خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی آقای اشتباه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی آقای اشتباه باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی آقای اشتباه یک سریال تلویزیونی موفق و پربیننده‌ی کمدی –  عاشقانه محصول سال ۲۰۲۰  کشور ترکیه است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ جان یامان در نقش اوزگور آتاسوی، اوزگه گورل در نقش ازگی اینال، گورگن اوز در نقش لونت یازمان، فاطما توپتاش در نقش جانسو آکمان، سوات سونگور در نقش اونال ییلماز، لاله بشار در نقش سویم آتاسوی، جمره گوملی در نقش دنیز کوپاران، سرکای توتونچو (اوزان دینچر)، سارپ جان کورواغلو در نقش سردار اوزتورک، تایگون سونگار در نقش سونر سچکین، فری بایجو گولر در نقش نوین ییلماز، اجه ایرتم در نقش گیزم سزر، امره ارن در نقش آنیل چلیک، کیمیا گوکچه آیتاچ در نقش ایرم دوآن.

قسمت ۴۱ سریال ترکی آقای اشتباه

خلاصه داستان قسمت ۴۱ سریال ترکی آقای اشتباه

منشی برای امضای مدرکی سراغ لونت می رود و می گوید که جانسو هم ان را امضا کرده و فقط نیازمند امضای او هستند. لونت سراغ جانسو را می گیرد و منشی می گوید که جانسو مشغول گرفتن مرخصی سالیانه است! لونت شوکه و ناراحت می شود و بعد از رفتن منشی برگه ها را پاره می کند تا جانسو به خاطر کارش نتواند از آنجا برود. جانسو هم وقتی وارد بیمارستان می شود، به خاطر نگاه ها و حرف های همکارانش، حسابی خجالت زده می شود و تصمیمش را برای مرخصی سالیانه جدی می کند که همان موقع لونت سراغ او می رود و می گوید که باید مدرکی که نیازمند بیمارستان است را امضا بکند. منشی وقتی این را می شنود زود به اتاق لونت می رود و پرونده ی پاره شده را می آورد و می گوید: «مدارک اینجاست فقط نمیدونم کی پاره شون کرده بود! » جانسو چشم غره ای به لونت می رود.

گیزم خبرهای جدید فضای مجازی را که در مورد لاگبیا است و مردم دلشان برای امره و اوزگور و اوزان شف تنگ شده و مشتری ها به کمترین حد ممکن رسیده اند را نشان امره می دهد. امره وقتی این خبر را به اوزگور و ازگی می دهد کسی از این بابت خوشحال نمی شود و اوزگور در حالی که پکر شده می گوید: «چون همه مون با لاگابیا زندگی کردیم و براش زحمت کشیدیم. » ازگی وقتی حال بد او را می بیند می گوید: «ما از عهده ی همه چیز برمیایم باشه؟ » اوزگور با ناراحتی آنجا را ترک می کند و می گوید: «من فعلا تسلیمم باید برای مدت برم. » فیتنات به دنیز می گوید که شوهرش برهان برای دیدار ملاقات با او پیام داده است و به خاطر این کارش او را پررو میداند اما دنیز پیشنهاد می دهد به خاطر گرفتن آتویی از برهان به دیدارش برود. فیتنات هم قبول می کند. ازگی که نگران اوزگور است از اوزان می پرسد که او کجا رفته؟ اوزان می گوید که تقریبا مطمئن است اوزگور برای آرام کردن خودش به طبیعت رفته. پس ازگی هم پیشنهاد می دهد تا آنها هم بروند و دنیز و اوزان هم قبول می کنند. فیتنات مقابل شوهرش می نشیند و به نرمی با او صحبت می کند. وقتی اوزان برای رفتن به دستشویی از میز فاصله می گیرد. فیتنات گوشی او را برمیدارد و پیام دوست دختر او را نگاه می کند و لوکیشنی را هم که فرستاده برمیدارد و تصمیم می گیرد مچ برهان را در هتلی که دختر گفته بود بگیرد.

اوزان و ازگی و دنیز، اوزگور را پیدا می کنند. ازگی وانمود می کند که نمی تواند چادرشان را تنظیم بکند تا اوزگور به کمکش برود. اوزگور هم همین کار را می کند. ازگی از او می خواهد تا انرژی های منفی اش را به او بدهد و اوزگور از این که او کنارش است خوشحال می شود. هر چهار نفر تصمیم می گیرند تا برای تجربه اول دخترها آفرود سواری بکنند. وقتی سراغ آشنای اوزگور برای این کار می روند. مسئول آنجا در مورد درین از اوزگور می پرسد و می گوید: «خیلی وقته با هم ندیدمتون. واقعا زوج افسانه ای بودین. حتی یادمه اسمشو کچی صدا میکردین! » ازگی با حسادت مدام اوزگور را سوال پیچ می کند تا در مورد درین به او بگوید. سردار به کسی که اجیر کرده تا درین را پیدا بکند پول بیشتری می دهد تا هرچه سریعتر کارش را انجام بدهد. مرد می گوید که درین خانم به تازگی در ازمیر ساکن شده و به زودی او را پیدا خواهد کرد.

ازگی مدام در ماشین در مورد درین می پرسد. اوزگور فقط می گوید که دختر شر و شیطانی بوده که قبلا در زندگی اش وجود داشته و چیز خاصی نیست. آنها همینطور که جلو می روند به چاله ای بر می خورند. ازگی برای این که ثابت بکند او هم می تواند مثل درین شجاع و نترس باشد، فرمان را از ازوگور می گیرد و گاز می دهد که باعث می شود مستقیم توی چاله بیفتند. بعد اوزگور پیاده می شود تا چرخ ها را از توی گل دربیاورد که ازگی حواسش پرت می شود و باز گاز می دهد و باعث می شود اوزگور درون چاله ی کوچک گل بیفتد. ازگی با نگرانی به سمتش می رود تا کمکش کند بلند بشود که اوزگور او را هم پایین می کشد تا گلی بشود.

فیتنات همراه سویم در هتل منتظر برهان می مانند و او را همراه زن جوانی می بینند. هردو انها را تعقیب می کنند و وارد اتاق برهان می شوند که همراه دختر روی تخت است. فیتنات به سمتشان حمله می کند و سویم مشغول فیلمبرداری از آنها می شود اما گوشی شارژش تمام شده خاموش می شود! فیتنات حرص آن را هم سر برهان در می آورد و همراه سویم او را کتک می زنند! ازگی در حالی که مشغول تمیز کردن اوزگور از گل است از او می خواهد که انقدر استرس نداشته باشد چون همه چیز درست خواهد شد. اوزگور می گوید: «قسم میخورم اگه تو نبودی خیلی وقت پیش از اینجا رفته بودم. تو قشنگ ترین اتفاق زندگیمی. » شب که دوباره هر چهارنفرشان دور آتش جمع می شوند. اوزگور پیشنهاد می دهد تا آنجا بمانند. دنیز دستپاچه می شود و از ازگی می خواهد تا با هم در یک چادر بمانند! اوزگور هم وقتی می بیند نمی تواند با ازگی باشد می گوید که در سرمای آنجا تلف خواهند شد و بهترین کار این است که برگردند. بقیه هم قبول می کنند!

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا