خلاصه داستان قسمت ۱۹۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۹۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه با نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران و با نام های Tierra amarga, Once Upon a Time in Cukurova در ترکیه شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال Murat Saracoglu و Faruk Teber می باشند.

قسمت ۱۹۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
قسمت ۱۹۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان سریال روزگاری در چکوروا

داستان این سریال به این شکل است که در حدود سال های ۱۹۷۰ میلادی در استانبول دو جوون که خودشون رو برای ازدواج حاضر میکردن با اتفاقی مواجه میشن که اصلا انتظارش رو نداشتن. ییلماز بخاطر زلیخا دست به قتل میزنه و مجبور به فرار میشه و زلیخا هم اونو تنها نمیذاره. دست تقدیر این دو رو به چوکوروا میکشونه. این دو جوون که با وجود تمام مشکلات مصمم بودن همچنان عاشق هم باشن ولی بعد از آشنایی با خانواده ی یامان که ارباب چوکوروا و صاحب مزارعی که ییلماز و زلیخا در اون کار میکردن بودن، همه چیز تا ابد عوض میشه.

این داستان داستان زندگی ییلمازی است که بخاطر عشقش قاتل شدن رو به جون میخره و داستان زلیخایی که بخاطر عشقش خودش رو مجبور به ازدواجی میکنه که نمیخواد و از طرفی داستان مادر ارباب “هونکار یامان” که برای حفظ گذشته ی پر زرق و برق و همچینین تنها پسرش میجنگه و اربابی که چنان عاشق زلیخا میشه که حتی حاضره برای بدست آوردن عشقش اونو اسیر کنه….

قسمت ۱۹۵ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

چتین که نمی‌تواند کار گولتن را تحمل کند، اسلحه خود را آماده کرده و سوار ماشین می شود و به سمت خانه غفور می رود. در خانه غفور، خواستگار ها آمده اند. گولتن قهوه ریخته و می آورد. ثانیه با حرص و ناراحتی نگاه میکند. غفور خوشحال است و به فکر پول شیربها است. در خانه ایلماز، همه مشغول خوردن شام هستند. خانواده رستم، گولتن را خواستگاری میکنند و هولیا نظر گولتن را می پرسد. گولتن می‌گوید که رضایت دارد. همان لحظه چتین به خانه غفور می آید و به گولتن می‌گوید که چنین کاری نکند و بگوید که او را دوست دارد تا با هم بروند. رستم عصبانی شده و اسلحه در می آورد و به سمت چتین می‌گیرد. چتین نیز اسلحه اش را در آورده و در دفاع از خود به رستم شلیک می‌کند. در خانه ایلماز و دمیر همه صدای تیراندازی را شنیده و بیرون می روند.
آنها رستم را سوار ماشین کرده و به سمت بیمارستان می برند. هولیا می فهمد که گولتن و چنین به هم علاقه دارند. خانم ها همه داخل می روند. ایلماز چتین را به خاطر کارش سرزنش میکند. چتین می‌گوید که قصد دفاع از خودش را داشته است. سپس اسلحه را به ایلماز میدهد تا او را تسلیم کند. آنها به کلانتری پیش ژولیده می روند. چتین به بازداشتگاه می رود تا تکلیف رستم مشخص بشود.

روز بعد، در شرکت جلسه ای برگزار می شود. هولیا به شرکت می آید اما دمیر به او اهمیت نمی‌دهد و می‌گوید که جلسه بدون او برگزار شده است . هولیا از نادیده گرفتن خودش عصبی می شود. در خانه شرمین، بهیجه به خطیب می‌گوید که باید اعتماد بنفس داشته باشد و برای نابودی خانواع یامان قدم بردارد. او خطیب را تحریک می‌کند تا خودی نشان بدهد. گولتن برای ملاقات چتین به زندان می رود.‌او ابراز ناراحتی میکند و به او می‌گوید که دوستش دارد. چتین خوشحال شده و می‌گوید که همین برایش کافی است. سپس میگوید که شاید سالهای زیادی در زندان بماند و از گولتن میخواهد که منتظر نماند. اما گولتن قبول نمیکند. در جلسه اتاق صنعت و کشت چکوراوا، همه جمع شده و قرار است رییس مشخص بشود. دمیر اعلام نامزدی میکند. وکیل ایلماز خبر میدهد که ایلماز امسال قرار نیست نامزد بشود. خطیب نیز اعلام نامزدی میکند. دمیر متعجب می شود و اهمیتی به نامزد شدن خطیب نمی‌دهد، زیرا میداند که کسی او را قبول ندارد.

لحظه آخر، هولیا نیز به جلسه آمده و می‌گوید که میخواهد نامزد بشود. دمیر شوکه و عصبی می شود. انتخابات برگزار می شود و همه رای مساوی می آورد و با تعیین شدن رای آخر، خطیب به عنوان رییس انتخاب می شود. دمیر به شدت عصبانی می شود و از جلسه بیرون می رود. خطیب جلو رفته و سخنرانی میکند.
شب در خانه خطیب، مهمانی به مناسبت ریاست او برگزار می شود. بهیجه نیز به آنجا می رود و خطیب از او بابت اینکه باعث چنین کاری شد تعجب می کند.
روزنامه ها خبر از هم پاشیده شدن و تمام شدن دوره قدرت یامان ها را منتشر کرده اند. هولیا روزنامه را پیش دمیر می آورد و می‌گوید که دو‌ راه دارد. یا دست از لجبازی برداشته و با هم متحد بشوند تا دوباره قدرت بگیرند، و یا نابودی خود را قبول کنند و راهشان جدا باشد. او منتظر جواب دمیر است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا