خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۵۸ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۵۸ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی تو در بزن

سیفی با آیدان خانم درباره کمال حرف میزنه و آیدان بهش میگه به خاطر حرکت دیروزت از دستت عصبیم اگه سرکان میومد کمال را میدید باید چیکار میکردم؟ که سیفی میگه شما جوونین عشق حقتونه به نظرم به آقا سرکان بگین ماجرارو که آیدان میگه نه نمیشه سیفی میگه قبلا حالا به هر دلیلی نتونستین به هم برسین ولی الان مشکلی ندارین که به نظرم بهشون زنگ بزنین که آیدان مخالفت میکنه و همان موقع سرکان واسش عکس خودش با ادارو میفرسته که آیدان ذوق میکنه و میگه بچه هامو کنار هم میبینم حالم خوب میشه اصلا و زنگ میزنه به سرکان. سرکان بهش میگه که امشب یه جشنی میخوایم تو شرکت بگیریم به مناسبت آشتی کردنمون به سیفی هم بگو. سیفی میره تا صبحانه را آماده کنه و حین رفتن میگه آیدان خانم با این هیبت با من باید بره مهمونی. دنیز به شرکت میره که ملو جلوشو میگیره و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ دنیز میخواد با ادا صحبت کنه و ازش معذرت خواهی کنه بابت همه چیز و به ملو میگه نمیخوام دوستیمو با ادا از دست بدم ملو از دنیز میپرسه من تورو میشناسم بگو ببینم سلین تحریکت کرد واسه اینکار؟

که دنیز میگه نه حماقت خودم بود ملو قبول میکنه و میگه فعلا برو تا یخورده آبها از آسیاب بیوفته اوضاع اوکی بشه بعدا با ادا حرف میزنم دنیز خوشحال میشه و میره، ملو به اتاق سلین میره تا پرونده ای که لیلا بهش داده بود را بزاره رو میزش که تلفن اتاقش زنگ میخوره و برمیداره که متوجه میشه دکترش هست و به ملو میگه بهشون خبر بدین که جواب آزمایششون مثبت هست ملو میپرسه اتفاقی افتاده؟ که دکتر میگه نه خیره بهشون بگین چون قرار بود فردا به خارج از کشور برن. ملو با شنیدن این خبر بهم میریزه و هرچی سعی میکنه به جرن یا ادا بگه نمیتونه و ادا و جرن متوجه حال ملو میشن. ادا و سرکان تو اتاقشون آماده ورود آقای آتش و رئیس بزرگش میشوند. اول آقای آتش موارد میشه و بعد رئیس که ادا و سرکان از دیدن آقا کمال متعجب میشن. سرکان حس خوبی نداره به کمال و فکر میکنه این اتفاقای تصادفی یه ماجرایی پشتش هست و حس میکنه کمال ریگی به کفشش هست. بعد از بیرون اومدن آقا آتش و کمال از شرکت، آتش به کمال میگه آقا من موندم این همکاری واسه شما هیچ سود خاصی نداره چرا میخواین انجام بدین؟

که کمال میگه همیشه سود مالی نیست بعصی وقتا واسه شناخت بیشتر باید وارد معامله شد همان موقع ایدان به کمال زنگ میزنه و ازش میخواد تو یه زمان مناسب همدیگرو ببینن که کمال میگه هروقت تو بگی من آماده ام که ایدان میگه پس امروز من منتظرتم. ادا به سرکان میگه من امروز ساعت تمرینی گرفتم واسه تانگو وقت داری قطعیه؟ سرکان از اونجایی که خیلی تانگو رقصیدن را دوست نداره و نه راه پس داره نه راه پیش قبول میکنه، ادا میره تا خبر قطعیو بده و وقتی برمیگرده میبینه که سرکان داره تنهایی میرقصه که خنده اش میگیره و باهم شروع به تمرین میکنن. پریل به انگین رنگ میزنه و میگه که خرید رفته بوده و کلی خرید کرده انگین میگه پولارو دادی به باد؟ که صدای تصادف میاد و یه نفر گوشیه پریل را برمیداره و میگه دارن میبرن بیمارستان. انگین خودسو به سرعت به بیمارستان میرسونه که اونجا یه جنازه میبینه که موهاش همرنگ پریل بود و فکر میکنه که پریل مرده شوکه میشه که پریل از پشت صداش میزنه و انگین از دیدنش اول خوشحال میشه و بعد از حال میره.

وقتی بهوش میاد پریل واسش تعریف میکنه که یکی دیگه تصادف کرد نه من ۱۰۰بار هم بهت زنگ زدم ولی جواب ندادی که انگین میگه شارژ گوشیم تموم شد و خداروشکر میکنه که برای پریل و بچه اش اتفاقی نیوفتاده. کمال غروب به خانه آیدان میره و فکر میکنه که آیدان چراغ سبز نشون داده و با شروع کردن یه رابطه جدید باهاش موافقه ولی آیدان بهش میگه بیا دیگه همدیگرو نبینیم الان تو وضعیتی نیستم که بتونم وارد رابطه بشم در ضمن پسرمم الان هست اتفاقای بدی واسش افتاده بود میخوام فعلا کنارش باشم بهش کمک کنم کمال میگه درکت میکنم و به نظرت احترام میزارم ولی این خواسته توعه شاید دست سرنوشت اونجوری که میخوای پیش نره معلوم نیست کجا چجوری باهات روبرو میشم و دوباره میبینمت پس خدانگهدار تا اونروز و میره. آیدان به آیفر زنگ میزنه و ماجرارو تعریف میکنه و آیفر میگه آفرین کارخوبی کردی اصلا کار ما کشتن و تو سر بقیه زدن و ناامیدکردنه ایدان میگه آخه چیکار کنم الان آمادگی یه عشق جدیدو ندارم که آیفر میگه حاضرشو حالا شب تو مهمونی باهم حرف میزنیم مشکی نپوشی باز که آیدان میگه نه امشب عید منه بهترین لباسمو میپوشم.

ادا به آقا کمال زنگ میزنه و دعوتش میکنه به مهمونی کمال هم با روی باز قبول میکنه. ملو به خاطر خبری که تو دلش نگه داشته حوصله نداره که ادا میگه باید بیای مهمونی برو حاضرشو وقتی حاضر میشن ملو به ادا میگه باید یچیزی بگم بهت دارم خفه میشم که ادا میگه منم منتظرم تا بشنوم ملو بهش میگه سلین حاملست ادا بهم میریزه و میگه شما برین من میام بعدا و میره به سمت خانه سلین. سلین از دیدن ادا تعجب میکنه و میگه تو اینجا چیکار میکنی که ادا میگه حقیقت داره؟ آزمایش حقیقت داره؟ که سلین برگه آزمایشو جلوش میزاره ادا میگه باور نمیکنم یه بازیه جدیده؟ اینجوری میخوای منو سرکان باهم نباشیم؟ که سلین میگه تو از کجا فهمیدی؟ من نمیخوام کسی بفهمه به تو و سرکانم کاری ندارم و بلیط پروازشو بهش نشون میده و میگه من دارم میرم و میخوام نگهش دارم و تنهایی ای به دنیاش بیارم ادا میگه من بدون پدر و مادر بزرگ شدم میفهمم اینچیزارو اگه بچه سرکان تو شکمته سرکان حق داره بفهمه به سرکان باید بگی و میره. همه تو شرکت منتظر ادا هستن و سرکان دلش شور میزنه انگین ازش میپرسه سورپرایزت چی بود داداش که سرکان حلقه ای که خریده را نشان میده و همگی ذوق میکنن. ادا میاد و سرکان جلوش زانو میزنه و میگه اینبار میخوام همیشه کنارم باشی، با من ازدواج میکنی؟ همگی هیجان زده هستن و به اونا نگاه میکنن ادا که حالش خوب نیست با چشمانی پراز اشک میگه نه نمیتونم و سرکانو بلند میکنه همه از این جواب ادا شوکه میشن‌…..

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا