خلاصه داستان قسمت ۲۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین حواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۲۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال ترکی سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۲۸۸ سریال ترکی سیب ممنوعه

نورگل به خانه ییلدیز می رود و فریده با دیدن او شوکه و عصبانی می شود. ییلدیز برای راحت شدن از دست او، او را به خانه زهرا می برد و به زهرا میگوید که او را بخشیده است. زهرا خوشحال می شود. سپس از زهرا میخواهد که نورگل را در خانه خودش نگه دارد تا فکری بکند. چاتای به خانه می آید و بخاطر ماجرای نورگل با ییلدیز بحث میکند. ییلدیز میگوید که اندر و شاهیکا او را فرستاده اند و او بی تقصیر است. ییلدیز معده درد می شود و چاتای تصور میکند که او به دروغ میگوید درد دارد. سپس حال ییلدیز بد شده و دکتر به خانه می آید و بعد از معاینه میگوید که ییلدیز دچار اسپاسم معده شده و نباید دچار استرس و ناراحتی و مشکلات عصبی بشود. چاتای از ییلدیز معذرت خواهی کرده و دل او را به دست می آورد‌. شب در خانه زهرا، مرت با او در مورد جانر دعوا میکند. نورگل بیرون آمده و با مرت برخورد میکند. مرت با دیدن نورگل متعجب شده و بیشتر عصبانی می شود. نورگل روز بعد به خانه ییلدیز می رود و او را تهدید میکند که اگر آنها به او پول ندهند و کارهایی که می‌خواهد انجام ندهند، در مرود خاطرات زندان به همه خواهد گفت. او از ییلدیز میخواهد برایش لباس بخرد و سپس با هم به رستوران مجلل بروند. ییلدیز و اندر و شاهیکا به ناچار به حرفهای نورگل عمل میکنند تا بتوانند چاره ای پیدا کنند.

هنگامی که آنها به رستوران می روند، یکی از دوستان خانوادگی ییلدیز آنها را می‌بیند و سر میزشان می نشیند. نورگل پنهانی از داخل کیف آن زن، کیف پولش را می دزدد. بعد از ظهر، شوهر آن زن که دوست حسن علی است، به شرکت رفته و فیلم دوربین رستوران را نشان میدهد و میگوید که دوست عروس او، کیف زنش را دزدیده است. حسن علی شوکه و عصبی می شود و به خانه چاتای می رود و موضوع را میگوید و با ییلدیز به خاطر آبرو ریزی دعوا میکند. ییلدیز سعی دارد توضیح بدهد اما او قانع نمی شود. چاتای که از کارهای ییلدیز و مخفی کاری هایش کلافه شده، پیش او می رود و میگوید که دیگر نمی‌تواند به این وضعیت ادامه بدهد و ازدواج آنها تمام شده است و برای اینکه دیگران او را مقصر ندانند، چند ماه به صورت عادی زندگی میکنند و سپس طلاق میگیرند. ییلدیز ناراحت می شود و چاتای از خانه بیرون می رود. او به یک بار می رود و مشروب میخورد. ییلدیز هرچه با او تماس میگیرد جواب نمی‌دهد. شاهیکا به اندر میگوید که فهمیده است حسن علی قرار است به آنکارا برود و آنجا پر از دخترانی است که می‌توانند پیش حسن علی بفرستند و بعد از او عکس بگیرند و با عکسها او را تهدید کنند. اندر با مردی که یک بار به شرکت آمده بود و مقابل حسن علی نقش بازی کرده بود که با اندر مشکل دارد و قرارداد را به هم زده بود، قرار میگذارد که او به آنکارا برود.

آن مرد در آنکارا در رستوران حسن علی را می بیند و میگوید که به خاطر رفتارش در شرکت پشیمان است و برای معذرت خواهی یک هدیه فرستاده است. شب دم اتاق حسن علی، یک دختر زیبای روس می آید و می‌گوید که هدیه حسن علی است. حسن علی او را به اتاقش راه می دهد.
ییلدیز با جانسو تماس میگیرد تا بپرسد که چاتای به خانه حسن علی رفته است یا نه. جانسو متوجه می شود که آنها با هم دعوا کرده اند. او با چاتای تماس میگیرد و وقتی میفهمد کجا رفته، حاضر می شود و به خودش می رسد و پیش چاتای می رود و چاتای را دلداری میدهد. چاتای حسابی مست است و جانسو او را به هتل می رساند.
صبح روز بعد، چاتای وقتی بیدار می شود جانسو را در تخت کنار خودش می بیند و شوکه می شود.
آن دختر روس صبح با اندر تماس میگیرد و میگوید که عکس و فیلم از حسن علی گرفته است. شاهیکا و اندر خوشحال می شوند، اما وقتی که فیلم را باز میکنند، حسن علی با خوشحالی و پوزخند در کنار آن دختر و سدایی با آنها سلام میکنند و میفهمانند که نقشه آنها موثر نبوده است. اندر و شاهیکا به شدت عصبی می شوند ‌

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا