خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی قیام عثمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی قیام عثمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. کارگردانی این سریال برعهده متین گونای و نویسندگان آن مهمت بوزداغ، آتیلا انگین، آسلی زینب پکر بوزداغ و اوزان بودور می باشند. ژانر این سریال ترکیه ای تاریخی ، بیوگرافی ، اکشن ، عاشقانه می باشد که در سکانس هایی هم اتفاقات طنز چاشنی فیلم نامه شده است. اسامی بازیگران این سریال عبارتنداز؛ بوراک اوزچیویت، نورالدین سونمز، راگیپ ساواش، ساروهان هونل، اسماعیل حقی، طغرل چتینر ، عایشه گل گونای، آلما ترزیک، امره باسالاک، عبدل سوسلر، ارن حاجی صالح ‌اغلو، اوزگه تورر، بوسه ارسلان، آسلیهان کارالار، اوور اسلان، آچلیا اوزجان، امل دده، ییت اوچان، علی سینان دمیر، شوکت چاپکون‌اغلو، آیشن گورلر، یاشار آیدن‌اغلو، ارن ووردم، جونیت آرکین… .

قسمت ۴ سریال ترکی قیام عثمان
قسمت ۴ سریال ترکی قیام عثمان

خلاصه داستان قسمت ۴ سریال ترکی قیام عثمان

مردم در قصر در نگرانی و هراس هستند و سربازان جسد تکفور را حمل می کنند. عثمان که زیر گلوی دختری که قبلا نجاتش داده چاقو گذاشته، از او به تلخی می پرسد که تکفور را او به قتل رسانده است؟دختر اظهار بی اطلاعی می کند.در همین لحظه کشیش روحانی با ظرفی بر عثمان می کوبد و او بیهوش میشود.دختر به زخم سر او رسیدگی می کند و سعی می کند خون ریزی محل زخم را بند بیاورد.بانوی همراه او و کشیش در اتاق به دنبال مکانی مخفی میگردند.کشیش با جا گذاری کتاب های کتابخانه می تواند که اتاق مخفی را پیدا کند و انها گنجی که به دنبالش بودند که اشیای مقدس مسیح است را در گاری غذا به طور پنهانی از اتاق بیرون میبرند و عثمان را همانجا رها می کنند.
صوفیا بالای سر جسد شوهرش ایستاده و فرماندهان را به خاطر بی عرضگیشان سرزنش می کند.کالونوز می پرسد اخرین بار چه کسی وارد اتاق پادشاه شد؟صوفیا می گوید که ندیمه اش هلن را فرستاده تا او را صدا کند.هلن می گوید که بعد از اینکه تکفور را صدا کرد او حرکت کرد ولی قبل از ورود به اتاق او عثمان پسر ارطغرل را دیده بوده است.بدین ترتیب قتل پادشاه به گردن عثمان می افتد و فرمان صادر میشود که تمام قلعه را به دنبال عثمان بگردند.

عثمان در اتاق هلن به هوش می آید و وقتی سربازان وارد اتاق صوفیا می شوند با آنها مبارزه می کند.او فرمانده کالونوز را هم شکست می دهد و از بالکن فرار می کند و خود را به محلی که با همرزمانش تعیین کرده بود می رساند.آنها که از قبل منتظر او بودند می گویند که چون تکفور مرده نمیشود که از قلعه خارج شد و مغازه ای را تعیین کرده اند تا شب را در آنجا بگذرانند.
صوفیا وارد اتاق می شود و می بیند که درب اتاق مخفی باز است و امانت های مقدس دزدیده شده اند.او فکر می کند که دزدیدن امانت ها کار عثمان است.او به هلن می گوید که زود به استاد یاتیس پیام بفرستد و بگوید که امانت و گنج از آنها دزدیده شده است. در قلعه کوملجا جارچی جار می زند که پادشاه تکفور مرده است و قاتل او عثمان است،عثمان هنوز در قلعه است و سزای هر کس که به او کمک کند مرگ است.
در همین زمان عثمان در زیر یک گاری که راننده اش از جنگاوران او است و افرادش در بشکه ها هستند، میخواهد که از یک سمت قلعه به سمت دیگر برود و باید از دروازه رد بشود.سربازان جلوی گاری را میگیرند و می خواهند داخل بشکه ها را نگاه کنند.راننده گاری با زرنگی می گوید که داخل بشکه ها روغن زیتون صاف شده است و نباید آفتاب ببینند.یکی از سربازها دلش به رحم می آید و اجازه عبور می دهد.

از طرف دیگر قلعه دو راهبه همراه یکدیگر و امانت های مقدس از قلعه خارج می شوند.عثمان وارد کلیسای قلعه میشود. او از کشیش کلیسا آدرس راهبه ای که جانش را نجات داده را میپرسد و شمایل ظاهری او را برای کشیش ترسیم میکند. کشیش می گوید که نام او مریم نوکادا است.در کلیسایی بیرون قلعه زندگی می کند و کشیش آدرس آن کلیسا را به عثمان می دهد. در قبیله عثمان جنگجویان همه جا را دنبال او گشته اند، ولی او را پیدا نکرده اند.زهره خاتون به شوهرش می گوید که نامه ای به ارطغرل بنویسد و رفتار پسرش را به گزارش دهد.دوندور بیگ سر تکان می دهد و می گوید که به برادرش چه بگوید؟بگوید نتوانسته عثمان را کنترل کند؟《اونوقت برادرم نمیگه کسی که نتونست عثمان رو کنترل کنه، چطور میخواد قبیله رو کنترل کنه؟》
مگالا وارد غار استاد یاتیس میشود و می گوید که از طرف صوفیا برای او نامه آورده است که امانت های مقدس دزدیده شده اند و آن ها را عثمان دزدیده است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا