خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۷۳ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۷۳ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۷۳ سریال ترکی تو در بزن

ادا به خانه برمیگرده، ملو و آیفر بهش میگن چرا انقد پریشون و کلافه ای؟ و همزمان بهش میگن آهان سرکان بولات، کیراز همون موقع از خواب بیدار میشه و ادا از دیدنش ذوق میکنه و میگه هنوز نخوابیدی؟ کیراز میگه خوابیدم خواب خیلی خوبی دیدم دوست نداشتم بیدار بشم ولی بیدار شدم ادا میپرسه چی دیدی؟ کیراز میگه خواب دیدم با بابام بین ستاره ها داریم پرواز میکنیم بعد من اونجا آد فضایی دیدم چشماشون فسفری بود ادا میگه چه خواب قشنگی دیدی برو بخواب شاید یه جای دیگه بابات منتظرته و اینجوری کیراز راضی میشه بره بخوابه. ادا میره تو کافه کنار دریا میشینه و به خاطره های قشنگی که با سرکان داره فکر میکنه، همان موقع سرکان پیشش میره و ادا از دیدنس جا میخوره سرکان میگه نترس تعقیبت نمیکردم ادا میگه حتما همینطوریه و اجازه میگیره تا کنار ادا بشینه سرکان به ادا میگه به چی فکر میکنی که ادا میگه به اینکه بهت باید عادت کنم اینجا سرکان میگه من نمیتونم برم هرکاری میکنم نمیتونم برم و از ادا معذرت خواهی میکنه و میگه کار دیشبم اشتباه بود ادا میگه مهم نیست و معذرت خواهی میکنه و میگه که دیشب با کیراز حرف میزدم با گوشی بوراک سرکان خیالش راحت میشه. ادا میگه پشیمونم قبلا یه چیزی باید میگفتم که نگفتم، سرکان نمیزاره حرفش تموم بشه و میگه چی؟ الان بگو خب که ادا حرفشو میخوره و میگه چه فرقی میکنه دیگه الان و میره موقع رفتن پیک گیتاری که سرکان بهش قبلا داده بود از تو کیفش میافتد و سرکان ور میداره و به روزی که اونو بهش داد فکر میکنه.

فردای آن روز سرکان تو هتل در حال فکر کردن هست که کیراز با تیرکمونش به سمت شیشه تیر میندازه و سرکان میگه باز هم تویی و باهم سر تیرکمون کل کل میکنن و در آخر باهم مسابقه میزارن سر بستنی، سرکان میبازه و باهم میرن تا براش بستنی بخره. بستنی میگیرن و باهم میشینن تا بخورن سرکان میگه خوب تربیت شدی با این که مامانت تو کافه کار میکنه باز هم گفتی رو کاغذ بنویسم به حساب سرکان بولات که کیراز میگه مامان من که تو کافه کار نمیکنه سرکان جا میخوره و میگه پس چیکار میکه؟ کیراز میگه مامان من رئیسه همان موقع ادا میاد و میگه تو اینجا چیکار میکنی همه جا دنبالت گشتیم. بعد از مدتی دنیز میاد دنبال سرکان تا برن صبحانه بخورن و بوراک میاد دنبال کیراز. سر میز صبحانه پریل و انگین بنا به حرف جان میرن شیله تا جان با کیراز بازی کنه و پریل به کارهاش برسه. ادا با کیراز پیش ملو میرن و ادا میگه زمان تاج گذاریه الان و با گل تاج درست میکنه واسه خودشو کیراز و ملو و با هم شروع میکنن به رقصیدن، سیفی و آیدان از اونجا میخوان رد بشن که اونارو میبینه و بهشون میگه ملو دخترت اصلا شبیه تو نیست اگه نمیدونستم بچه توعه میگفتم دختر اداست چون به اون خیلی شبیه ملو میگه من وقتی کیراز را حامله بودم همش به ادا نگاه میکردم واسه همین شبیه اش شده، آیدان میگه من دنبال سرکان بودم که ادا میگه با دنیز خانم صبحانه میخورن. آیدان و سیفی در حال خوردن نوشیدنی هستن که آیدان میگه باید رابطه دنیز و سرکان را باهم جوش بدیم شاید راه رهاییمان از این ادم های اینجا همینه.

از طرفی ایفر هم به ملو میگه بوراک راه رهاییمون از سرکانه باید باهم باشن کی بهتر از بوراک. ادا وقتی با بوراک نشستن دارن حرف میزنن در صورتیکه که دستشون رو همدیگه هست آیدان و سیفی میبینن و ایدان میگه چه روابط عجیبی اینجاست. پریل و انگین به شیله میرسن و کیراز با دیدن جان میره پیشش و اسم پریل میگه انگین تعجب میکنه و میگه اسم تورا از کجا میدونه؟ پریل میگه باهوشه یکبار شنیده به حافظه اش سپرده مثل ملوعه کیراز میگه میاین خونمون اسباب بازی که بهت نشون دادم با جان نشون بدم؟ انگین متعجب پریل نگاه میکنه و پریل میگه اشتباه گرفته حتما و میفرستشون تا بازی کنن. جان و کیراز پیش انگین و پریل میرن و جان به پدرش میگه بابا کیراز بهم شعبده بازی یاد نمیده کیراز میگه من کی اینجوری گفتم؟ گفتم به جاش یه بازیه‌ دیگه یاد میدم، انگین میگه بگو ببینم چه بازیه که کیراز میگه علاوه بر پدر و مادر خودمون یه مامان و بابای جدید میکنیم مثلا من ملو انتخاب کردم انگین و پریل به حالت شوکه زده به همدیگه خیره میشن. ایدان و سیفی پسش سرکان میرن و میگه بیا برگردیم استانبول اینجا روابط عجیبی هستن سرکان میپرسه یعنی چی؟ آیدان میگه ملو با یکی دیگه رابطه عجیب و صمیمی داره شوهر ملو از ادا خوشش میاد سرکان کلافه میشه و میگه چی میگی؟ یعنی چی این حرفا؟

آیدان این موضوع را وصل میده به رابطه خودش و کمال و میگه درسته رابطه مهمه مثلا امکان داره کمال، آقا کمال از من خوشش بیاد سرکان با تعجب نگاش میکنه و میگه چیزی هست بینتون؟ کمال از پشت داره نگاه میکنه و گوش میده که آیدان چی میگه اما آیدان میگه نه چیزی نیست و سرکان میگه یکبار دیگه میپرسم ازت یه فرصت خوب دارم میدم بهت چیزی هست بینتون یا نه؟ آیدان میگه نه و سرکان میگه خیلی خوب من میرم یه هوایی بخورم برگشتم اینجا نباشین. آیدان و سیفی متوجه کمال میشن و کمال ناراحت میشه و میره. ادا در حال کار کردن هست که کرم میاد و میگه دنیز خانم کارتون داره و میخواد تو تراس ببینتتون. ادا به اونجا میره ولی هرچی میگرده دنیز را پیدا نمیکنه و با کلافگی میگه این زن دیوونس و تا برمیگرده با سرکان روبرو میشه، ادا میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ و میخواد بره که سرکان پیک گیتارو بهش نشون میده و میگه دنبال این میگردی؟ ادا میگه این دست تو چیکار میکنه؟بدش به من. سرکان میگه تا اعتراف نکنی نمیدم باید بگی که هنوز فراموشم نکردی هرچی میگه ادا این جمله رو بهش نمیگه و میخواد بره که سرکان جلوشو میگیره و میگه من هنوز عاشقتم ادا میخنده و میگه بعد این همه سال اومدی حرف از عشق میزنی؟ سرکان میگه همیشه عاشقت بودم من داشتم میمردم نمیخواستم تو درگیر زندگیم بشی وگرنه همیشه بهت فکر میکردم ادا دعوا میکنه و میگه با من مثل یه شیء رفتار کردی گذاشتی کنار و سرکان نمیزاره حرفش تموم بشه و میبوستش و سریع میگه ببخشید زیاده روی کردم هروقت بخوای باهم حرف میزنیم که ایندفعه ادا، سرکان را می بوسد….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا