خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و… .

قسمت ۳۶ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی وصلت

فریده به اتاق عزیز می رود و خیلی جدی می پرسد: «اون شبی که منو واسه آتش سوزی اوردین، کیفم تو ماشینتون افتاده بود. ممکنه گوشیم هم تو ماشین شما افتاده باشه؟ » عزیز بدون لحظه ای فکر گوشی را به او می دهد و می گوید: «بعدا واسه تلافی و معذرت خواهی اومدم تا گوشیت رو هم بدم اما پیدات نکردم. » فریده بدون حرفی گوشی را برمیدارد و به اتاق می رود تا روشنش کند اما نمی تواند و به یالچین زنگ می زند و می گوید که گوشی دیگر کار نمی کند. یالچین از او می خواهد فورا گوشی را به اداره پلیس بیاورد. فریده کمی از این بابت نگران است و نمی داند تصمیم درست کدام است یاد حرف های صالح می افتد و پیش خودش می گوید: «من واقعا باید بفهمم که چجور آدمی هستی عزیز… » همان موقع عزیز وارد اتاق او می شود و می پرسد: «خوبی؟ » فریده با بغض می گوید: «خوب نیستم… » عزیز می گوید: «منو نترسون فریده بهم بگو چیشده.. » فریده می گوید: «نکن.. اینجوری صدام نکن. بهم توجه نشون نده عزیز. » عزیز به او نزدیک می شود تا نوازشش کند اما بعد عقب می کشد و می گوید: «یه چیزیت شده… هرچی که شده اگه اخرش حالت خوب میشه، مشکلی نیست. » فریده می گوید: «منو تنها میذاری؟ التماس میکنم… » عزیز با این که دلش نمی خواهد، با ناراحتی اتاق را ترک می کند. فریده بعد از رفتن او به شدت اشک می ریزد.

نهیر با عصبانیت به اتاق کرم می رود و می گوید: «تو انگار خیلی دلت نمیخواد این شرکتو به دست بیاری درسته؟! همونطور که فریده رو وارد این شرکت کردی کاری کن گورشو گم کنه! » کرم به او می گوید تا حرفی در مورد کارهای عزیز نزده نمی تواند کمکش کند و نهیر می گوید: «از خاور دور یه پیشنهاد سرمایه گذاری جدید واسه عزیز اومده. حداقل سه برابر دفعه های قبلی! » او توجه کرم را جلب می کند و در آخر هم می گوید: «من سرمایه گذاری رو به تو واگذار میکنم. اینجوری اعتماد هیئت مدیره رو میگیری. هرچی ضرر که تا الان وارد کردی به کنار، بزرگترین سود رو به جا میذاری. اما… اگه به موقعش با یه نقشه سراغم نیای، باید اینارو فراموش کنی! » کرم قبول می کند و او هم از نهیر می خواهد تا جیلان را دستیار او بکند. نهیر هم از خدا خواسته قبول می کند. کسی همراه پاکتی به مغازه صالح می رود و پاکت را به او می دهد. صالح بعد از باز کردن پاکت و دیدن آنچه داخل او است، به نجمی می گوید: «سنگ های بزرگ شروع به حرکت کردن. ممکنه لازم باشه دخالت کنی! » نجمی هم قبول می کند و همراه تکین می رود. پریهان با کرم قرار می گذارد و می گوید: «چیزی که بیشتر از همه میخوایش رو میخوام بهت بدم! » کرم فورا قبول می کند. فریده جلوی در شرکت گوشی را به دست یالچین می دهد و عزیز این صحنه را می بیند…

در جلسه ی شرکت که نهیر و عزیز و فریده هم حضور دارند، نهیر جیلان را به اتاق صدا می زند و به عنوان دستیار کرم معرفی می کند. فریده خیلی عصبانی می شود و جیلان را به اتاق دیگری می برد. عزیز هم که جا خورده و عصبانی شده از همه به جز کرم می خواهد تا اتاق را ترک کنند. او در حالی که از حرص می خندد می گوید: «تو چی میخوای؟ » کرم کمی فکر می کند و به حالت مسخره می گوید: «هیچی! » عزیز به سمت او می رود و با لبخند می گوید: «تو توی پوچی نیستی! تو پوچی! » فریده از جیلان دوباره می خواهد و تاکید می کند تا از این شرکت برود. جیلان قبول نمی کند و می گوید: «تو داری چیکار میکنی که دلت نمیخواد من ببینم؟! دیدم با عزیز صمیمی ای! این توجیه دیگه ای نداره! م فریده سیلی محکمی به او می زند. جیلان اتاق را ترک می کند و فریده به فیرات زنگ می زند و از او می خواهد تا جیلان را راضی کند که به شرکت نیاید. یالچین بعد از بررسی گوشی متوجه می شود که گوشی دیگر کار نمی کند و از فریده می خواهد تا گوشی ای که الان استفاده می کند را بیاورد و به او می گوید: «هرچیزی که پاک شده تو این گوشی ذخیره شده! » و سعی می کند آن را بارگیری بکند.

عبدالله پیش فائق می رود و می گوید: «روزی میاد که روزگار عوض میشه! » و گردنبد حصیبه را به دست او می دهد. فائق دوباره قلبش درد می گیرد و به دیوار تکیه می دهد. پریهان پرونده ای مقابل کرم می گذارد و می گوید: «هرچیزی که میخوای اینجا هست اما اول باید یه معامله ای کنیم. تحسین نباید بدونه اینارو من بهت دادم و فورا هم باید از خونه م اثاث کشی کنی و بری! از سهم و اختیاراتت تو شرکت هم باید دست بکشی! » کرم بدون لحظه ای مکث کردن قبول می کند و قرارداد پریهان را اینها در آن قید شده را امضا می کند. پریهان می گوید: «یعنی حاضری همه چیزتو به خاطر این فدا کنی؟!»  کرم می گوید: «واسه یه بچه هیچی مهمتر از دیدن مادرش نیست… » بعد از رفتن پریهان، کرم پرونده را باز می کند و با عکسی از خودش کنار مادرش در کودکی روبرو می شود و اشک می ریزد. از طرفی، سلطان هم که در خانه آنیتا است، از لای کتاب او مشابه همان عکس را پیدا می کند و خیره به آن می ماند. یالچین موفق می شود ویدیو را بارگیری کند و فریده با دیدن آن ناراحت و نگران می شود… عزیز به همراه آلتان به مکانی می روند که آنجا شوکری زیر سرم و دستگاه بیمارستان است تا زنده بماند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا