خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۸۸ سریال ترکی دختران آفتاب
قسمت ۸۸ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی دختران آفتاب

علی پیش سیلن و توچه می آید تا با سلین درس کار کند. سلین حین صحبت، پنهانی دست خود را داخل جیب علی می برد و جعبه حلقه را بیرون کشیده و می بیند.‌او شوکه شده و به بهانه دستشویی با توچه داخل دستشویی می رود و میگوید که علی واقعا حلقه خریده است. توچه هیجان زده شده و پیشاپیش به سلین تبریک میگوید. سلین هول شده و میگوید که او هنوز جوان است و برایش زود است که به ازدواج فکر کند. آنها سپس دوباره سر میز می روند. تمام فکر سلین پیش ماجرای حلقه و ازدواج است. نوچه بحث ازدواج را وسط کشیده و سلین میگوید که اصلا به ازدواج فکر نمیکند زیرا سن آنها پایین است و باید تفریح کنند. علی نظرش با سلین مخالف است و میگوید که اگر انسان کسی که مناسب میداند را پیدا کند، میتواند ازدواج کند. سلین بیشتر مضطرب می شود.
ساواش با ییعیت سر قرار می رود و آنها شروع به کتک کاری میکنند. ناگهان حال ییعیت بد می شود. کمی بعد، نازلی با سلین تماس میگیرد و میگوید‌ که آنها در بیمارستان هستند. بچه ها نگران شده و به بیمارستان می روند.

نازلی از اینکه ساواش با ییعیت دعوا کرده عصبی است. ساواش نیز نازلی را به خاطر دفاع از ییعیت و حرف زدن با او مقصر میداند. گونش و هالوک در هتل هستند. هالوک مردد است و نمی‌داند که چگونه در مورد ماجرای تجاوز به گونش با او صحبت کند. او منصرف می شود و چیزی نمی‌گوید.
علی در بیمارستان ساواش را بیرون می برد تا با او صحبت کند. در این حین نازلی به اتاق ییعیت می رود تا حالش را بپرسد. او متوجه می شود که ییعیت ناراحتی قلبی دارد و در انتظار پیوند قلب است. او برای ییعیت ناراحتی می شود.
رعنا دوباره پیش ظفر می رود و در مورد قول و قرار او با هالوک صحبت میکند. ظفر میگوید که او یک پسر در خارج از کشور دارد که بیمار و در حال مرگ است، و برای مداوای او به یک همخون احتیاج است و برای همین او دنبال پری آمده است. زیرا فقط پری دختر اوست. سپس میگوید که هالوک به او قول داده است تا پری را همراه او به آلمان بفرستد.
شب هنگامی که ساواش از محل کار بیرون می آید، چند نفر سراغ او آمده و او را به شدت کتک می زنند و سپس می روند.

وقتی گونش و هالوک به خانه برمیگردند، رعنا با هالوک در مورد صحبت کردن او با گونش سوال میکند. هالوک میگوید‌ که قصد ندارد چیزی به گونش بگوید. سپس فیلم کتک خوردن ساواش را به رعنا نشان میدهد و با تهدید به او میفهماند که حق ندارد چیزی به گونش بگوید، وگرنه به ساواش آسیب می رساند. رعنا نگران و عصبی می شود.
سلین در اتاق خودش مشغول صحبت تلفنی با توچه است. گونش از پشت سر حرفهای او را می شنود و متوجه می شود که سلین دوست پسر دارد . او در این مورد از سلین سوال میکند و میگوید که فردا باید دوست پسر سلین را ببیند. صبح روز بعد، سلین با درماندگی پیش توچه می رود و می‌گوید که سریع باید یک دوست پسر ساختگی پیدا کند.
گونش دم خانه سویلای می رود و او را برای مهمانی شب سال نو به خانه شان دعوت میکند. او میگوید که بهتر است آنها یکدیگر را بپذیرند. سویلای خوشحال شده و دعوت را قبول میکند.
رعنا که نگران ساواش است، پیش نازلی می آید و از نازلی میخواهد که او را پیش ساواش ببرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا