خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۷۶ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۷۶ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۷۶ سریال ترکی تو در بزن

سیفی زنگ در خانه ادا را میزنه و به اردم میگه اومدم اینجا پیشت اردم سعی میکنه دست به سرش کنه که موفق نمیشه. بعد از چند ساعت اردم بهش میگه خوب دیگه شامم خوردیم و حالا میتونی بری که سیفی نمیره و اردم میگه تو مشکوک میزنی و بهش زول میزنه که سیفی به سمت اتاق بچه ها میره و اردم هم دنبالش سیفی میگه اینا که گرفتن خوابیدن اون کلاهتو دربیار تا میخواد بره سمت کیراز، کیراز جیغ میکشه و نمیزاره کسی سمتش بره و اردم و سیفی موفق نمیشن مویی از کیراز بکنن. سیفی به سمت دستشویی میره و یه مسواک بچه گانه میبینه و برمیداره و با خودش میگه که این دیگه منبع خوبی واسه DNA هستش اردم میشنوه و میگه میدونستم کلکی تو سرت داری. همگی سر میز شام نشستن و دنیز میپرسه این مراسم واسه آقا سرکانه پس چرا نمیان کجان؟ ملو عصبانی میشه و ای بابا دنیز خانم ما از کجا بدونیم آقا سرکان کجان هی از ما میپرسی؟ همان موقع از دور سرکان و ادارو باهم میبینن. ادا و سرکان باهم یه قوطی از دریا پیدا میکنن که توش یه نامه هستش سرکان درمیاره و با دیدنش میگه مال ما نیست مال یه مردیه که برای همسرش نوشته و متن را که عاشقانه هست میخونه《یک روزی حتما تو را پیدا خواهم کرد، عشق نه تمام شدنی هست نه از یاد بردنی، هرچقد میگذره بیشتر بهت احتیاج دارم و حای خالیتو احساس میکنم و….》

سرکان دوباره از برگشتن باهم به ادا میگه و ادا ازش میپرسه که اگه ما دوباره باهم تو رابطه برگردیم و من یه دختر بخوام جوابت چیه؟ سرکان میگه ما باهم کاملیم احتیاجی به بچه نداریم ادا که جوابشو گرفت میگه اصلا ولش کن بریم منتظرمون هستن. آیدان و آیفر از دور وقتی ادا و سرکان را میبینن حرص میخورن و آیدان میگه چرا انقد باهم صمیمیمن و از آیفر میپرسن باهم دوباره رابطه دارن؟ آیفر میگه نه بابا خدانکنه و به خاطر حال بدی که دارن مشروب میخورن و مست میشن. تو مستی باهم درد و دل میکنن و ملو میگه دلم دوست پسر میخواد آیدان میگه مگه تو شوهر نداری؟ دنبال دوست پسری؟ مگه بوراک شوهرت نیست؟ آیفر میگه چقد دوست داشتم بوراک شوهر ادا باشه ولی نیست و ملو و آیفر همدیگرو بغل میکنن و گریه میکنن دنیز از حرفاشون یه چیزهایی میفهمه و میگه یعنی ادا و سرکان معشوقه همن؟ و شراب میخوره و میگه دلم واسه شوهر قبلیام تنگ شد آیفر میگه مگه چندتا بودن؟ که دنیز میگه ولش کن یه چندتایی بودن انگین و پریل وقتی میبینن جو زیاد خوب نیست میرن و تو راه به سرکان و ادا میگن نرین پیششون بهتره اصلا جو خوبی نیست.

فردای آن روز ادا با دنیز حرف میزنه و میگه میخواد از پروژه کناره گیری کنه و به جاش چندتا معمار خیلی خوب آوردم هرکدومو خواستین جای خودم میزارم فقط این که میخوام برم بین خودمون بمونه. بعد از رفتن ادا، دنیز پیش سرکان میره و بهش میگه ادا میخواد بره سرکان میگه باید جلوشو بگیریم چون اگه ادا نباشه منم کار نمیکنم اینجا دنیز میگه ادا راست میگفتا که میرین سمت کسی که فرار میکنه و سرکان بهش میگه کسیو استخدام نکنین تا بمونه. ادا و دنیز میرن تا معمارهایی که اومدن را ببینن و دنیز از هرکدومشون یه ایرادی میگیره ادا از حرفهای دنیز متوجه میشه که به سرکان گفته و کار سرکانه و میره وقتی پیش سرکان میرسه بهش میگه این کارها چیه؟ و باهم دعوا میکنن ادا میگه ازت متنفرم سرکان بولات سرکان هم میگه منم ازت متنفرم ادا بولات ادا میگه ییلدیز سرکان میگه بولات و میره ادا میگه همه این کارهارو میکنم که بولات نشم و میره. انگین و اردم پیش آیدان و سیفی میرن وقتی میفهمن طرز فکرا و اهدافشون شبیه همه تصمیم میگیرن تا بفهمن کیراز بچه ادا هست یا نه که آیدان عکس کارت شهروندی ادارو بهشون نشون میده و میگه بچه ماله اداست و با این تاریخ مشخصه که بچه از سرکانه ولی باید مدرک داشته باشیم تا به سرکان بگیم و آیدان میگه یه آشنا تو پزشکی قانونی داریم میدم به اون مسواکو و انگین و اردم میرن تا از سرکان نمونه بگیرن.

اردم و سرکان و انگین باهم میرن آبمیوه بخورن تا بعد از رفتن سرکان نی او را بردارن که لیوان ها قاطی میشه و مجبور میشن نی هرسه تاشونو بدن به پزشکی قانونی. ادا میره خانه و میگه که یه چندوقت میرم خانه بوراک میمونم همگی ناراحتن از این دوری و ملو میگه من چجوری از شما دور باشم منم میام که ادا میگه اینجوری نکن زود میام نمیتونم زیاد بمونم که زود برمیگردم به بوراک میگم شب یه راهی پیدا کنه بریم. کیراز پشت صندلی سرکان میره قایم میشود سرکان میگه چیکار میکنی؟ کیراز میگه کار بدی کردم از دستم ناراحتم سرکان میگه نباید فرار کنی که و بهش میگه باید باهاش روبرو بشی و نترسی حالا بگو چیشده و کیراز میگه شیشه شکستم فردی که دنبال کیراز هست میاد و سرکان پول شیشه را میده و به کیراز میگه حالا که مشکل حل شد عذرخواهی کن کیراز معذرت خواهی میکنه. کیراز به سرکان میگه تو قهرمان منی بهم یاد دادی که نترسم و بغلش میکنه سرکان اول جا میخوره ولی او هم بعلش میکنه و لبخند میزنه و بهش میگه نباید غریبه هارو بغل کنی کیراز میگه ولی تو که غریبه نیستی و میره سرکان که حس خوبی گرفته لبخند میزنه.

جواب آزمایش DNA میاد و میبینن که پدر اون بچه انگینه همگی از دست انگین عصبی میشن و میگن خیانت کردی همان موقع پریل میاد و اردم موضوع را بهش میگه پریل با دیدن مسواک میگه این مسواکه جانه نه کیراز و انگین به اردم میگه خاک تو سرت. بعد از مدتی جان میاد و میگه کیراز موهاشو داد بهم یادگاری نگه دارم و همگی از دیدن موهای کیراز جا میخورن و به سمتش میرن تا بگیرن. غروب سرکان کیرازو میبینه و میگه چیکار میکنی که کیراز میگه دنبال گردنبندمم مامانم داده بهم گم کردم سرکان پیداش میکنه و میده بهش میگه اینو ادا داده بهت؟ کیراز میگه آره سرکان میگه تو که گفتی مامانت داده؟ کیراز میگه ادا هم مثل مامانمه و بهش میگه برات یه نشانی گذاشتم منو بعدا پیدا کن ادا همان موقع میاد و میگه تو کجایی همه جا دنبالت بودم سرکان میگه تو هم میری؟ ادا میگه اره سرکان میگه مجبور نیستی ادا میگه اگه مجبور نبودم نمیرفتم و میره.  شب میشه و انها منتظر جواب آزمایش جدید هستن.

ادا با کیراز و بوراک میرن. ادا تو ماشین به کیراز میگه کفشت کو؟ کیراز میگه گذاشتم تا پیدام کنه ادا میگه سرکان خوبه ولی کار داره نمیرسه به این کارها کیراز براش تعریف میکنه که چیا بهش گفته چقد باهم وقت گذروندن و میگه که سرکان دوسش داره. جواب آزمایش میاد و میبینن که سرکان بابای کیراز و از اونجایی کا موبایل سرکان خاموشه میرن تا سرکان را پیدا کنن و بهش بگن. سرکان میره دنبال ادا ولی ایفر میگه رفته و برمیگرده تو ماشینش که لنگه کفش کیراز را تو داشبورد پیدا میکنه و به اتاقش برمیگرده و به کفش خیره میشه و افسوس میخوره ادا وارد اتاقش میشه و میگه اومدم دنبال کفش کیراز سرکان میگه اومدم دنبالت و رفته بودین ادا میگه باید یه چیزی بگم صاحب این کفش، اون دختر بچه بانمک، اون دختر بچه دوست داشتنی مادرش منم و تو هم پدرشی…..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا