خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و… .

قسمت ۱۵ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی وصلت

پریهان به تحسین با ناراحتی می گوید:« این دختر خیلی پررو شده! این خانواده باید هرچی که من میگم رو انجام بده! سلطان باید مراقب رفتارش باشه و عزیز هم با کسی که من براش انتخاب کردم ازدواج میکنه. کرم هم باید برای همیشه از خونه بره بیرون! » تحسین می گوید:«من جلوی دخترمون وانمود کردم پشت توام اما این به معنای این نیست که باهات موافقم! » بعد هم به کرم زنگ می زند تا سلطان را پیدا بکند. گولتن هم که خیلی نگران سلطان شده و گریه می کند، به عزیز زنگ می زند و بعد از توضیح دادن این که سلطان و مادرش دعوای شدیدی داشته اند، از عزیز می خواهد تا دنبالش برود. سلطان به سمت جنگل می رود و کنترل ماشین را از دست می دهد و به درختی می کوبد. کمی بعد سلطان صحیح و سالم کنار رودخانه نشسته و عزیز که پیدایش کرده خودش را می رساند و کنار سلطان می نشیند. سلطان از این که برادرش کنارش است خوشحال است. کمی بعد کرم هم خودش را می رساند. سلطان از دیدن او هم خوشحال می شود.
کرم به او می گوید:« من طاقت دیدن اشکای تورو ندارم آبجی… » عزیز هم به سلطان می گوید:« تو پا پس نکن. مامانم بالاخره میفهمه تو کی هستی و بهت احترام میذاره… » کمی بعد عزیز می گوید:« میدونید چرا اینجارو  خیلی دوست دارم؟ چون اینجا پاک ترین جای خواهر و برادری ماست. » و طبق عارت بچگی هایشان سه آبنبات از داخل دستمالش بیرون می آورد. کرم می پرسد:« واسا ببینم تو از کجا میدونستی منم میام؟ » عزیز می گوید:« تو منو تعقیب نمیکنی، من حواسم بهت هست! » ساعتی بعد که سلطان در آغوش عزیز به خواب رفته، کرم می پرسد:« وقتی من کنارتم چی حس میکنی؟ » عزیز می گوید:« دویدن، اشتباه کردن، افتادن…» کرم می گوید:«ولی از تنها چیزی که تو این دنیا متنفرم اینه که تنهایی این کارهارو انجام بدم. » عزیز می پرسد:« اینا اعترافات نقشه ی جدیدته؟ » کرم می گوید: «کی میدونه! » سرپیل به فریده زنگ می زند و با عصبانیت به او می گوید که باید سرکارش برگردد چون به خاطر او در وضعیت سختی قرار گرفته است. فریده که می بینید چاره ای ندارد قبول می کند.

ناگهان او در خیابان فیرات را می بیند و تعقیبش می کند و می بیند که وارد کدام اتاق هتل می شود. فریده در اتاق را میزند و فیرات وقتی در را باز می کند و او را می بیند می گوید:« آبجی لازم نیست نگرانم باشین. به مامان اینا هم بگو حالم خوبه. » فریده اما وارد اتاق او می شود و وقتی وضع زندگی لوکس او را می بیند می پرسد: «اینارو از کجا اوردی؟ راستش رو بگو فیرات؟! » فیرات با عصبانیت می گوید: «من مجبور نیستم به شما حساب پس بدم! » و فریده را از خانه بیرون می کند. فریده گریه می کند و او را در آغوش می گیرد. بعد از خانه بیرون رفته و به یالچین زنگ می زند و می گوید:« یالچین باید باهات حرف بزنم در مورد فیراته… » فائق وقتی به خانه برمی گردد و چراغ را روشن می کند با خالی بودن خانه مواجه شده و دلش می شکند. کسی که عزیز گذاشته بود تتا مراقب فریده باشد و او را تعقیب کند به عزیز زنگ می زند و می گوید که فریده اطراف هتل در حالی که گریه می کند و آواره است می چرخد. عزیز فورا خودش را می رساند اما رسیدن او همزمان می شود با آمدن کرم و یالچین و بیرون آمدن فیرات از هتل. فریده که از صبح حال خوبی نداشته ناگهان بی حال روی زمین می افتد. هر چهار نفر با نگرانی به سمت او می دوند!

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا