خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۸۷ سریال ترکی دختران آفتاب
قسمت ۸۷ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۸۷ سریال ترکی دختران آفتاب

ساواش با ملیسا قرار میگذارد و به پارک می رود. او از ملیسا میخواهد که با ییعیت، پسر صاحبخانه ای که شب گذشته پنهانی به خانه آنها رفته بودند صحبت کند، تا خانواده اش را برای رضایت دادن راضی کند زیرا علی در بازداشت است. ملیسا قبول کرده و از ساواش میخواهد که برای صبحانه بیرون بروند تا در این مورد صحبت کنند. ملیسا به عمد عکسی از خودشان گرفته و در شبکه اجتماعی میگذارد. وقتی که نازلی از خواب بیدار می شود عکس را میبیند و با عصبانیت تصمیم می‌گیرد به کافه برود تا با ساواش دعوا کند. لونت به بازداشتگاه می رود و برای علی صبحانه می برد. علی از آمدن او متعجب می شود. لونت با علی صحبت میکند و از خاطرات جوانی و کارهای خودش چه باعث بازداشت شدنش میشد برای علی تعریف میکند. او سپس به علی میگوید که هر زمان، هرکاری که داشت برای او انجام میدهد.
نازلی با کافه رفته و با ساواش به خاطر بیرون آمدن با ملیسا بحث میکند. ساواش ماجرا را برای او تعریف میکند. نازلی با حرص می‌گوید که برای صحبت آنها احتیاجی به آمدن کافه و خوردن صبحانه نبوده است. وقتی ساواش می فهمد که ملیسا به عمد عکسشان را به اشتراک گذاشته، عصبی می شود. نازلی به خاطر حرص دادن ساواش، شماره ییعیت را از ملیسا میگیرد تا با او قرار بگذارد و خودش در مورد علی با ییعیت صحبت کند.

نازلی با ییعیت به رستوران می رود و در مورد ماجرای رفتن به خانه آنها به او توضیح داده و از ییعیت میخواهد که خانواده اش را برای رضایت دادن راضی کند. ییعیت قبول کرده و در عوض از نازلی میخواهد که با هم نهار بخورند. نازلی از حرفهای ییعیت میفهمد که او ملیسا را دوست داشته و طبق گفته هایش، ساواش دوست دختر او را دزدیده است. کمی بعد ساواش به آنجا می آید و از نازلی میخواهد با هم بروند، اما نازلی قبول نمیکند. علی آزاد می شود و سلین به استقبال او در کلانتری می رود. آنها بیرون آمده و سلین به عنوان تنبیه از علی میخواهد که به یک فروشگاه لباس
زیر برود و خرید کند. وقتی علی به مغازه میرود، یک نفر دم ماشین می آید و سلین را صدا می زند. هنگامی که علی بیرون می آید، ماشین دم فروشگاه نیست. او با سلین تماس میگیرد اما یک نفر دیگر جواب داده و میگوید که سلین را دزدیده اند و از علی پول میخواهد. علی ابتدا تصور میکند که سلین او را اذیت می‌کند. اما سپس میفهمد که حقیقت دارد.‌او به خانه امره می رود . نازلی و ساواش نیز به آنجا می آیند و ماجرا را میفهمند. آنها همگی به فکر چاره هستند و نگرانند. آنها پولی که را دزد میخواهد ندارند.

رعنا متوجه می شود که لونت در مورد ظفر فهمیده است و قبل از اینکه او ظفر را پیدا کند، رعنا خودش سریع دم خانه ظفر می رود و او را از آنجا می برد. خبرنگاران به خانه هالوک می آیند و با او مصاحبه زنده انجام میدهند. هالوک میگوید که پدر واقعی علی نیست اما او را خیلی دوست دارد و او را پسر خودش می داند. علی مصاحبه را در تلویزیون میبیند و متاثر می شود. لونت به خانه ظفر می رسد، اما متوجه می شود که ظفر به تازگی آنجا را ترک کرده و میفهمد که زودتر از آمدن او، ظفر را فراری داده اند. شب علی به خانه هالوک می رود و از او درخواست صد هزار لیر پول میکند. هالوک بدون اینکه توضیحی بخواهد، پول را به علی میدهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا