خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۷۷ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۷۷ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی تو در بزن

وقتی ادا به سرکان ماجرای کیراز را میگه سرکان شوکه شده و بدون حرف بهش زول میزنه ادا میگه سرکان یه چیزی بگو دیگه حرفی بزن نمیخوای چیزی بگی؟ که سرکان از اتاق بیرون میزنه، انگین و آیدان که اومده بودن به سرکان ماجرارو بگن سرکان را میبینن که با سرعت و با حالی بد سوار ماشین میشه و میره و هرچی ازش میپرسن سرکان چیشده؟ کجا میری چیزی نمیگه. ادا پشت سرش میره و به سرکان زنگ میزنه و میگه بردار سرکان باید باهات حرف بزنم آیدان بهش میگه این همه وقت نوه منو از من قایم کردی ولی دیگه نمیزارم میرم به سرکان همه چیزو میگم، ادا قبل از سوار تاکسی شدن میگه من خودم همه چیزو بهش گفتم و میره. سرکان به سمت خانه اش تو استانبول میره و تمام مدت به خاطراتش با ادا و کیراز فکر میکنه، به زمانیکه که اولین بار با کیراز روبرو شد، به روزی که ادا واسش گیلای خریده بود و میگفت کلی گشتم تا پیداش کنم و میگه اسم دیگه گیلاس را میزارم کیراز یعنی میوه های که کمیاب و جاودانه، به کیراز فکر میکنه که موقع بستنی خوردن بهش گفت من به توت فرنگی حساسیت دارم.

سرکان به اتاقش میره و در را میبنده و پشت در میشینه. آیفر عصبی میشه و به ملو میگه یعنی رفته دنبال اون مرتیکه چی بگه بهش؟ و هرچی زنگ میزنه ادا گوشیشو جواب نمیده. آیفر میگه یعنی الان پیش هم هستند؟ چی دارن میگن؟ ملو میگه به فال نیک میگیریم دارن باهم درباره مدرسه کیراز حرف میزنن دارن درباره آیندشون حرف میزنن بوراک که اونجا بود میریزه بهم و میگه من برم دیگه و خداحافظی میکنه و میره، آیفر میگه حال بوراک گرفته شد این چه حرفهایی بود زدی اصلا توجه هم نمیکنی میگم بس کن نگو نگو بوراک ناراحت شد. ادا که پشت سر سرکان به سمت خانه اش رفته بود، وقتی میرسد هرچی میگرده پیداش نمیکنه و در آخر به سمت اتاقش میرود ولی میبینه در قفله پشت در مینشیند و میگه میدونم اینجایی سرکان در را باز کن باید باهم حرف بزنیم، سرکان فقط گوش میدهد و چیزی نمیگه، ادا بهش میگه بهم حق بده تو منو نمیخواستی، بچه هم نمیخواستی ولی من با تمام وجودم بچمو دوست داشتم میخواستم تا آخر عمرم تیکه ای از وجود تو پیش باشه باهاش زندگی کنم، من بارها میخواستم بهت بگم حتی یکبار تا دم در خانه ات اومدم ولی نتونستم بگم میترسیدم از سنگدلیت میترسیدم که بگی سقطش کنم.

سرکان به یاد میاره که《ادا بهش گفته بود من یه پنهان کاری کردم که خیلی ازش پشیمونم》ادا میگه حتی اگه یادت باشه از ایتالیا بهت یه بار زنگ زدم ولی تو جوابمو ندادی، سرکان به یاد میاره《یکروز که در حال کار کردن بود ادا بهش زنگ میزنه ولی جواب نمیده، ادا بهس پیام میده که باید باهات حرف بزنم اما سرکان براش میزنه که چیزی واسه حرف زدن نداریم تو نخواستی که باشه الانم همه چیز تموم شده》سرکان با یادآوری این چیزها افسوس میخوره. ادا میگه این در را باز کن باهم حرف بزنیم وقتی میبینه در را باز نمیکنه میگه باشه من از تو لجبازترم تا صبح هم که بشه همینجا میشینم لازم بشه همینجا میخوابم تا در را باز کنی. ادا روی کاناپه خوابش میگیره، سرکان وقتی میبینه خوابیده پتو روش میکشه. وقتی از خواب ادا بیدار میشه میبینه سرکان روش پتو انداخته، بیرون میره و با دیدن سریوس خوشحال میشه و سرکان با ۲تا قهوه میگه بیا بشین حرف بزنیم هرچی میخواستی بگو. ادا براش از ترسش میگه و سرکان بهش میگه من دیشب خیلی فکر کردم بهت حق میدم شاید اگه منم جای تو بودم این کارو میکردم  اگه همون موقع میومدی بهم میگفتی به احتمال زیاد بهت میگفتم سقطش کنی، ادا خوشحال میشه که سرکان انقد منطقی برخورد کرد و درکش کرد، سرکان از ادا مهلت میخواد و بهش میگه باید یه مدتی تنها باشم فکر کنم بعد تصمیم میگیرم ادا میگه باشه حق داری که بخوای تنها باشی فکر کنی و بهش آلبوم عکسهای کیراز و فیلم هایش را میده و میگه شاید بخوای بدونی چجوری بزرگ شده و میره.

انگین به پریل میگه چجوری تونستی همچین چیزیو ازم قایم کنی پریل معذرت خواهی میکنه و میگه ادا خودش خواست من چیکار میکردم انگین بهش میگه اگه آیدان خانم بفهمه تیکه بزرگت گوشته پریل ازش میخواد که بهش چیزی نگه انگین میگه باید تنبیه بشی و از جان مراقبت کنی من میرم سرکار پریل اول مخالفت میکنه ولی مجبوره که قبول کنه همان موقع آیدان میاد و میگه که همه چیزو شنیدم همه اطرافیان سرکان خیانت کارن. انگین زنگ میزنه به سرکان تا ببینه کجاست که سرکان میگه باید یه مدت تنها باشم و بهش میگه به پریل بگو کارهای هتل انجام بده انگین میگه پریل بچه داری میکنه خودم انجامش میدم. انگین میره پیش دنیز و میگه سرکان رفته و من به جاش اومدم دنیز میگه پروژه فعلا تعطیله تا سرکان برگرده، انگین میگه به مشکل بزرگی خوردیم و به پریل میره میگه. کرم که فهمیده پینا الکی جوری وانمود کرده که ازش خوشش اومده میخواد انتقام بگیره و با راهنمایی ملو از فضای مجازی متوجه میشه که پینا از چه چیزهایی خوشش میاد تا بتونه بهتر نقششو بازی کنه.

سرکان هرچی با خودش کلنجار میره نمیتونه بره سمت آلبوم عکس و فیلم های کیراز. آیدان به سیفی میگه آدرس خانه ادارو بده باید برم اونجا نوه ام را بگیرم تا مثل ییلدیزها نشه اون خون بولات تو رگهاشه باید بیارم پیش خودم اما هرچی اصرار میکنه سیفی نمیده و میگه کمکتون نمیکنم که شما باعث بشین کیراز ازتون متنفر بشه. ادا پیش آیفر و ملو میره و بهش تمام ماجرارو براشون تعریف میکنه و میگه خواسته تنها باشه تا بتونه خوب فکر کنه آیفر میگه اگه کیرازو میخواست به جای تنها موندن میومد بچه شو میدید، ادا میگه حالا که اتفاق خاصی نیوفتاده بریم سر کارهامون….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا