خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۸۰ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۸۰ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۸۰ سریال ترکی تو در بزن

کیراز با دیدن سرکان بولات تعجب میکنه و محل را ترک میکنه، ادا میخواد بره دنبالش که سرکان میگه بزار باهاش تنها حرف بزنم. همگی از این کار سرکان تعجب کردن و خوشحالن. سرکان میره دنبالش و میگه کیراز چرا اومدی اینجا؟ کیراز میگه اومدم از خدا تشکر کنم سرکان میگه چرا کیراز میگه آخه ازش خواستم بابام شبیه سرکان بولات باشه، سرکان تعجب میکنه و میگه چرا من؟ کیراز با دنیای کودکانه اش میگه آخه زیاد اسب داری همان موقع ادا میاد و از این حرف کیراز خنده اش میگیره و باهم به داخل میرن. کیراز شمعشو فوت میکنه و به سرکان میگه کادو واسم چی آورد؟ سرکان میگه امروز نتونستم بیارم چون یه دستم بادکنک بود تو یه دستم کلاهم ولی قول میدم فردا واست یه کادو خوشگل بیارم. آیدان به ادا میگه ادا جون حالا که همه چیزو همه فهمیدن دیگه وقتشه کارهای ثبت احوال را انجام بدیم سریعتر تو شناسنامه اسم سرکان بیاد تو قسمت اسم پدر که ادا میگه با سرکان حرف میزنیم اگه مشکلی نداره حرفی ندارم. بعد از تمام شدن جشن تولد کیراز محل جشن ترک نمیکنه هرچی ادا بهش میگه بریم میگه نمیخوام سرکان میاد و میگه میرسونمتون خونه ادا میگه با ماشین ۲درت؟ سرکان میگه از این به بعد ماشین ۴ در دارم ادا قبول نمیکنه که کیراز میگه من هنوز اتاقمو به سرکان بولات نشون ندادم ادا میگه فردا بیاد که باهم کیکم درست کنیم که کیراز میگه نه امشب  سرکان میگه شب تولد خانم کوچولوعه دلشو نشکنیم بهتره و باهم میرن به سمت خانه.

وقتی میرسن کیراز به ادا میگه چرا نگفتی سرکان بابای منه؟ ادا از این سوال شوکه میشه میگه سوال خوبیه کیراز از سرکان میپرسه تو چرا نگفتی؟ سرکان میگه واسه اینکه تو تاحالا منو ندیده بودی نمیدونستی چه شکلیم این بهترین فرصت بود تا باهم آشنا بشیم وقت بگذرونیم، ادا به کیراز میگه نمیخوای اتاقتو نشونش بدی؟ کیراز دست سرکان را میگیره و میره اتاقش. تمام اسباب بازیاشو نشونش میده، پوسترهای سیاره ها و فضا را بهش نشون میده سرکان درباره سیاره ها بهش توضیح میده و با هم وقت میگذرونن. کیراز به سرکان میگه بلدی قصه بگی؟ سرکان میگه نه بلد نیستم قصه ای که بهت بگم کیراز میگه قصه پرنس ترسو تعریف کن، ادا پشت در وایساده و یواشکی اونارو میبینه تا بفهمه چیکار میکنن و با شنیدن پرنس ترسو خنده اش میگیره، سرکان میپرسه پرنس ترسو؟ کی گفته همچین داستانیو کیراز میگه مامان ادا سرکان میخنده و میگه بله قطعا ادا گفته و ماجرای داستان خودش و ادارو تو قالب داستان براش تعریف کرد، سرکان ازش میخواد که دیگه کم کم بخوابه کیراز میگه الان بوبا میاد اون هرشب میاد بعدش میخوابم سرکان حسودیش میشه و میگه باشه کیراز ازش میخواد صبح بیدارش کنه. سرکان به ادا میگه دیگه لازم نیست بوبا بیاد چون باباش اومده ادا میگه بوراک بوبا کیرازه ولی تو باباشی کاملا باهم فرق دارین واسه زندگیمون تصمیم نگیر، سرکان با اومدن بوراک حرص میخوره و میگه من همینجا رو کاناپه میخوابم ادا نمیزاره و میگه برگرده استانبول سرکان میگه ۵ باید بیام پیش دخترم الان برم ۳ باید راه بیوفتم ادا لج میکنه و نمیزاره اونجا بخوابه و بیرونش میکنه.

سرکان سریعا به انگین زنگ میزنه و میگه کلاس پدر شدن برام بزار. انگین باهاش کمی صحبت میکنه و میگه هرجا گیر کردی بهم زنگ بزن. ایدان با سرکان حرف میزنه تا بره حضانت کیراز را بگیره اما سر‌کان قبول نمیکنه و میگه من همچین کاری با ادا نمیکنم، آیدان بهش یکسری برگه میده و میگه اینارو امضاء کن تا اسمت حداقل بره تو شناسنامه کیراز تا واسش پدری کنی ادا هم راضیه. سرکان از این حرف مادرش خوشش میاد و امضا میکنه و میره. آیدان که سرکان را گول زده و برگه های حضانت را بهش داده تا امضا کنه پیش کمال میبره و وانمود میکنه که سرکان از روی رضایت این کارو کرده کمال هم میگه پس کم کم شروع میکنیم به انجام کار. شب سرکان از روی نقاشی که کیراز کشیده برایش یه خانه چوبی درست میکنه و بهش بادکنک وصل میکنه. ساعت ۵ صبح سرکان به خانه ادا میره که به خاطر تاریک بودن هوا پاش گیر میکنه و ادا از روی سر و صدا فکر میکنه دردی چیزی اومده و فواره های حیاط را باز میکنه سرکان که هول میکنه پاش به صندلی های کیراز گیر میکنه و می افتد زمین و ادا هم با چوب سرکان را میزند و وقتی میبینه سرکانه خیالش راحت میشه. سرکان که خیس آب شده میره حموم. ادا هم از حمام یک اتاق دیگه استفاده میکنه و وقتی میخواد بره لباسش را برداره میبینه سرکان هم حوله تن پوش تنشه و از دیدن هم جا میخورن، ادا به سرکان میگه چندتا لباس هست الان میدم بهت تا بپوشی و وقتی لباس های خود سرکان را بهش میده سرکان لبخند میزنه و میگه تو هنوز بعد از این همه سال لباسامو نگه داشتی؟

ادا برای اینکه طبیعی رفتار کنه میگه نه تو اسباب کشی پیدا شد وگرنه به دردم نمیخورد که، همان موقع ملو وارد اتاق ادا میشه که اونارو باهم با حوله به تن میبینه و شوکه میشه ادا هرچی میگه اونجوری که فکر میکنی نیست ملو باور نمیکنه و میره. آیدان و سیفی با کمال حرف میزنن تا چجوری مدرک جور کنن تا ادا مادر خوبی نیست، آیفر هم به ملو میگه بریم پیش یه وکیل که اگه آیدان اقدام کرد به گرفتن حضانت شوکه نشیم بدونیم چیکار کنیم. وقتی کیراز از خواب بیدار میشه سرکان کادو تولدشو که خانه چوبیه که ساخته بهش میده و میگه یه کار مشترک، طراحی از تو ساخت از من کیراز از دیدن خانه اش کلی خوشحال میشه و میگه بهترین کادوییه که گرفتم تا حالا و ادا میگه سرکانه دیگه پر از سورپرایز و به کیراز میگه بدو تشکر کن و کیراز بغل و بوسش میکنه و سرکان از ادا میخواد امروزو با کیراز تنهایی بگدرونه و ادا قبول میکنه.

ملو وآیفرپیش وکیل میرن. وکیل بهشون میگه چون ادا بچه رو ازشون قایم کردا کارمون سخته باید دلیلی با مدرک بیاریم که بگیم حق داشتیم که قایم کردیم همان موقع ادا به ملو زنگ میزنه و میگه من شیرینی فروشیم بیا اینجا ملو به آیفر میگه منو وارد این بازیات نکن استری میگیرم و میره. ادا و ملو از دور سرکان و کیرازو زیر نظر دارن. ادا به ملو میگه اعتماد نداشتم سرکان هنوز آماده ی پدر شدن نیست نگران میشدم اگه اینجا نبودم. سرکان به کیراز میگه پری دریایی وجود نداره کیراز گریه میکنه ادا واسش سوال میشه که چیکار کرده که کیراز گریه اش گرفته میخواد بره که ملو نمیزاره، سرکان به انگین زنگ میزنه که چیکار کنه انگین میگه از غریزه پدریت استفاده کن، سرکان میگه من چیزیو ندیدم باور نمیکنم به خاطر همین از نظر من پری وجود نداره چون ندیدم شاید هم باشه کیراز آروم میشه و میگه دلیلتو دوست داشتم و باهم میرن، ادا و ملو به خودشون میان میبینن سرکان و کیراز نیستن. ایدان و سیفی پیش دنیز میرن تا فیلمی ساختگی درست کنن که ادا همش به کار اهمیت میده اما دنیز اصلا تو باغ نیست و همش با اومدن اسم سرکان همه چیز یادش میره…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا