خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۷۰ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۷۰ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۷۰ سریال ترکی تو در بزن

آیدان تو هتل دنبال کمال میگرده که پیداش میکنه و سعیم میکنه مجابش کنه تا برگرده استانبول که کمال میگه نه من همینجا میمونم ایدان میگه به نظرت همچین خبریو بهتره از زبان مادرش بشنوه یا تو؟ که کمال میگه هرچی میخواد بشه بشه من اومدم اینجا تا کارمو نکنم برنمیگردم و من تصمیم گرفتم تا زمانیکه با سرکان حرف نزدم تو یکی از اتاقهای این هتل بمونم چون قبلا نقل مکان کرده بودم خونه شما و چون الان نمیتونم بیام اومدم اینجا آیدان و کمال در حال بحث بودن که انگین و سرکان میان و سرکان بهش میگه شما اینجا چیکار میکنین؟ آیدان میگه اومدم دنبال تو که به صورت اتفاقی آقا کمال را دیدم کمال تایید میکنه و میگه برای تعطیلات اومدم چندروزی اینجا بمونم و عذرخواهی میکنه و میگه میرم اتاقم. سرکان که باور نکرده میگه بهتون ۲ ساعت وقت میدم که فکر کنین و یه دلیل بهتریو بهم بگی که ایدان میگه چه دلیلی بهتر از اینکه اومدم به پسرم سر بزنم اینو انگین میفهمه که پدر شده انگین تایید میکنه و با سرکان میرن. سیفی ادارو میبینه و برای اینکه آیدان باهاش روبرو نشه میگه ۳تایی بریم باهمدیگه پیاده روی.

عمه آیفر به کافه میاد و ملو ازش میپرسه چرا مثل کیراز سدی چرا اومدی اینجا؟ چرا اصلا حرف گوش نمیدین؟ ایفر میگه چیشده؟ و شک میکنه و به ملو میگه قیافت مقل روزهایی شده که با ادا نقشه میکشیدین که از اون آدم چیزی بهم نگین که ملو میپیچونه و میگه کیراز بهم گفت به عمه بگو بره واسم از بازار خرید کنه و ایفر به بازار میره. جلسه شروع میشه و ادا درباره پروژه ای که قراره پیاده کنه صحبت میکنه و انگین و پریل تشویقش میکنن و میگن خیلی پیشرفت کردی بهت تبریک میگیم دنیز خانم میگه من درباره این گل و درختها چیزی نمیدونستم ولی الان که گفتین خیلی واسم جالب بود ادا میگه بقیه توضیحات تو کاتالوگ هستش سواد که دارین آقا سرکان؟ و میره. سرکان اعتراف میکنه که خوبه بد نیست. ادا به حیاط هتل میره تا به کارهاش برسه که سرکان پیشش میره و بهش تبریک میگه و ازش معذرت خواهی میکنه و میگه نباید میگفتم اشتباه بودی تو زندگیم و ادا هم معذرت خواهی میکنه که بهش گفته از عشق چیزی سرت نمیشه میفهمیدی قبلا و باهم قرار میزارن تا شب باهم حرف بزنن و ادا قبول میکنه.

آیفر از بازار در حال رفتن به خانه بود که با کمال و آیدان و سیفی روبرو میشه و اول به سیفی میگه دلم واست تنگ شده بود و حال آیدان را میپرسه که میگه خوبم و وقتی حال آیفر را میپرسه بهش میگه تا ۵ دقیقه پیش خوب بودم و میخنده آیدان میگه اینجا چیکار میکنی؟ که آیفر میگه واسه تعطیلات اومدم و بعد از دقایقی بحث کردن میره. ادا به کمک ملو و پریل به انتخاب لباس مشغوله و ملو میگه میری شام میخوری و در آخر حرفتو میزنی و خداحافظی میکنی و میری نباید بزاری نزدیکت بشه و مریل هم تاکید میکنه و میگه نباید بزاری نزدیکت بشه که همان موقع آیفر میاد و میگه کی نزدیک نشه؟ و با دیدن ادا میگه کجا میری؟ که ادا میگه شام کاری واسه پروژه با کارکنان اصلا حواسم نبود بهت بگم و به انتخاب کیراز لباسو انتخاب میکنه و بقیه میرن تا ادا لباسشو بپوشه و حاضر بشه. سرکان هم به کمک انگین لباسشو انتخاب میکنه. ادا به محل قرار میره و با دیدن سرکان یاد روزهای مریضیش میوفته که ازش مواظبت میکرد و حال بدشو به یاد میاره که چجوری سرش داد میزد که تنهام بزار و بعد میرفت تا از دلش در بیاره و با گریه بهش میگفت که نمیخوام بمیرم من دوست دارم نمیخوام از دستت بدم.

ادا به خودش میاد و سر میز شام میره و باهم حرف میزنن. سرکان از ایتالیا میپرسه ادا از اونجا تعریف میکنه و میگه خیلی خوب بود درسمو تموم کردم خیلی دوست داشتم جشن فارغ التحصیلیمو ببینی که سرکان میگه منم خیلی دوست داشتم، پس این یه اتفاق خوبه جداییمون بود اگه جدا نمی شدیم شاید اصلا درستو نمیخوندی ادا لبخند میزنه و از سرکان میپرسه که خاطره ای از روزهای سفرش به چین میگه که مترجمش مریض بود یه شب با طرف قراردادهاش به صرف شام رفته بودن که چون حرف های همدیگرو نمیفهمیدن به جای هتل سر از دیسکو درآورده بود و باهم میخندن. بعد از صرف شام ادا میگه سرکان من خیلی منتظرت بودم تو نامزدی الکی منتطر این بودم که عاشقم بشی بعد منتظر این بودم که از سلین جدا بشی بعد منتظر این بودم که حافظتو بدست بیاری بعد منتظر این بودم که مریضیت خوب بشه ولی تو بعد از همه این اتفافات بارها به هر بهونه ای ازدواجمونو کنسل کردی و غرق در کارت بودی و هرروزمون دعوا بود اگه یخورده هنوز حس داری بهم به فردا صبح زود برو از اینجا و دیگه برنگرد سرکان میگه ادا اینکارو نکن ادا میگه خواهش میکنم و میره.

ادا دم در اتاق کیراز میره و گریه میکنه و ملو سعی میکنه آرومش کنه. کمال به اتاق آیدان رفته سیفی یکدفعه میاد و میگه سرکان داره میاد و کمال و سیفی میرن تو دستشویی قایم میشن. سرکان میاد و میگه باید باهم حرف بزنیم ولی قبلش میتونم برم دستشویی؟ که آیدان میگه نه سیفون خرابه و سرکان بهش میگه ادارو امروز دیدم که ایدان با شنیدن این حرف مخالفت میکنه و میگه دیگه باز شروع نکن تموم شد رفت بس کن کا یکدفعه صدای سیفون میاد سرکان میره در دستشویی باز میکنه که با سیفی روبرو میشه و میگه سیفون دستشویی اتاقم خراب شده ایدان میگه میشه درست کنی؟ سرکان کلافه میشه و میگه من معمارم و میره و آیدان و سیفی خیالشون راحت میشه و کمال میگه ببینین به چه روزی منو درآوردین مثل بچه دبیرستانیا شدم. فردای ان روز ایدان و سیفی دنبال کمال میگردن تا یکبار دیگه بهش بگن باهم برگردیم استانبول که اردم میگه رفت کافه که اونها هم میرن همونجا که ملو و آیفرو میبینن و متوجه میشن که اونجا کار میکنن بعد از مدتی پریل و انگین هم بهشون اصافه میشن و میگن سرکان کجاست؟ بعد از انها آقا کمال و بوراک و اردم پیششون میرن که در اخر ادا و سرکان باهم بهشون ملحق میشن و میگن اینجا چه خبره؟ ادا از سرکان میپرسه تو نرفتی؟ که سرکان میگه نه نرفتم همان موقع کیراز که دست جان را گرفته به ادا میگه مامان ببین دوست پیدا کردم همگی شوکه میشن و سرکان به ادا میگه به تو گفت مامان؟؟…..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا