خلاصه داستان قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا + پخش آنلاین

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.

قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

قسمت ۴۱۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

وقتی فکرت زلیخا و مهمت را در حال رقص با هم دیگه میبینه حسابی عصبانی میشه و میخواد مجلس را ترک کند اما لطفیه جلوشو میگیره و نمیزاره، آنها سر یه میز می نشیند. بتول متوجه توجه زیاد فکرت به زلیخا میشه و هر روز بیشتر به حرف فسون می رسد که فکرت به زلیخا علاقه داره و از این که به او توجهی نمی کند دلگیر است. زلیخا به مهمت میگه بریم بشینیم دیگه مهمت که فهمیده زلیخا برای فکرت این حرفو میزنه میگه برای چی؟ یک لحظه به فکرت نگاه میکنه و به زلیخا میگه آهان فهمیدم برای چی میگی. زلیخا بهش میگه نه به خاطر اون نیست مهمت ازش می پرسه پس برای چیه؟ دو تا شریک داریم با هم دیگه میرقصیم. زلیخا بهش لبخند میزنه و میگه نه درست میگی و به رقصیدن ادامه می‌دهند.

همگی درباره زلیخا و مهمت حرف می زنند مهمت به زلیخا میگه انگاری دارن همه درباره ما حرف میزنن و به ما نگاه می کنند زلیخا بهش میگه خوب حرف بزنن مگه غیر از اینه که دو تا شریکیم و داریم باهم میرقصیم؟ اونا به هم دیگه نگاه می‌کنند و می‌خندند. لطفیه به فکرت میگه مگه رقص فقط برای جوانان است؟ پاشو ازم دعوت کن و با هم دیگه بریم برقصیم یکی از بزرگان مجلس به لطفیه می‌گه بزار این جوان ها با همدیگه برقصن شما افتخار بدین با هم دیگه برقصیم، اونا با همدیگه به سمت پیست رقص می‌روند. فکرت چشمش به بتول میافته و سرمیز او می رود شرمین با دیدن فکرت ازش تعریف میکنه که چقدر خوش تیپی خوشتیپ ترین فرد اینجا خودتی اصلاً داماد به چشم نمیاد فکرت تشکر میکنه و لبخند میزنه و از بتول دعوت به رقص میکنه بتول که از دستش ناراحته بهش میگه خوب تازه الان اومدی یه چیزی بخور بعد، فکرت میگه واسه خوردن وقت زیاده و با همدیگه میرقصند.

فکرت بهش میگه چقدر زیبایی بتول بعد از این تعریف خوشحال میشه و ازش تشکر می کنه. صحنیه با فادیک تو آشپزخانه تنها هستند صحنیه بهش میگه غفور خیلی اشتباه کرده و هربار من خطاهایش را بخشیدم این آدم دیگه درست بشو نیست و اگه من اجازه بدم پاشو اینجا بزاره صحنیه نیستم دیگه باید بره تو کپرها بخوابه و زندگی کنه و به فادیک می گه اگه از اول زندگیت سفت و سخت جلوش واینستی و دلت به حالش بسوزه چند سال دیگه تو هم یه غفور داری که دیگه کارت میشه بخشیدن خطاهای او. فادیک با بهانه های مختلف میخواد به صحنیه بگه که راشد خیلی هم مقصر نیست از کجا می خواسته بدونه به جای شهرک سازی میخوان سد بسازند؟ صحنیه میگن همین که به حرف شرمین گوش دادن خودش یعنی اشتباه.

غفور و راشد توی کپرها هستند و راشد از صدای خروپف غفور نمی تواند بخوابد و به خانه اش می رود وقتی فادیک میخواد بخوابه راشد را آنجا می بینه و می ترسد راشد از فادیک عذرخواهی میکنه و برایش توضیح می دهد. فادیک دلش برایش میسوزد و او را میبخشد. فردای آن شب کل چوکوروا درباره رقصیدن زلیخا با مهمت حرف میزنن و میگن پس معلوم بود برای چی میخواسته از دمیر طلاق بگیره و میگن یامان ها به زودی دو تا عروسی دارن زلیخا با مهمت و فکرت با بتول‌. خبر رقصیدن زلیخا با مهمت را یکی از کارگران عمارت به فادیک می‌گه او تعجب میکنه و میخواد بره به صحنیه هم بگه که همان لحظه خودش میاد و اون کارگر را برای خبرچینی دعوا میکند و به فادیک میگه زلیخا کارت داره. زلیخا تو تراس در حال بازی کردن با لیلا است که میبینه فکرت باعجله پیش لطفیه میاد، به سرعت به حیاط عمارت میره تا ببینه چی شده فکرت به لطفیه میگه وسیله هاتون و جمع کنید باهم دیگه میریم هتل تا چند روز دیگه هم یه خونه پیدا می کنم.

زلیخا وقتی میفهمه میخوان برن به فکرت میگه باز دوباره چی شده؟ فکرت که از دستش عصبانیه میگه تو دیگه به کمک ما احتیاجی نداری بقیه هستند که بهت برسن. نمی‌خواهیم دیگه سربارت باشیم همان لحظه لیلا از تراس توی حیاط می افتد. فادیک حسابی می ترسد و جیغ بلندی میکشد زلیخا و فکرت و لطفیه به طرف صدای جیغ می‌روند تا ببینند چی شده فکرت لیلا را سریع بر می دارد و با زلیخا سریعاً به بیمارستان میرود. زلیخا مدام در حال گریه کردن است و حسابی ترسیده فکرت تو بیمارستان سعی میکند تا او را آرام کند و بهش میگه لیلا هیچیش نمیشه. فادیک تو عمارت در حال گریه و زاری است و حسابی نگران است که مبادا برای لیلا اتفاقی بیفتد از طرفی از زلیخا هم می ترسد چون بهش تاکید کرده بود که مراقبه لیلا باشد بتول با شنیدن این خبر میخواد به بیمارستان بره که میبینه شرمین و فسون به شرکت اومدن.

بتول ماجرا رو بهشون میگه و میره شرمین هم به منشی میگه ما هم یه خورده استراحت کنیم میریم و بهش میگه که برایشان دو تا قهوه بیاورد منشی از این کار شرمین تعجب می کند. شرمین تو اتاق زلیخا میره و قاب عکسی که عکس خودش و دخترش است را روی میز میزاره. بتول وقتی به بیمارستان میرسه می بیند که فکرش خیلی نگران زلیخاست و بالای سرش نشسته و مراقبش است از دیدن این همه توجه ناراحت میشه و با چشمانی اشکی به آنها خیره می شود. آیکوت دکتر بیمارستان پیش زلیخا میره و بهش میگه خوشبختانه جایی که افتاده نرم بوده و جاییش نشکسته حالش هم خوبه میتونین ببرینش به خونه. همگی خوشحال میشن و به طرف عمارت میرن. فادیک وقتس میبینه آنها برگشتند به سرعت به سمت زلیخا میره تا ازش عذر خواهی کند و ماجرا را برایش تعریف کند اما زلیخا بهش اعتنایی نمیکنه و حتی نگاهش هم نمی کنه و بهش میگه  فادیک از جلوی چشمام برو اونور حتی نمیخوام ببینمت.

فادیک به شدت خودخوری و گریه میکند و می‌گه من میدونم خانم ارباب ما را از اینجا بیرون میندازه از کار اخراج میکنه. صحنیه و راشد و گلتن سعی می کند تا او را آرام کنند. زلیخا بعد از خواباندن لیلا به سالن میاد و کنار فکرت و لطفی می‌نشیند زلیخا از فکرت تشکر میکنه و رابطه‌شان دوباره خوب میشود. بتول به بهانه دادن دلمه پیش زلیخا میرود تا حالش را بپرسد و به لیلا سر بزنه و وقتی می شنود لیلا خوابه کنار آنها می نشیند و از صمیمی بودن فکرت با زلیخا کلافه می شود بدون اینکه به این فکر کند که زلیخا اصلاً به فکرت هیچ حسی نداره….

بیشتر بخوانید

(بخش دوم) خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا