خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال روزهای ابدی
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال روزهای ابدی از شبکه یک سیما می خوانید، با ما همراه باشید: سریال روزهای ابدی به کارگردانی جواد شمقدری و به تهیه کنندگی محسن علی اکبری ساخته شده است و هرشب ساعت ۲۲:۱۵ دقیقه بر روی آنتن شبکه یک سیما می رود.
گذشته
مهدی به دیدن سرهنگ در زندان میرود که سرهنگ از او خواسته است تا دخترش را از اتاقی که اجاره کرده است به خوابگاه دانشجویی ببرد و آنجا که صاحب خانه اش دوست مادرش است بیرون ببرد تا داستان اصلی مرگ مادرش را متوجه نشود.
حال
مهناز که از پشت پنجره مهدی را دیده است به صاحب خانه اش میگوید تا به مهدی دروغ بگوید و نگوید که او آنجا است و مهدی تنها به او میگوید که پیامش را به او برسانند و او سری به رفاه دانشگاهی اش بزند.
مهدی بعد از آن به سر قرار با نادر و لیلا همسرش میرود و باهم گپ میزنند و نادر از مهدی قول میگیرد که هیچ حرفی از نرگس به لیلا نگوید، بعد از صحبت هایشان او به داخل حرم شاه عبدالعظیم میرود خاطرات چهار سال پیش در درگز به همراه عمو احمد و مادربزرگش را به خاطر میآورد.
مهدی در خیابان در حال قدم زدن است که چند نفر از یک ماشین پیاده میشوند و به زور او را میبرند او با زدن انگ خرابکاری ریل قطار تهران مشهد او را در زندان حبس میکنند.
مردی با تغییر قیافه به داخل خانه ای میرود که آمریکایی تبار است، اما به سنت و فرهنگ ایرانی علاقه بسیار زیادی دارد.
گویا او از اعضای گروهک فداییان خلق و دار و دسته رجوی میباشد و باهم درباره وضعیت آمریکایی ها و سایت کپکان صحبت میکنند.
زنگ خانه او می خورد و خانم مسنی برای او آش نذری میبرد، مرد آمریکایی آش را در سطل آشغال میریزد و کاسه را برای آن زن میبرد که با جای خالی اش رو به رو میشود و سریعا به داخل برمیگردد و پیغام مخفی را در آش پیدا میکند که درخواست شاپور بختیار برای خروجش از کشور است.
مهدی در بازداشتگاه است، یکی از کسانی که بازداشت است، شروع به داد و بیداد میکند که مهدی را به گذشته ها و شکنجه هایی که در زندان ساواک شده است را به یاد میآورد و سرباز را صدا میزند و خرابکاری را گردن میگیرد تا از آنجا خلاص شود.
مهدی به سراغ حاج آقای پاسگاه میرود و به او میگوید مردی که در حالت مستی کسی را زیر گرفته است شکنجه گر ساواک بوده است و بهمن تهرانی میباشد و تغییر قیافه داده است.
نادر یا همان رضا به سراغ مهدی رفته است و او را از آنجا نجات داد و مهدی که شرمنده شده است میگوید او گزارش اصلی سایت کپکان را به او نداده است و از او عذرخواهی میکند. رضا به مهدی میگوید که نامه عبری خانه امن ترجمه شده است و گزارش یک سلسله اتفاقات و خرابکاری ها میباشد و مهدی بعد از خداحافظی انگشتری که نادر به او امانت داده بود تا به نرگس برساند را بهش برمیگرداند و او با دیدنش به گذشته ها میرود و دختری که قبلا عاشقش بوده است را به خاطر میآورد.