خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۸۱ سریال ترکی تو در بزن + عکس
قسمت ۸۱ سریال ترکی تو در بزن + عکس

خلاصه داستان قسمت ۸۱ سریال ترکی تو در بزن

انگین، سرکان را پیش دوست های پارکش میبره تا بهش فوت و فن پدر بودن را یاد بدن، اما از اونجایی که خیلی حرف میزنن و غیبت میکنن سرکان کلافه میشه و به انگین میگه من هیچی نفهمیدم انگین میگه شوخی میکنی؟ من که گفتم دفتر بیار بنویس همش برمیگرده به غریزه پدریت. ادا و ملو از دور اونارو میبینن و کنجکاو میشن که چرا کنار این همه زن هستش؟ ملو میگه شاید سرکان فهمیده تنهایی بزرگ کردن بچه خیلی سخته انگین دوست های مجردشو آورده که سرکان انتخاب کنه بینشون ادا میگه من دخترمو دست نامادری نمیدم، ملو با شیطنت میگه دست سرکان چطور؟ ادا میگه منظورت چیه؟ من فقط اومدم اینجا ببینم چخبره؟ ملو بهش میگه ااااا زنه سرکانو بوسید و ادا که انگار بهش برق وصل کردن میگه چی؟ و سرکانو میبینه که ملو میخنده و ادا که میفهمه الکی گفته خودش خنده اش میگیره و میگه فقط کنجکاو شدم ببینم کدومشون بوده. سرکان از اون جمع کلافه میشه و با کیراز به سمت خانه اش میره.

بعد از مدتی پریل میاد و میگه اینجا چیکار میکنی؟ همه دارن بهم زنگ میزنن میگن نمیتونن پیدات کنن کارها مونده که انگین میگه پس من میرم تو پیش جان باش. سرکان به کیراز خانه اش را نشان میده و باهم پیش اسبها میرن و بهشون هویج میدن، کیراز پیش سریوس میره سرکان وقتی میبینه داره باهاش خوب رفتاری میکنه میگه آفرین سریوس خیلی باهوشی. کیراز به یک اتاق میخواد بره که سرکان میگه اون اتاق ممنوعه ست کسی نباید بره اونجا کیراز میگه از چیزهای ممنوعه بدم میاد.

ادا استرس میگیره و میگه یعنی کجان؟ ملو میگه آروم باش زنگ بزن ادا وقتی زنگ میزنه سرکان میگه ما اومدیم خونه ادا خیالش راحت میشه و بعد از قطع تماس به اونجا میره ولی ملو میگه من نمیام دیگه خسته شدم از کارآگاه بازی. سرکان به یک متخصص پرورش کودک که از دوستهای قدیمیش هست میگه بیاد. سرکان به هولیا میگه من نمیدونم چجوری پدر خوبی میتونم باشم همان لحظه کیراز میاد میگه بستنی بخورم؟ سرکان میگه فعلا نه برو بعدا میدم، سرکان با کلافگی به هولیا میگه حتی الان نمیدونم باید بستنی بخوره یا نه هولیا میگه آروم باش من که همیشه نیستم باید یکسری چیزارو خودت بفهمی سرکان میگه نه ما باهم باید بچه رو بزرگ کنیم. ادا یواشکی وارد خانه میشه تا ببینه اوضاع از چه قراره که کنار سرکان یک زن میبینه و وقتی حرفای هولیا و سرکان را میشنوه عصبی میشه و خودشو نشون میده و به سرکان میگه بیا باید حرف بزنیم. ادا هرچی ازش میپرسه این زن کیه؟ سرکان میگه تو چیکار داری؟ ادا میگه از صبح کنار هزارتا زن بودی سرکان میگه منظورت چیه؟ ادا میگه اون از پارک اینم از این سرکان میخنده و میگه منو تعقیب میکنی؟ ادا بیشتر عصبی میشه و میگه نخند و ازش توضیح میخواد و میگه اگه میخوای پدری کنی برای کیراز حق نداری کسیو بیاری تو زندگیت سرکان بیشتر میخنده و میگه چی میگی؟ هولیا متخصص پرورش کودکه که از دوستای دانشگاهمه ادا خوشحال میشه و میگه برای کیراز روانشناس آوردی؟ خب زودتر میگفتی و میره پیش هولیا میشینه.

آیدان با سیفی رفته کلی خرید کرده برای کیراز که دنیز بهش زنگ میزنه و میگه براتون پیدا کردم یکسری مدرک که نشون میده ادا خیلی به کارش توجه میکنه و صبح تا شب فقط کار میکنه. آیفر و ملو باهم حرف میزنن و آیفر استرس داره و میگه نمیدونم اون آیدان الان داره چیکار میکنه، ملو میگه وکیل که دیدی چی گفت باید مدرکی داشته باشیم که ثابت کنه سرکان به درد پدری نمیخوره همان موقع اردم میاد و آنها به فکرشون میرسه که صدای اردم را ضبط کنن. از اردم درباره سخت گیری های سرکان تو کار میپرسن و اردم میگه اقا سرکان صبح و شب فقط فکر و ذکرش کاره اصلا به چیز دیگه ای توجه نمیکنه هیچ چیزیو به اندازه کار دوست نداره، ملو درباره بچه ازش میپرسه که ازدم میخنده و میگه بچه؟ آقا سرکان هیچوقت از بچه خوشش نمیومد همیشه از سر و صدای بچه بدش میومد هنوزم بدش میاد. ملو و آیفر از این اعترافا خوسحال میشن و میرن. ادا به هولیا میگه من کیرازو جوری بزرگ کردم که خیلی تجملاتی نشه اما ایدان خانم قشنگ نقطه مقابله منه خیلی دنبال زرق و برقن من نمیخوام کیراز اینجوری بار بیاد و چشمشون به سرکان و کیراز میوفته، ادا میگه بیا هنوز چیزی نشده براش اسب گرفته مگه چندتا بچه تو این شهر هستن که اسب دارن؟ هولیا میگه باید باهم تو یه خانه زندگی کنیم تا بتونین باهم به یه نقطه اشتراک واسه تربیت بچه تون برسین. ادا میگه نه نمیشه اصلا. آیدان از راه میرسه و به هولیا میگه به نظرتون همه این کادوهارو یه جا بدم به کیراز یا تکی تکی؟ ادا از دیدن این همه کادو شوکه میشه و به هولیا اشاره میکنه که منظورمو فهمیدین؟

انگین به سرکان زنگ میزنه و میگه بریم خانوادگی باهم غذا بخوریم سرکان قبول میکنه. تو جمع دوستانشون پریل از ادا طرفداری میکنه و انگین از سرکان و اونجا سرکان میفهمه که این همه سال پریل از ادا و کیراز خبرداشته و از دستش عصبی میشه. از ایتالیا به ادا زنگ میزنن و میگن پروژه به اون دادن و همگی خوشحال میشن. ادل به کیراز میگه بریم که من خونه کار دارم کیراز میگه پس بریم خونه جنگلی سرکان بولات ادا مخالفت میکنه ولی کیراز میگه پس چرا مامان بابای جان باهم زندگی میکنن؟ سرکان میگه باشه بریم باهم خوش میگذرونیم ادا هم ناچارا قبول میکنه. شب موقع خواب کیراز به ادا میگه دوست دارم اتاق مخفی سرکان را ببینم ادا میگه مگه اتاق مخفی داره؟ کیراز میگه آره، سرکان میاد و میگه تو برو به کارات برس من میخوابونمش. ادا از این فرصت استفاده میکنه و میره تا سر از اتاق مخفی سرکان در بیاره، وقتی میره داخل اتاق میبینه هرچیزی که به او ربط داره اونجاست. عکس های ۲نفره و کادوهایی که برای سرکان گرفته. محو اتاقه که سرکان میاد و میگه هرچیزی که به تو ربط داره باهاش خاطره دارمو جمع کردم اینجا ادا ازش میپرسه اون جعبه ها چیه؟ که میگه کادوهای تولدته تو این ۵سال که تنهایی سر کردم ادا که قند تو دلش آب شده با چشمانی برق زده به سرکان نگاه میکنه و سرکان میگه برو بیرون ۵ دقیقه دیگه کادوهاتو باز کن.

ادا وقتی میره بیرون به خودش میگه ادا وا نده. کمال به آیدان میگه این مدارک کافی نیست من موندم چجوری سرکان راضی به این کار شده. سرکان یه کاپ کیک کوچیک میاره با یه شمع و میگه آرزو کن و فوت کن ادا میگه به یه شرط که آرزوت تو این چند سالو بگی سرکان میگه آرزو کردم به کسی که لایقشی برسی که برآورده نشد، ادا شمعو فوت میکنه و کادوهاشو باز میکنه و در آخر گونه سرکان را میبوسد و تشکر میکنه. بهم دیگه زول میزنن که ادا به خودش میاد و میگه بریم کار کنیم….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا