خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۶۴ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی دختران آفتاب

نازلی نگران ساواش است و از او قول میگیرد که دیگر از آن قرص ها استفاده نکند.
الیف از روی بالش، تار موی علی را برداشته و داخل یک پلاستیک میگذارد. سپس با یک نفر تماس میگیرد و میگوید کاری که گفته بود را انجام داده است. صبح وقتی علی به خانه می آید، سلین با دیدن او بابت شب گذشته و رفتن علی پیش الیف به او طعنه می زند. علی اهمیتی به حرف سلین نمیدهد و تایید میکند که برای تفریح و خوش گذرانی پیش الیف بوده است. نازلی پیش رعنا می رود و طلبکارانه به او میگوید که نباید به خاطر گذشته ای که ساواش از آن خبر ندارد و آنها پنهان کرده اند، او را عذاب بدهند. رعنا از گستاخی نازلی عصبی شده و به او میگوید که حق دخالت ندارد و او را تهدید میکند که رابطه اش با ساواش را به گونش می‌گوید و آنها باید از هم جدا بشوند. نازلی ابایی از مطرح شدن موضوع ندارد و خودش به همراه رعنا پیش گونش سر میز صبحانه می رود و رعنا به گونش می‌گوید که نازلی و ساواش دوست هستند. گونش شوکه و عصبی می شود و سلین و پری را به مدرسه می فرستد تا با نازلی صبحت کند. سلین و علی نگران نازلی می شوند و سریع به آتلیه پیش ساواش می روند تا موضوع را به او بکند. پری نیز به همراه جان به مدرسه می رود.گونش نازلی را به اتاق برده و با او صحبت میکند و او را نصیحت میکند. نازلی میگوید‌ که او تقصیری ندارد و کار بدی نکرده و عاشق شده است. گونش نازلی را درک کرده و او را دلداری میدهد. سپس به او میگوید که آنها باید جدا بشوند.

رعنا سراغ ملیسا می رود و در مورد صحبت کردن او با نازلی سوال میکند. ملیسا میگوید‌ که او چیزی به نازلی نگفته است. رعنا به او میگوید که آنها به زودی از هم جدا می شوند و او نمی‌گذارد که با هم باشند.
احمد به شرکت پیش هالوک می رود و میگوید که تصمیم دارد قسمتی از سهامش را بفروشد تا در باز کردن یک مغازه شریک بشود. او میگوید که جسارت و ایده این کار را گونش به او داده است. هالوک عصبی می شود. سپس میگوید که خودش هزینه مغازه را میدهد و احتیاجی به فروش سهام نیست. احمد از او میخواهد که همراهش برای دیدن مغازه برود. آنها به مغازه رفته و هالوک با شریک احمد که زمان قدیم یکی از کارکنان هتل آنها بوده اشنا می شود. هالوک حس خوبی نسبت به شریک احمد ندارد. علی و الیف به بوفه دانشگاه می روند. آنها مرت و امره را آنجا می بینند. الیف متوجه می شود که میانه علی و امره خوب نیست. گونش نازلی را به مدرسه می رساند و وقتی به خانه برمی‌گردد به خاطر کار رعنا با او بحث میکند و سپس میگوید که او از نازلی خواسته تا از ساواش جدا بشود و این خواسته او ربطی به حرف رعنا نداشته است. در مدرسه نازلی به خاطر ماجرای خودش و ساواش ناراحت است. ملیسا با خوشحالی کنار او آمده و به او بابت جدایی از ساواش طعنه می زند . نازلی کلافه می شود و سلین نیز از اینکه ملیسا چیزی میداند متعجب می شود.
وقتی کلاس شروع می شود، ساواش به مدرسه آمده و دم کلاس نازلی می آید و از معلم اجازه نازلی را میگیرد و او را همراه خودش می برد. سلین برای نازلی خوشحال می شود و با پوزخند به ملیسا که ناراحت است نگاه میکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا