خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی دختران آفتاب
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.
خلاصه داستان قسمت ۷۸ سریال ترکی دختران آفتاب
علی دم در خانه سلین را میبیند و میخواهد با او حرف بزند. او از سلین میخواهد سوار ماشین بشود. سلین با اکراه قبول میکند. وقتی هالوک از خانه سویلای بیرون می آید، سویلای از اینکه هالوک بلایی سر علی بیاورد و حرصش از او را سر علی خالی کند نگران می شود. او با علی تماس میگیرد اما علی در دسترس نیست . گونش به خانه آمده و با عصبانیت پیش رعنا می رود و میگوید که به کانکس رفته اما داخل آن چیزی نبوده است. رعنا متعجب شده و میگوید که حتما هالوک متوجه تعقیب کردن او شده و جای تابلو ها را عوض کرده است. او توضیح میدهد که داخل کانکس عکسهای گونش بوده است. گونش حرفهای رعنا را باور نمیکند و از او میخواهد که از خراب کردن بین او و هالوک دست بکشد و او دیگر نمیخواهد به هالوک بی اعتماد باشد و او را باور دارد. علی در راه به سلین میگوید که او را جایی می برد و تا وقتی که سلین به او بله نگوید پ دوست دخترش نشود، او را به خانه بر نمیگرداند. سلین عصبی شده و از علی میخواهد ماشین را نگه دارد اما علی به حرفهای سلین اهمیت نمیدهد.
هالوک به سمت خانه می رود. او با عصبانیت سراغ علی را میگیرد و گونش میگوید که علی خانه نیست. گونش میخواهد بداند که چه اتفاقی افتاده اما هالوک میگوید که مسأله شخصی بین او و علی است و توضیحی به گونش نمیدهد. هالوک بیرون می رود. همان لحظه سویلای با گونش تماس میگیرد و با گریه سراغ علی را میگیرد و از گونش کمک میخواهد تا نگذارد هالوک علی را ببیند زیرا بلایی سر او می آورد. گونش متعجب می شود. سویلای میگوید که پیش او می آید. علی سلین را به خانه باغ می برد .او به زور سلین را پیاده میکند. او داخل خانه برای سلین قهوه درست میکند. سلین در ظاهر با او خوب برخورد میکند. سپس قهوه را روی علی می ریزد و سویچ را برمیدارد تا از آنجا فرار کند اما علی او را میگیرد. هنگام دویدن سلین، او زمین میخورد و پایش درد میگیرد. او مجبور می شود بغل علی برود و علی او را داخل می برد. گونش با سلین تماس میگیرد و سراغ علی را میگیرد. سلین میگوید که از علی خبر ندارد و با دوستانش بیرون است. نازلی میخواهد به دیدن ساواش برود. رعنا پیش او آمده و با اصرار از او خواهش میکند که او را پیش ساواش ببرد تا ببیند که حال او خوب است و خیالش راحت بشود. نازلی به خانه ساواش رفته و او را دم در میآورد. ساواش از دیدن رعنا عصبی می شود. رعنا موتور ساواش را برای او آورده اما ساواش آن را قبول نمیکند و میگوید که از آنجا برود. سپس بی اعتنا به رعنا، با نازلی از آنجا می رود.
سویلای دم خانه پیش گونش آمده و به ناچار ماجرا را میگوید و خبر میدهد که هالوک فهمیده است که علی پسر او نیست و حالا میخواهد انتقام را از علی بگیرد. گونش شوکه و نگران می شود.
سرایدار خانه باغ با هالوک تماس گرفته و خبر میدهد که ماشین علی در باغ است. هالوک به سمت آنجا حرکت می کند.
علی در خانه پای سلین را ماساژ میدهد و آنها مشغول صحبت شده و کم و بیش آشتی میکنند. کمی بعد آنها متوجه صدای ماشین می شوند و مضطرب می شوند. سلین سریع داخل اتاق پنهان می شود. هالوک داخل می آید و علی از دیدن او متعجب می شود. هالوک فنجان قهوه ها را روی میز میبیند اما علی میگوید که تنهاست. هالوک از علی میخواهد که همراه او بیاید. علی نگران رفتار عجیب و عصبی هالوک می شود و تصور میکند که او بلایی سر سویلای آورده است. هالوک میگوید که همین حالا باید همراهش برود تا همه خانواده دور هم باشند زیرا او کار دارد. داخل ماشین، هالوک با سویلای تماس میگیرد. سویلای وقتی میفهمد که علی پیش هالوک است نگران شده و از هالوک میخواهد که کاری با او نداشته باشد . علی نمیداند که چه خبر است و متعجب است.
سلین از اتاق بیرون آمده و میبیند که تنها مانده است.