خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۴ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۴ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی محرمانه

ناز و لونت وقتی میرسن آینور را تو تراس میبینن و واسش دست تکون میدن و با استرس وارد خونه میشن. قبل از ورود ناز از نامیک میپرسه حال مادرم چطوره؟ اوضاع چجوریه؟ نامیک میگه یخورده دیگه مشخص میشه که خوش اومدین به این خونه یا نه! سپس ناز میخواد آینور را در آغوش بگیره که آینور مانعش میشه و میگه همانجا وایسا، سپس تندتند بهش میگه این کیه؟ چیه؟ از کجا درومد؟ و پشن سر هم سوال ازش میپرسه که ناز میگه منم اومدم همه رو جواب بدم اروم اروم باشه؟ سپس اینور آروم میشه و ازش میپرسه شما واقعا ازدواج کردین؟ انها با هم میگن آره که آینور به لونت میگه تو ساکت شو. سپس از ناز میپرسه کجا آشنا شدین؟ ناز و لونت باهم میگن تو لندن بعد از کنسرت. آینور به لونت میگه مگه نگفتم پسرم تو حرف نزن؟ سپس به لونت میگه در بازه تو برو بیرون و به ناز میگه تو بشین. لونت جا میخوره و میگه ببخشید کجا برم؟ نفهمیدم! آینور میگه من دخترمو مثل تو از تو خیابان پیدا نکردم که! میری امشب با خانواده ات میای خواستگاری. ناز میگه مامان ما ازدواج کردیما و حلقه هاشونو نشون میدن اما اینور حرفشو پس نمیگیره و میگه من یدونه دختر بیشتر ندارم که! به فامیلا و همسایه ها چی بگم؟ خشک و خالی دخترمو بفرستم خونه شوهر؟ لونت قبول میکنه و میگه باشه من میرم شب با خانواده ام میام فقط ساعت چند بیام؟ اینور میگه هشت لونت قبول میکنه و میره. ناز به بهونه بدرقه کردن میره پیش لونت و میگه حالا باید چیکار کنیم؟ من فکر میکردم سخت باشه ولی نه در این حد! لونت میگه حالا من خانواده از کجا بیارم؟ و میخواد بره که ناز بهش میگه شیرینی و گل یادت نره شیرینی هم کارادایی بگیر اونم گردویی لونت با کلافگی میره.

آینور تو اتاق ناز میره و میگه تو که حامله نیستی نه؟ ناز میگه نه بابا این دیگه چه حرفی بود! آینور میگه پس این ازدواج یهویی واسه چی بود؟ ناز حرف های عاشقانه میزنه که آینور میگه این چرت و پرت هارو واسه من نگو! و میره. طارق به سر میز صبحانه میره که از نهیر سراغ زینب را میگیره نهیر میگه فکر کنم خوابه تا ظهر بیدارم نشه! آدم به. ارق میگه از روستا میخوان بیان واسه دستبوسی انگاری ماجرارو فهمیدن. طارق بهش میگه امروز کار دارم نمیتونم بزار واسه فردا، نهیر که بهش شک کرده میپرسه چیکار داری؟ طارق میگه باید بهت گزارش بدم؟ کار دارم دیگه! سپس نهیر به آدم میگه یکی از محافظارو بگو بره دنبال عمر، طارق میگه چرا محافظ؟ نهیر میگه مگه بیرون کار نداری؟ راننده باهات میاد دیگه! طارق میگه نه خودم تنها میخوام برم نهیر شکش بیشتر میشه و با حرص به آدم نگاه میکنه. لونت به طلعت زنگ میزنه و میگه من فکر نکنم این ماموریت به خوبی تموم بشه! طلعت میگه چیشده؟ لونت با حرص میگه هفته پیش نامیک بود این هفته آینور خانم! حتی نمیدونم زنده میمونیم یا نه! طلعت ازش میخواد ماجرارو تعریف کنه که لونت میگه بعدا میگم فعلا یه خانواده میخوام طلعت میگه واسه چی؟ لونت میگه باید برم خواستگاری. طلعت میخنده و جا میخوره و میگه تو؟ ازدواج؟ خواستگاری؟ حالا کی هست دختره؟ لونت میگه ناز، طلعت میپرسه اونجا چخبره؟ ناز خودمون؟ طارق آدرسی با آدم میده و میگه برو اینجا پول لونت را خورده پس بگیر. سپس پیش طوفان و نهیر میشینه که نهیر با کلافگی به طارق میگه این دختر دو روزه اومده استانبول و به سختی تونستیم پیداش کنیم! اون آدمات چیکار میکردن؟ طارق میگه خودم به حسابشون میرسم الان تو از من چی میخوای؟ نهیر میگه باید برگرده دانشگاه تو اندن! طوفان از اونجا میره پیش زینب و بهش میگه انقدر با نهیر سر و کله نزن اون هرچی بخواد همون میشه! الانم میخوان تورو بفرستن بری لندن!

زینب میگه آخه مشکل اینجاست من نمیتونم برم دانشگاه! طوفان میپرسه چطور؟ زینب میگه واسه به مدت تعلیق شدم، طوفان جا میخوره و میگه واسه یه مدت یا واسه همیشه؟ زینب میگه بدیش اینه واسه همیشه تعلیق شدم! طوفان خنده اش میگیره و میگه کپی منی توهم! از این موضوع به هیچکی نگو طارق بفهمه حالش بد میشه تازه بیمارستان بوده  ینب میپرسه تو میخوای چیکار کنی؟ طوفان میگه من دادگاهمو برم فرار میکنم دیگه خسته شدم زینب میگه چرا؟ با همسایه تون خوش نمیگذره بهتون؟ باهم صمیمی شدین که! طوفان میگه لونت؟ اون دیگه نورچشمی طارقه! طلعت با یکی از مامورین سر پست به نام قاسم حرف میزنه و میگه الان یکی به اسم آدم میاد اینجا ازت پول میخواد پولو میدی و میری به همین راحتی. قاسم میترسه و میگه داره یه مافیا میاد اینجا! اگه بهم شلیک کنه یا بلایی سرم بیاره چی؟ طلعت میگه من حواسم بهت هست! آدم از راه میرسه و میگه اومدم پول لونت را بگیرم انگاری باهاش همکاری کردی ولی پولشو بهش ندادی! قاسم میگه پولشون آماده بود ولی انگاری صبر نداشتن تا بهشون بدم! و میره پولو برمیداره و به آدم میده. آدم ازش میپرسه تو که پولت آماده بوده چرا پولشو نمیدادی؟ قاسم میگه من که گفتم میخواستم بدم خودشون انگاری عجله داشتن! آدم میپرسه حالا همکاریتون چی بوده؟ قایم میگه من اسباب بازی سگ کوکی وارد کرده بودم از کامیون های لونت استفاده کردم. آدم میخواد بره که برمیگرده و بهش میگه تو آدم نبودی که بخوای پولو جور کنی و اسلحه رو سرش میزاره و میگه بگو چرا پولشو نمیدادی؟ ماجرا چی بوده؟ قاسم که حسابی ترسیده حرفشو تکرار میکنه و میگه قصد خاصی نداشتم پولش آماده بود خودش صبر نداشته آدم اسلحه را پایین میاره و از اونجا میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا