خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) را می توانید مطالعه کنید. سریال ترکی علیرضا (دردسرساز ) یک سریال عاشقانه از سری سریال های بلند ترکیه ای است که طرفداران بسیار زیادی دارد. سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) به کارگردانی Recai Karagöz و تهیه کنندگی Ozan Aksungur در ژانری عاشقانه و پلیسی ساخته شده است. سریال ترکی دردسرساز محصول سال ۲۰۲۱ کشور ترکیه است. ستاره های اصلی سریال شامل آیچا آیشین توران Ayça Ayşin Turan و تولگا ساریتاش Tolga Saritas و Pinar Caglar Gencturk و یاگیز جان کونیالی می باشد.

قسمت ۲ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) 
قسمت ۲ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز)

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) 

علیرضا از او می پرسد که خانه اش کجاست و خالده می گوید: «همینجاها پیاده م کنین ممنون میشم. » علیرضا می گوید: «فکر نکنم تو این وضعیت درست باشه. » و او را به تاکسیرانی میبرد تا کمی آرام بشود. خالده از او تشکر می کند و بعد می گوید: «کسی که سیلی زدی بوراک ارسویلو بود. حتما اسمش رو شنیدی. آدم خطرناکیه. باید یه مدت از استانبول بری اگه پیدا کنه اتفاقات خوبی نمیفته. » علیرضا می گوید: «هرکی میخواد باشه باشه. فردا عروسی خواهرمه خود پابلو اسکوبار هم بیاد من از جام جم نمیخورم! »بوراک به خاطر سیلی ای که خورده خیلی عصبانی است و به مراد می گوید: «گلوله آدم رو میکشه اما سیلی ادمو بی اعتبار میکنه! من آبروم رفته! » مراد در تلاش است او را از فکر انتقام بیرون بیاورد اما بوراک ول کن نیست! وقتی خالده به خانه میرسد حشمت منتظرش است و با دیدن زخم روی پیشانی اش می پرسد: «چیشده دخترم؟ این که دخترا زخمشون رو از پدرشون مخفی کنن خیلی روی قلب پدرا سنگینی میکنه. » خالده می گوید: «وقتی بچه بودم با پسر همسایه تو باغچه بازی میکردم که افتادم و زانوم زخم شد و شروع به گریه کردم. تو سر رسیدی و بدون این که بپرسی چیشده سیلی محکمی به اون پسربچه زدی. بعد از اون کسی نخواست با من همبازی شه. به خاطر همین هم من زخمامو از تو پنهون میکنم بابا. »

حشمت با غصه می گوید: «قبلا فورا جوش می آوردم و همه جارو بهم میریختم. مخصوصا وقتی موضوع مادرت و برادرات و تو بود… من دیگه حشمت سابق نیستم خالده… زخماتو ازم مخفی نکن. » خالده بغض می کند و به اتاقش می رود و به عکسی از خودش و مادرش نگاه می کند و یاد روزی می افتد که مادرش گردنبند زیبایی را که شکل بی نهایت بود را به او داده بود و اشک می ریزد. مرت از سربازی می آید و همه خانواده با خوشحالی او را در آغوش می گیرند. خالده صبح به خاله و شوهر خاله اش موضوع علیرضا و بوراک را می گوید و از انها می خواهد کمک کنند تا مواظب علیرضا باشند. انها هم به ظاهر قبول می کنند اما شوهر خاله اش ویدیویی را که یکی از نگهبانانش از لحظه ی سیلی خوردن بوراک گرفته را در فضای مجازی منتشر می کند! بوراک با دیدن ویدیو دیوانه می شود و از فکرت، نوچه اش می خواهد تا زودتر راننده تاکسی را برایش پیدا کنند. حسن با دیدن ویدیو، علیرضا فورا صدا میزند و به او می گوید: «علیرضا این خانواده خیلی خطرناکه. بوی خطر رو حس میکنم. بهتره مراقب باشیم. به بچه ها سپردم اسلحه هارو اماده داشته باشن. » همه برای عروسی آماده می شوند و محله را تزئئین می کنند. علیرضا با دیدن نیهان در لباس عروسی لبخند میزند و نیهان از خوشحالی بغض می کند.

وقتی خالده می فهمد ویدیوی سیلی خوردن بوراک در فضای مجازی پخش شده، تصمیم می گیرد در عروسی حضور داشته باشد تا اگر سر و کله بوراک پیدا شد جلویش را بگیرد. وقتی علیرضا خالده را می بیند جا می خورد. خالده در گوشش می گوید که به خاطر این که بوراک شر به پا نکند امده و علیرضا قبول می کند. رقیه سلطان با دیدن خالده لبخند میزند و نگاه معناداری به علیرضا می اندازد. موقع جشن، فسون مدام به خالده که کنار علیرضا نشسته نگاه می کند و کنجکاو است بداند که او کیست. فیکرت به بوراک خبر می دهد که راننده تاکسی را پیدا کرده اند اما امشب عروسی خواهرش است و نمی توانند به او نزدیک بشوند چون خیلی شلوغ است. اما بوراک که در فکر حسابرسی به او است می گوید: «ما هم میریم عروسی! » بعد از عقد و بله گفتن عروس و داماد، علیرضا و نیهان با هم می رقصند و نیهان با بغض می گوید: «داداش تو جای بابا رو برام پر کردی. ازت ممنونم چون به خاطر ما حاضر شدی از خیلی چیزا برای خودت بگذری… حتی یه بارم گله نکردی. من هیچ وقت خودمو بدون پدر حس نکردم. بهترین بابای دنیا برای ما شدی… » و اشک خوشحالی می ریزد و علیرضا هم به زور جلوی بغضش را می گیرد.

همان موقع او چشمش به بوراک و افرادش می افتد که به آنها نزدیک می شوند و فورا به سمتشان می رود. خالده هم فورا به سمت بوراک میرود و میگوید که فورا آنجا را ترک کند و میگوید مشکل تو با منه با من این آدما کاری نداشته باش. اما بوراک رو به علیرضا میکند و میگوید نباید خودتو قاطی میکردی. همان موقع هم حسن و بقیه هم محله ای ها سر میرسند و با هم درگیر میشوند. بوراک اسلحه اش را بیرون میکشد و به سمت علیرضا نشانه میرود و یکی از هم محله ای های او را هل میدهد. با این حال اسلحه شلیک میشود و به قلب نیهان میخورد. همه وحشت میکنند و میهمانی بهم میریزد، نیهان روزی زمین میفتد و علیرضا به سرعت خودش را به او میرساند و در آغوشش میگیرد اما خیلی دیر شده. خانواده و دوستان نیهان روز بعد او را به خاک میسپارند و خالده از دور با بغض و اشک آن ها را تماشا میکند. علیرضا روح سفید پوش نیهان را در بین جمعیت میبیند و اشک میریزد.

فوآد به حشمت میگوید هر طور شده پسرش را از زندان آزاد میکند و با پول خانواده شاکی را میخرد. حشمت میگوید من هشت سال پیش دو تا پسرامو از دست دادم بعد از هشت سال هیچی از اون غم کم نکرده. فوآد میگوید : حالا که بحثش باز شد وقتی که داشتی انتقام زنداداش و بچه هایت را میگرفتی یکی رو بخشیدی پسر رجب! شنیدم که اینور اونور یه کارایی کرده و مغرور شده است و گفته میراث باباشو میخواد. حشمت میگوید :«من میراثشو نگرفتم در مقابل جونم جونشو گرفتم این تویی که میراث اونو و حتی منو گرفتی و سرکارش رفتی. تا وقتی تقاص خون پدرشو نخواهد به من مربوط نیست.»

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی علیرضا (دردسرساز) + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا