد، و سلین نیز میخواهد بازیگر بشود. علی صحبتی نمیکند و میگوید که رویایی ندارد. لونت به خانه سویلای می رود. سویلای مشغول جمع کردن چمدان خود است و میگوید که دیگر دلیلی ندارد آنجا بماند و از طرفی هالوک نیز او را تهدید کرده است. لونت می‌گوید که او نباید از تهدید هالوک بترسد و به همان دلیلی که او به استانبول آمده، سویلای نیز باید بماند، تا آنها خانواده خود را نجات دهند. سویلای میگوید که علی سرسخت است و نمی‌توانند او را قانع کنند. لونت به سویلای میگوید که با صبوری می‌توانند همه کار انجام دهند. علی و سلین به حیاط می روند . علی به سلین میگوید که تنها کسی که برایش مانده سلین است و همه فقط به فکر خودشان هستند. سلین علی را بغل کرده‌ و او را دلداری میدهد. شب روانپزشک در خانه خود، پرونده هالوک را پیدا کرده و بیرون می کشد تا دوباره آن را ببیند
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا