خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و… .

قسمت ۱۴ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی وصلت

پریهان از گولتن می خواهد تا تمام لباس های ساده ی سلطان را از اتاق برداشته و بیرون برید تا طراح مد معروفی که قرار است لباس های جدید را جایگزی ن کند، جا داشته باشد! گولتن ناراحت می شود و نمی خواهد این کار را بکند اما پریهان بالای سرش می ایستد و مجبورش می کند تا تک تک لباس ها را بیرون بریزد. نهیر از این که کسی او را آدم حساب نمی کند و جریان دیشب را به او نمی گوید عصبانی و ناراحت است. او اول سراغ کرم می رود تا از او گله بکند اما کرم با عصبانیت می گوید:« از کی تا حالا ما قرارهای شاممون رو به تو هم خبر میدیم؟! » نهیر از او ناامید می شود و سراغ عزیز می رود و ابراز نگرانی کرده و می گوید:« باید یه توضیحی بهم بدی. دیشب هم به تو و هم به کرم حمله مسلحانه شده! » عزیز می گوید: «اگه قرار بود تو هم در جریان قرار بگیری بهت میگفتیم! » نهیر از اتاق خارج می شود و با عصبانیت به خودش می گوید:« هرچی هست زیر سر فریده ست! من نمیذارم زیاد تو این شرکت دووم بیاره! تحسین به کرم زنگ می زند و می گوید که معامله بزرگ پیش رویشان را به کسی که خیلی اعتماد دارد بسپارد.
کرم هم فکری می کند و فیرات به ذهنش می رسد! سلیمان پیش یالچین می رود و قضیه مادام را برای او تعریف می کند و می گوید:«سویم هم با من هم نظره که مادام سعی داره از کسی محافظت کنه که چیزی نمیگه! » فریده وقتی به محله می رسد از دور می بیند که پدرش اعلامیه فروش مغازه را روی پنجره ان چسبانده. فریده سراغ همسایه املاکی شان می رود و به او می گوید که مغازه زیر قرض بانک است و امکان فروشش نیست و برای همین خواهش می کند تا این را بدون این که پدرش بداند او هم خبر دارد به فائق برساند. وقتی عزیز پرونده ی فریده را می خواند و می بیند که قرار داد را هم امضا کرده لبخند می زند بعد سرپیل را صدا می زند و می گوید:« لازمه بگم که فریده خانم برای این کار مناسب نیستن؟ »

سرپیل می گوید که در اصل کرم او را مجبور به این کار کرده و چاره ی دیگری نداشته. عزیز کمی فکر می کند و از سرپیل می خواهد تا وقتی فریده به شرکت برگشت به او خبرش را بدهد. سلطان وقتی وارد خانه می شود و متوجه می شود مادرش تمام لباس هایش را دور ریخته، لباس های پر زرق و برقی را که مادرش داخل کمدش جا داده را برمیدارد و همه شان را مقابل پریهان و مهمان هایش پرت کرده و فریاد می زند:« تو چطور تونستی این کارو با من کنی؟ اصلا اسم تورو مادر میشه گذاشت؟ تو حتی نمیدونی من چی دوست دارم یا ندارم! فقط برات مهمونیا و پارتی هات مهمه! من دیگه خسته شدم از تو و این زندگی! » پریهان سیلی محکمی به او می زند. سلطان با گریه خانه را ترک کرده و با این که رانندگی هم بلد نیست ماشینی برداشته و می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا