خلاصه داستان قسمت ۱۸۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۸۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۸۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۸۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۸۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صبح زود وقتی گلبن از خواب بیدار میشه با ترس و دلهره دستی روی تشکش میکشه و وقتی میبینه که خیس نیست حسابی خوشحال می شه و خنده ای از ته دل می کند. اسد از خواب بیدار میشه و گلبن را کنار خودش میبینه و لبخندی از روی رضایت می زنه. همگی به جلوی آپارتمان رفتند تا رویا را بدرقه کنند رویا که حسابی ناراحته با چشمانی گریان و چمدان هایی به دست قدم به قدم از ساختمان دور میشه ولی انگار وزنه ای ۲۰۰ کیلویی به پاهایش وصله سپس نگاهی به پنجره خانه حکمت خان میکنه و هان را اونجا میبینه. هان با لبخند برایش دست تکون میده و خداحافظی می کنن سپس رویا گریه اش می گیرد و از آنجا دور میشه. گلبن به صفیه بعد از رفتن همه، با ذوق برایش تعریف میکنه که دیشب بالاخره تونستم! تونستم که با اسد در یک اتاق و کنارش بخوابم انقدر جفتمون خوشحالیم و حالمون خوبه که انگار همین دیروز ازدواج کردیم صفیه با بغض بهش میگه آفرین گلبن خیلی خوشحالم واست. هان بعد از رفتن رویا به کاغذی که بهش داده بود تا بعد از رفتنش نگاه کنه چشم می دوزد و با دیدن تصویری از خودش که به درختی تکیه داده و در حالی که شیشه نوشابه در دستش است و از ته دل داره میخنده روبه رو میشه و از اون نقاشی حس خوبی میگیره و لبخند عمیقی بر روی لبهایش می نشیند.

هان به اتاق حکمت میره و بهش میگه به نظرت چطوره امروز بریم یه خورده بگردیم؟ حکمت ابتدا مخالفت میکنه و میگه اصلا حال و حوصله ندارم و از آنجایی که با مازو قرار داره قبول نمی کنه اما در آخر با هان راهی میشه. هان او را به قبرستان می برد حکمت دلش میگیره و ازش میپرسه که اینجا واسه چی اومدیم؟ اینجا حالم بده و ازش میخواد تا برگردند اما هان او را بالا سر قبر پریهان و پسرش عمر میبره از طرفی به مازو هم خبر داده تا به اونجا بره. حکمت از دیدن مازو لبخند میزنه و میگه پسرم تو همین اینجایی؟ حکمت بهش میگه اون پسرت نیست بابا پسر تو مرده و به قبر اشاره میکنه و میگه اینجاست! اما حکمت قبول نمیکنه و میگه این چه حرفیه که میزنی پسرم؟ سپس اشاره میکنه و میگه عمر اونجاست وایساده اما هان بهش میگه نوشته های روی قبر را بخون واست آشنا نیست؟ مگه تو اونا رو ننوشتی؟ حکمت با خواندن او نوشته یاد روز مرگ همسر و پسرش میافته “روزی که به خاطر یه جلسه مهم به شرکت میره و نمی تونه زنش و پسرش را همراهی کنه اما وسط راه دلشوره میگیره و دلش راضی نمیشه و میخواد برگرده و بره پیش پریهان و عمر که بین راه با بدن های بی جانشان روبرو میشه که بر اثر تصادف مردن حکمت حسابی ناراحت میشه و بالا سر قبر زن و بچه اش گریه میکنه.”

حکمت با یادآوری این خاطره به خودش میگه پسر من مرده! پسرم رفته و در آغوش هان گریه میکنه هان سعی در دلداری دادن پدرش داره اما با گریه های او خودش نیز گریه می کند. مازو با دیدن این صحنه آنجا را ترک می کنه. جیلان به هان پیشنهاد می دهد تا برای دور شدن از این اتفاق‌ها و برای بهتر شدن حالشان به یک سفر دو روزه به اطراف استانبول برن. هان با روی باز قبول میکنه. در مسافرت حسابی خوش میگذرونن و خاطره های خوبی را برای همدیگه رقم میزنن وقتی در یک رستوران در حال غذا خوردن هستند جیلان به هان میگه آدم عجیبی هستی میتونی یه دردسر خیلی بزرگ باشی، میتونی کارهای خطرناکی بکنی اما واسه من کسی هستی که میتونم به راحتی همه خطاهاتو ببخشم چون حتی توی بزرگترین اشتباهات زندگیتم یه معصومیت خاصی تو چهرته که آدم نمیتونه ازش غافل بشه. ناجی در خانه در حال نوشتن روزمرگیش هست که صفیه پیشش میره و میگه من تو رو میشناسم ناجی! تو یه چیزیت شده! چند روزه که مثل همیشه نیستی! ناجی کلافه میشه و با تندی بهش میگه دلم واسه دخترم تنگ شده همه چیز به تو مربوط نمیشه که فکر می کنی تو کاری کردی و از اونجا میره.

صفیه چشمش به دفتر ناجی میافته و وسوسه میشه که آن را بخواند. اسد و گلبن در خانه شان حسابی خوش میگذرونن و درحال خوردن شیرینی هستند اسد برای تشکر از گلبن او را می بوسد گلبن تمام جرئتش را جمع میکنه و موفق میشه تا گونه اسد را ببوسد آنها حسابی خوشحالند که یک دفعه در خانه‌شان زده میشه و حسابی جا می خورند. آنها با باز کردن در خانه با شنور خانوم مادر اسد روبرو میشن در حالی که حال خوبی نداره و گونه هاش کبوده. انها حسابی شوکه میشن و اسد مادرش را در آغوش می‌گیرد و با ترس و دلهره ازش می پرسه چه اتفاقی افتاده؟ چی شده؟ جیلان در آن مسافرت منتظر یک فرصت مناسب بود تا حرف دلش را به هان بزنه و بالاخره موقعیتش جور میشه و دلش را به دریا میزنه و به هان میگه تو خودت خوب میدونی من اصلاً اهل ازدواج نیستم و با این چیزها مخالفم اما تو رو خیلی دوست دارم.

دوست دارم همیشه پیشم باشی و هر چیزی رو با تو تجربه کنم سپس ازش میپرسه حاضری با من ازدواج کنی؟ هان که با لبخند به او خیره شده بود یک دفعه شوکه میشه و لبخند روی لبش محو میشه و یاد تمام کارها و عادتهای غیرمعقولش می افتد و با ناراحتی به جیلان میگه من بهت صدمه میزنم ببخشید جیلان اما نمیتونم، نمیشه. جیلان که با ذوق و لبخندی عمیق به هان خیره شده بود لبخند روی لب هایش خشک میشه و با صورتی متعجب و شوکه شده بهش چشم می دوزد‌…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا