خلاصه داستان قسمت ۳۵۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۵۶ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در خانه تکین، زلخیا عدنان را به اتاق پیش کرمعلی می برد و عدنان آنجا خوابش می برد.
تکین و لطفیه از کار دمیر ایراد میگیرند و میگویند که بازی کردن با آبروی یک مرده کار درستی نیست. دمیر میگوید که این دشمنی را او شروع نکرده و او نیز نمیتوانست در مقابل کارهای فکرت ساکت بماند. لطفیه از دمیر به خاطر خواهرش گلایه میکند، اما دمیر میگوید که خود او نیز به خاطر نگفتن ماجرای رابطه بین صبیحه و عدنان به فکرت مقصر بوده است. او با این حال میگوید که کار خودش نیز اشتباه بوده اما از روی عصبانیت این کار را کرده است. تکین میگوید که فکرت به آلمان برگشته و دیگر اتفاقی نمی افتد و همه چیز تمام شده است. وقتی مژگان به خانه برمیگردد، دستبندی را که دمیر به امید هدیه داده بود پنهانی داخل ماشین دمیر می اندازد.
او سپس داخل می رود و متوجه می شود که عدنان در اتاق پیش کرمعلی خوابیده و از این قضیه زیاد خوشش نمی آید. بعد از رفتن دمیر و زلیخا، مژگان عروسک عدنان را که در اتاق جا مانده، داخل سطل زباله می اندازد. لطفیه این صحنه را میبیند و متعجب می شود.
زلیخا عدنان را در ماشین بغل کرده و متوجه دستبند نمی شود.در خانه دمیر صحبت هایشان را برای سودا تعریف میکند. سودا نیز دمیر را سرزنش میکند و میگوید که کار او اشتباه بوده است.
تکین در خانه به اتاق خود رفته و با عکس هولیا درد و دل میکند. او میگوید که اگر هولیا زنده بود، به دمیر اجازه چنین کارهایی نمیداد.
سودا از اینکه عدنان به او خیانت کرده بود ناراحت است. او به دمیر میگوید که حق با هولیا بوده است، زیرا هولیا زمانی که به رابطه او و عدنان پی برده بود، به سودا گفته بود که او تنها زن زندگی عدنان نیست و با زنان زیادی رابطه دارد. دمیر او را دلداری میدهد و میگوید که سودا با همه برای عدنان فرق داشت و او به این قضیه آگاه است. سپس میگوید که اگر برای آنها عزیز و مورد اطمینان نبود، حالا به عنوان بزرگتر آن خانه نبود و در اتاق هولیا زندگی نمیکرد.
صبح روز بعد غفور میخواهد داخل خانه برود، اما گولتن میگوید که ثانیه به شهرستان رفته و او را قسم داده است که نگذارد غفور وارد خانه بشود. غفور عصبی و کلافه می شود. او سراغ ماشین دمیر می رود تا آن را بشورد، غفور متوجه دستبند می شود. او دستبند را برداشته و به خانه دمیر می رود و مقابل بقیه میگوید که دستبند زلیخا را داخل ماشین پیدا کرده است. زلیخا با دیدن دستبند متعجب شده و میگوید که برای او نیست، و شبیه دستبند امید است. سودا با حرص به دمیر نگاه میکند. دمیر میگوید که روز گذشته ماشین امید در جاده خراب شده و او امید را به بیمارستان رسانده بود و حتما آن زمان داخل ماشین افتاده است.
در بیمارستان، مژگان و امید در مورد عکس العمل زلیخا بعد از دیدن دستبند صحبت میکنند. کمی بعد زلیخا به همراه یک دسته گل به اتاق امید آمده و با تاخیر، گلها را به مناسبت پزشک ارشد شدن امید به او میدهد. سپس دستبند را به او میدهد و میگوید که داخل ماشین دمیر جا گذاشته است. امید متعجب شده و دستبند را پس میگیرد و تشکر میکند. مژگان از اینکه زلیخا به دمیر اعتماد دارد و حتی به او شک نمیکند، حرصش می گیرد.
دمیر با امید تماس میگیرد و با او دعوا میکند. امید به او میفهماند که زلیخا آنجاست و تماس را قطع میکند.
سودا به شرکت پیش دمیر می رود و به خاطر ارتباط او با امید با او بحث میکند.دمیر میگوید که او امید را ندیده است و امید عمدا دستبند را داخل ماشین گذاشته است. سودا به دمیر هشدار میدهد که امید زن خطرناکی است و بهتر است که او خودش در مورد امید با زلیخا صحبت کند، پیش از آنکه امید این کار را بکند. دمیر قبول نمیکند و نمیخواهد اعتماد زلیخا را از دست بدهد.
بیشتر بخوانید: