خلاصه داستان قسمت ۳۶۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۶۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۳۶۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
صبح روز بعد، سودا به روزنامه یک شعر برای چاپ میدهد. امید با خواندن روزنامه، پیام سودا را دریافت میکند و میفهمد که او قصد کمک دارد. سپس سر قرار با سودا می رود. سودا با گریه از امید میخواهد که دیگر او را ترک نکند و هرکاری که او بخواهد برایش انجام میدهد. امید میگوید که او باید کمک کند تا دمیر و زلیخا از یکدیگر جدا بشوند. سودا با ناراحتی و به ناچار قبول میکند.
امید در خانه این خبر را به فکرت میدهد و فکرت از همدستی سودا با آنها خوشحال می شود.
در خانه سودا مشغول رسیدگی به گلهای گلخانه است. وقتی زلیخا پیش او می رود، سودا گلدان گل نرگس را به زلیخا میدهد و میگوید که معنی گل نرگس این است که طرف مقابل را فراموش نکرده است. سپس به زلیخا پیشنهاد میدهد که آن گل را سر خاک ایلماز بکارد. زلیخا متعجب شده و این پیشنهاد را قبول میکند.او به سمت قبرستان می رود.
امید در خانه این خبر را به فکرت میدهد و فکرت از همدستی سودا با آنها خوشحال می شود.
در خانه سودا مشغول رسیدگی به گلهای گلخانه است. وقتی زلیخا پیش او می رود، سودا گلدان گل نرگس را به زلیخا میدهد و میگوید که معنی گل نرگس این است که طرف مقابل را فراموش نکرده است. سپس به زلیخا پیشنهاد میدهد که آن گل را سر خاک ایلماز بکارد. زلیخا متعجب شده و این پیشنهاد را قبول میکند.او به سمت قبرستان می رود.
وقتی دمیر به خانه می آید، سودا با حالتی که سعی دارد به دمیر بفهماند که زلیخا کار درستی نمیکند، میگوید که زلیخا هر روز سر خاک ایلماز می رود و امروز نیز گل نرگس را به نشانه فراموش نکردن ایلماز از او گرفته و سر خاک برده است. دمیر متعجب و عصبی می شود. او به قبرستان می رود و از دور زلیخا را سر خاک می بیند و حرفهای سودا را باور میکند.
سودا به خانه امید می رود و میگوید کارهایی که او خواسته را انجام داده است. سپس با ناراحتی میگوید که خیلی عذاب وجدان دارد، زیرا زلیخا دختر خوبی است. امید عصبانی شده و با گریه میگوید که او نیز دختر خوبی است و عاشق دمیر شده و نمیتواند بدون او زندگی کند و از سودا میخواهد که دخترش را درک کند. سودا او را بغل کرده و آرام میکند.
دمیر پیش تکین می رود و در مورد عشق چهل ساله او به هولیا سوال کرده و سپس در مورد احساس او بعد از مرگ هولیا می پرسد. تکین میگوید که او همچنان مانند روز اول عاشق هولیا است و مرگ او تاثیری روی احساسش نگذاشته است. وقتی تکین می فهمد که دمیر به خاطر زلیخا این سوال را می پرسد، به او میگوید که ماجرای زلیخا فرق دارد و ایلماز زلیخا را به دمیر امانت داده است و زلیخا نیز واقعا دمیر را دوست دارد و او نباید به علاقه و عشق زلیخا نسبت به خودش شک داشته باشد.
سودا به خانه امید می رود و میگوید کارهایی که او خواسته را انجام داده است. سپس با ناراحتی میگوید که خیلی عذاب وجدان دارد، زیرا زلیخا دختر خوبی است. امید عصبانی شده و با گریه میگوید که او نیز دختر خوبی است و عاشق دمیر شده و نمیتواند بدون او زندگی کند و از سودا میخواهد که دخترش را درک کند. سودا او را بغل کرده و آرام میکند.
دمیر پیش تکین می رود و در مورد عشق چهل ساله او به هولیا سوال کرده و سپس در مورد احساس او بعد از مرگ هولیا می پرسد. تکین میگوید که او همچنان مانند روز اول عاشق هولیا است و مرگ او تاثیری روی احساسش نگذاشته است. وقتی تکین می فهمد که دمیر به خاطر زلیخا این سوال را می پرسد، به او میگوید که ماجرای زلیخا فرق دارد و ایلماز زلیخا را به دمیر امانت داده است و زلیخا نیز واقعا دمیر را دوست دارد و او نباید به علاقه و عشق زلیخا نسبت به خودش شک داشته باشد.
فکرت با خانه دمیر تماس میگیرد و از زلیخا میخواهد که یکدیگر را ببینند و او فقط قصد صحبت دارد.زلیخا با عصبانیت به او میگوید که هر حرفی دارد باید با دمیر بزند، اما فکرت میگوید که دمیر به حرف او گوش نمیکند.او با ناراحتی میگوید که از کارهایش و زیاده روی در انتقام پشیمان است و فقط میخواهد حرف بزند. زلیخا به همراه فکرت به کافه می روند. فکرت در مورد اینکه تنها مشکل او قبول نکردن دمیر در مورد اینکه فکرت برادر اوست، او را اذیت میکند و فقط میخواهد دمیر به خاطر رفتارهای پدرش معذرت خواهی کند. او سپس دستش را روی دست زلیخا میگذارد و سعی دارد خودش را صمیمی نشان بدهد. در همین حین امید از بالکن، پنهانی شروع به عکس گرفتن از آنها میکند. هنگامی که امید برمیگردد، با دیدن یک نفر پشت سر خودش شوکه می شود.
بیشتر بخوانید: