خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال شرم از شبکه سه سیما
در این مطلب از سایت جدولیاب هرشب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال شرم از شبکه سه سیما را مشاهده می کنید: با ما همراه باشید. سریال شرم ،این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی میشود. این سریال هر شب ساعت ۲۰:۴۵ دقیقه از شبکه ۳ پخش می شود.
سریال شرم آخرین کار هنری زنده یاد سیروس گرجستانی بود و بعد از درگذشت ناگهانی او سیاوش طهمورث ادامه نقش این بازیگر را در سریال شرم ایفا کرد.
قسمت ۱ سریال شرم
دختر و پسری باهم درحال صحبت و بادبادک بازی هستند که دختر میان صحبت هایشان از حال میرود و پسر به سمتش میدود و با صدا کردن مادر پدرش او را سوار ماشین میکنند و به بیمارستان پیوند میروند و دختر را آماده میکنند تا بستری شود و لباس های بیمارستان به او میپوشانند.
مادر آن دختر به سراغ سوپروایزر بخش میرود و از او میخواهد دخترش را عمل کنند که او میگوید شخص دیگری در اتاق عمل است و باید صبر کنند.
مادر آن دختر بیتابی میکند و دخترش در حال استرس است که پرستار از بخش میآید و میگوید جواب کبد اهدایی مثبت نشده است و اگر میتوانند در شیراز بمانند بلکه زودتر کبدی پیدا شود و عمل دخترش انجام شود.
آن ها به مسافرخانه ای میروند و اتاقی میگیرند که در آن جا مرد و زنی که مادر پدر آن دختر هستند میگویند که زن و شوهر نیستند و خانم میگوید که اتاق تنها برای و دخترش است و مرد قرار است تمام مدت در ماشینش بخوابد.
آن دختر برای خودش تخم مرغ درست میکند و فیلم تماشا میکند که دردش میگیرد و بیرون میرود که میفهمد مردی حالش بد شده است و آن مرد و زن را صدا میکند و به دادش میرسند و بعد داخل اتاقش میشود که صاحب مسافرخانه میرسد و او را بیرون میکند و میگوید درست نیست این همه کنجکاوی میکند.
پسری که با آن دختر همراه بود به شهربازی رفته است و پام کرن میخورد و بازی میکند و با گرفتن خرسی به مهمان خانه میرود.
دختر مریض درحال گپ زدن با مردی که حالش بد شده بود است و از درد های بدنشان میگویند که با حرف مسافرخانه دختر با ناراحتی میگوید یعنی من هم میمیرم؟
حالا که مشخص شده نام آن پسر بهزاد است به سراغ دختر مریض میرود و آن خرس را دختر میدهد که حال مرد مریض بد میشود و عروسک را میاندازد و به سراغ آن مرد میرود که باعث ناراحتی بهزاد میشود و از اتاق خارج میشود.
از صحبت های آن دختر که مشخص شده اسمش لعیا است میفهمیم که رابطه بین آن مرد و زن کاری است و مرد که عزیز آقا نام دارد که سیروس گرجستانی نقشش را ایفا میکند برای آن مادر لعیا کار میکند.
گویا بهزاد دلباخته دختر صاحب کار پدرش شده است.
عزیزآقا جلو پسرش را میگیرد از او میپرسد پول خرس را از کجا آورده است که میگوید او کاری است و پولش را خودش درآورده است.
بهزاد به موتورخانه مسافرخانه میرود و داخل آن جا میشود و به تاسیسات آن جا میرسد و میفهمد مردی که حالش بد بود آن جا است و صدای سرفه هایش را میشنود و سعی میکند او را ببیند
قسمت ۲ سریال شرم
همه مسافران در مسافرخانه نشسته اند و باهم غذا میخوردند و هم صحبت شده اند. رعنا با مرد مریضی که در مسافرخانه بود صحبت میکنند.
بهزاد تک و تنها در محوطه مسافرخانه برای خودش راه میرود.
از بیمارستان تماس میگیرند و به مادر لعیا میگویند که یک کبد برای دخترشان پیدا شده بود منتها از شمال بودند و برای این که پروازشان به تاخیر خورده کبد از بین رفته است.
مادر لعیا با عزیزآقا صحبت میکند و میگوید کبد بعدی باید برای دختر آن ها باشد، دیگر طاقت ندارد که نخیف شدن و درد کشیدن دخترش را ببیند.
لعیا از مرد مریض خداحافظی میکند و به سمت اتاقشان میرود که با حرف مادرش عصبانی میشود و میگوید دیگر حاضر نیست که آزمایش بدهد و درد بکشد و دیگر تصمیم ندارد که کبدش را عمل کند.
عزیزآقا و مادرش سعی دارند او را راضی کنند اما او حرف خودش را میزند و میگوید که بدن خودمه نمیخوام عمل کنم، می خوام بمیرم و از اتاقشان بیرون میآید و پایین میرود که مرد مریض نیز پشت سرش پایین میرود و برای جفتشان دو تا چایی میریزد تا سر صحبت را با او باز کند.
به او میگوید که باید آزمایش برود و مطمئن است که او خوب میشود که باعث نرم شدن لعیا میشود و به سراغ مادرش میرود تا با هم به بیمارستان بروند.
پزشک ها درحال گرفتن آزمایشات مورد نیاز لعیا هستند . مرد مریض در اتاقش بیرون را تماشا میکند که متوجه بازگشت لعیا به همراه مادرش و عزیزآقا میشود.
مرد مریض آقا صابر نام دارد، لعیا به سراغش میرود و به او میگوید که همه آزمایش هایش را داده است و با او به پایین بروند تا شام بخورند.
بعد از شام آقا صابر در اتاقش است که با دیدن عزیزآقا و پسرش او را صدا میکند و از او میخواهد که چند دقیقه وقتش را بگیرد، از این رو عزیزآقا سوئیچ ماشین را به پسرش بهزاد میدهد و خودش به همراه آقا صابر به داخل اتاق میرود.
بهزاد از پله ها پایین میآید که باز هم چشمش به موتورخانه میافتد و داخل آن جا میشود و یک زنبیل که درونش کتری و پیکنیکی و فلاسک چای است میبیند و با آمدن صدایی از آن جا خارج میشود.
صبح میشود، بهزاد به سراغ پدرش میرود و او را بیدار میکند و میگوید که دکتر مولایی، پزشک لعیا آمده است و باهم میروند.
دکتر مولایی تمام حرف هایی که در بیمارستان زده است را باز هم تکرار میکند که باعث عصبانیت مادر لعیا میشود و میگوید که شاید پارتی کلفتی تری دارن بقیه یا جیبشون پر تره که باعث میشود به دکتر بربخورد و با گفتن حالت خوب میشود از آن جا میرود.
بهزاد حرف های دکتر و آقا صابر را میشنود و به اتاق لعیا میرود و چیز هایی که دیده است را میگوید که باعث تو فکر رفتن لعیا و مادرش و عزیز آقا میشود.
لعیا با برداشتن کتاب هایش به بالا پشت بوم مسافرخانه میرود و بهزاد نیز دنبالش راه میافتد و لعیا میگوید که میخواهد درس بخواند و بهزاد ازش میپرسد که آقا صابر درباره پسرش به او چه میگفت که لعیا او را میپیچاند و باعث حرصی شدن بهزاد میشود و شروع به آزار دادن پرنده های درون قفس بالا پشت بوم میکند که لعیا او را بچه خطاب میکند و میرود…
عزیزآقا به سراغ آقا صابر میرود و درباره بیماری اش سوال هایی میکند و میپرسد گروه خونیش چیست و وقتی در جواب میفهمد که گروه خونی اش با لعیا یکی است، گروه خونی لعیا را دروغ میگوید…
قسمت ۳ سریال شرم
آقا صابر نوار کاست جدید برداشت تا صدایش را پسرش را ضبط کند، عزیزآقا با صدا کردن مادر لعیا او را به پایین برد و درباره آقا صابر که او نیز دنبال کبد است و در لیست قبل از لعیا قرار دارد صحبت کرد.
آقا صابر صدایش را ضبط میکند و با پسرش صحبت میکند و حال لعیا بد شده است و از درد مثل مار به خودش میپیچد و مادرش او را در آغوشگرفته است و کمک میکند که راه برود.
آقا صبر در نوار ضبط شده اش به پسرش میگوید که شاید این آخرین بار باشد که با آن ها حرف میزند که تلفنش زنگ میخورد و اسم منصوره روی صفحه اش میافتد که جواب نمیدهد و از اتاقش خارج میشود.
آقا صابر به موتورخانه میرود که بهزاد نیز زیر نظرش گرفته است و میبیند که مادر لعیا نیز دنبالش میرود و فکر میکند بیرون است که او را نمیبیند و بهزاد به او میگوید که او به موتورخانه رفته است و معتاد است و در بین صحبت هایشان صاحب مسافرخانه صدایشان میکند و میگوید حال دخترش بد شده است.
آقاصابر پشت تلفن با رفیقی که بهش نارو زده است صحبت میکند و عزیزآقا و بهزاد و مادر لعیا او را به پایین میبرند تا به بیمارستان بروند که عزیزآقا به بهزاد میگوید به اتاق برود.
آن ها به بیمارستان میروند و لعیا را بستری میکنند و مادرش به سراغ دکتر مولایی میرود که پرستار ها میگویند در اتاق عمل است و عزیزآقا او به به بیرون از بیمارستان می برد تا آرومش کند که در بین حرف هایشان می گوید فهمیده که آقا صابر معتاد است و باید نوبت عملش را به دختر او بدهد.
بعد از مرخص شدن لعیا به مسافرخانه میروند و پادر لعیا به سراغ آقا صابر میرود و میگوید میخواهد که با او صحبت کند…
مادر لعیا به همراه آقا صابر به بالا پشت بوم میروند و مادر لعیا بعد از یه عالمه مقدمه چینی و از به دنیا آمدن و بزرگ شدن دخترش میگوید. لعیا تو اتاقش درحال استراحت کردن است که بهزاد به سراغش میرود و میگوید او دیگر بزرگ شده است و پشیمون است که برایش عروسک خریده است.
آقا صابر به مادر لعیا میگوید که حاضر است هرکاری برای لعیا بکند و او میگوید که پس نوبتش را به لعیا بدهد که باعث توی فکر رفتن آقا صابر میشود و میگوید که حالش خوب نیست اما مادر لعیا از مظلومیت دخترش میگوید و سعی دارد که او را راضی کند اما او میگوید که یک پسر دارد و باید برای او کلی کار انجام دهد و مادر لعیا میگوید اگر اتفاقی برای او بیوفتد خانواده اش را تامین میکند اما آقا صابر میگوید که دیگر حرفی ندارد میرود که مادر لعیا او را دروغگو خطاب میکند.
آقا صابر حالش بد میشود که لعیا به سمتش میرود و میگوید برایش شام میپزد که مادرش میگوید لازم نکرده است و لعیا را با خود میبرد.
با رفتن آن ها صابر با پسرش صحبت میکند و بعد از حرف های پدر پسری و اظهار دلتنگی تلفن را قطع میکند. لعیا به بیرون رفته است که آقا صابر را میبیند و با او صحبت میکند. آقا صابر به بیمارستان رفته است تا وقت عملش را عقب بیاندازد که با جواب منفی دکترش رو به رو میشود و به مسافرخانه برمیگردد و داخل اتاق میرود که با اتاق به هم ریخته اش مواجه میشود
قسمت ۴ سریال شرم
آقا صابر داخل اتاقش میشود که آن جا را به هم ریخته میبیند داخل میشود و از تو لوله بخاری مدارک و پول هایش را برمیدارد و مسئول مسافرخانه را صدا میکند و نشان میدهد و میگوید بیشتر حواسش را جمعکند.
مادر لعیا به بیمارستان زنگ میزند و سراغ دکتر را میگیرد که میگویند هنوز نیومده است و شروع به تمیز کردن سرویس بهداشتی میکند و بعد از آن دکتر با او تماس میگیرد و میگوید یک ریه برای دخترش پیدا شده و آزمایش هایش درست از آن در آمده است.
آقا صابر در اتاقش شروع به سرفه کردن میکند و خون بالا میآورد و بعد از بهتر شدنش از اتاق خارج میشود که با مادر لعیا برخورد میکند که مادر لعیا به عزیز آقا میگوید به سراغ آقا صابر برود و از او آمار بگیرد که آیا با او تماس گرفته اند یا نه که در میان صحبت هایشان گوشی آقا صابر زنگ میخورد و به داخل میرود.
مادر لعیا بلاخره او را بالا پشت بوم پیدا میکند و خبر اهدایی را به او و بهزاد میدهد و با خوشحالی به پایین میرود که عزیز آقا قضیه تماس آقا صابر را میگوید و مادر لعیا به سراغش میرود و قضیه تماس بیمارستان را از او میپرسد که آقا صابر میگوید نمی تواند عقببکشد که بچه ها از راه میرسند و باهم شروع به صحبت میکنند و صابر صدایشان را از پشت در میشوند.
عزیزخان به همراه پسرش، لعیا و مادرش دور هم نشسته اند که بهزاد خاطره تعریف میکند تا سرشان را گرم کند که لعیا متوجه آقا صابر میشود که اول با ترش رویی و در آخر با اصرار او را راضی میکند که به سراغش برود و باز هم برای پسر آقا صابر صدایش را ضبط میکند که یک دفعه متوجه گریه های آقا صابر میشود و با دیدن حال ناخوشش به اتاق خودش برمیگردد و برای مادرش تعریف میکند و میگوید عزیزآقا به اتاق آقا صابر برود و آقا صابر میگوید که اگر فردا زیر عمل جراحی مرد وسایلش را به خانواده اش برساند.
عزیز آقا بعد از شنیدن حرف هایش باشه ای میگوید از اتاق خارج میشود و هرچه را که شنیده است را به خانم میگوید.
عزیزآقا پشت کابین ماشینش خوابیده است که مادر لعیا به سراغش میرود و از حال بدش میگوید که آقا صابر از پشت پنجره میبیندش که مادر لعیا به عزیزآقا میگوید فردا کاری کنند تا آقا صابر قبل از این که لعیا به اتاق عمل برود به بیمارستان نرسد که عزیزآقا میگوید این کار از دستش برنمیآید…
مادر لعیا به داخل می آید که آقا صابر او را صدا میکند و میگوید کارش دارد که مادر لعیا بدون هیچ حرفی میرود.
مادر لعیا نگران پشت پنجره اتاقش ایستاده است و بیرون را تماشا میکند و آقا صابر با دستگاه اکسیژن در اتاقش خوابیده است.
آقا صابر از اتاقش خارج میشود که مادر لعیا به سرعت بیرون را نگاه میکند تا مطمئن شود و به عزیز آقا زنگ میزند و خبر را میدهد.
عزیز آقا به داخل میآید که وجدانش جلویش را میگیرد و به توران خانم میگوید که نمی تواند و این کار از دستش برنمیآید.
توران خانم با عصبانیت به او میگوید که او مرد است و بیشتر از لعیا میتواند دوام بیاورد و اگر کمکش کند و جلو آقا صابر را بگیرد زندگی اش را زیر و رو میکند.
توران خانم به اتاقش برمیگردد تا لعیا را آماده کند و بروند که لعیا متوجه استرس و اضطراب مادرش میشود که او میگوید تنها هیجان زده شده است…
آقا صابر در اتاقش شمع روشن کرده است و دعا میخواند.
مسئول مسافرخانه در اتاقش در خواب عمیقی فرو رفته است که صابر خان به موتور خانه میرود…
قسمت ۵ سریال شرم
توران خانم درحال جمع کردن وسایل لعیا است که عزیزآقا به در اتاقشان میرود و توران خانم را صدا میکند و میگوید آقا صابر به موتور خانه پای بساطش رفته است.
آقا صابر در موتورخانه با تلفن اش صحبت میکند که گویا همسرش آن طرف خط است.
توران خانم به موتورخانه رفته است و در را روی او قفل میکند و به سرعت فرار میکند آقا صابر پس از قطع کردن تماسش نوار کاست دیگری برای پسرش ضبط میکند و هنوز متوجه گیر افتادنش نشده است.
توران خانم و لعیا آماده شده اند و عزیزآقا به پسرش میگوید که همراه آن ها برود و او دو ساعت دیگر میرود، توران خانم دم رفتن به عزیزآقا میگوید تا وقتی که به او نگفته است آزادش نکند.
عزیزآقا به داخل موتورخانه میرود…
لعیا در بیمارستان آماده جراحی شده است دکتر ها وضعیت او را میسنجند…
توران خانم قرآن به دست گرفته و پشت درب اتاق عمل استرس دارد.
بعد از بیدار شدن صاحب مسافرخانه، عزیزآقا سراسیمه از مسافرخانه بیرون زد و با شماره ای تماس گرفت که خاموش بود.
عزیزآقا به یاد میآورد که وقتی داخل موتورخانه شد صداهای کمک کمک آقا صابر را شنید و او را دورا دور زیر نظر داشت که لحظه ای صدایش قطع میشود و او به سمت آقا صابر می رود و صدایش میکند که وقتی جوابی نمی گیرد در را باز میکند و به داخل میرود و با جنازه او رو به رو میشود و میگوید خودم کشتمش…
لعیا به داخل اتاق عمل رفته است و یکی از پرستاران میگوید کسی که نفر اول بود تماس گرفته و گفته که قرار نیست بیاید…
مادر لعیا از پرستار بخش علت نیامدن آقا صابر را میپرسد که او میگوید خودش تماس گرفته و گفته منتظر کبد بعدی میماند که توران خانم بلافاصله به عزیزآقا زنگ میزند که او را آزاد کنند که عزیزآقا می گوید در راه بیمارستان است و برسد همه چی را میگوید و با رسیدنش مرگ آقا صابر را به او میگوید و سراسیمه به سمت مسافرخانه برمیگردند.
امین آقا صاحب مسافرخانه به سمت موتورخانه میرود و با داخل شدن بساطش را برمیدارد و پایین میرود که با دیدن بدن بی جان آقا صابر وسایلش را میاندازد به بالا میرود و به اورژانس زنگ میزند و بعد از چند دقیقه با توران خانم تماس میگیرد و به آن ها میگوید به مسافرخانه برگردند و او نیز با پلیس تماس گرفته است…
آن ها به مسافرخانه میروند و متوجه پلیس ها میشوند و قصد دارند بدون هیچی از آن جا رد شوند که یکی از مامورها جلوی آن ها را میگیرد و به اتاقشان میرود و چند تا سوال میپرسد.
لعیا در اتاق عمل تحت جراحی است که صدای صحبت های صابر و لعیا پخش میشود و پلیس ها در حال جمع آوری اطلاعات آن جا هستند و از هر چیزی نمونه برداری میکنند و جنازه را به بیرون انتقال میدهند…
پلیس ها در حال بررسی اتاق آقا صابر هستند و آدرسی از آن ها میخواهند که به خانواده اش اطلاع بدهد که عزیزآقا میگوید او به او گفته است که اطلاعاتش در زیپ کوچک است.
بهزاد به مسافرخانه رفته است و ماجرای مرگ آقا صابر را فهمیده است…
عزیزآقا و توران خانم باهم صحبت میکنند که او میگوید او قاتل است و به دست هایش نگاه میکند…
قسمت ۶ سریال شرم
قسمت ۷ سریال شرم
حسام پسر آقاصابر به همراه مادرش به خانه پوران خانم رفته اند، همه در مراسم تولد مشغول عکس گرفتن هستند که مادر حسام، لعیا را به کنار میکشد و به او گردنبندی میدهد و میپرسد آیا مراسم ازدواج را به مادرش گفته است یا نه که در بین صحبت هایشان بهزاد که از حضور حسام ناراحت است بلند میشود و خداحافظی میکند و به بیرون میرود که پوران خانم دنبالش میکند و در حیاط باهم صحبت میکنند که بهزاد به او میگوید لعیا و حسام قول و قرار هایشان را هم گذاشته اند و عزیزآقا نیز به دنبال پسرش میرود.
لعیا و مادرش در آشپزخانه مشغول صحبت هستند که مادر حسام از راه میرسد و از آن ها میپرسد که آیا بین لعیا و بهزاد چیزی بوده است که لعیا قاطعانه میگوید هیچ چیزی نبوده و نیست…
عزیزآقا با پسرش صحبت میکند و میگوید اگر به لعیا احساسی دارد پای حرفش بایستد، بهزاد چندباری به لعیا زنگ میزند که او جوابش را نمیدهد و پیش مهمان ها میرود…
پوران خانم و حسام مشغول صحبت هستند که لعیا آن ها را صدا میکند تا به میز شام بروند، درحال شام خوردن هستند که بهزاد به خانه آن ها برمیگردد و با زدن حرف دلش در جمع از لعیا خاستگاری میکند و میرود.
حسام و مادرش در خانه شان هستند و درباره لعیا صحبت میکنند و حسام آماده میشود تا به دیدن لعیا برود با هم به شرکت میروند که باز هم با تیکه های بهزاد رو به رو میشوند…
حسام و لعیا به اتاق لعیا رفته اند و مشغول صحبت هستند، که مردی داخل شرکت میآید و داد و بیداد میکند و میگوید خانه ای که به او فروخته اند ماسمالی شده است مهندسی ساز نیست که باعث عصبانیت بهزاد میشود و حسام او را به اتاق لعیا میبرد و آرومش میکند که لعیا میگوید به خانه او بروند و اوضاع را بررسی کنند…
بهزاد در راه با حرف هایش سعی دارد حال حسام را خراب کند.
پوران خانم مادر لعیا به شرکت رفته است که مسئول خدماتی شرکت قضایای پیش آمده را تعریف میکند که لعیا از راه میرسد و او میرود و پوران از لعیا میپرسد چه چیزی میان او و حسام است که لعیا از جواب دادن طفره میرود و میگوید هیچی …
قسمت ۸ سریال شرم
بهزاد و حسام به همراه هم به خانه مردی که سقف دستشویی اش ریخته بود، به خانه اش رفتند تا موقعیت را ببینند و بررسی کنند.
بهزاد با مردی که خانه اش به مشکل خورده است جر و بحث میکند و بعد از آن به حسام میگوید دیگر تو کاری که بهش هیچ ربطی ندارد، دخالت نکند.
لعیا و مادرش در دفتر نشسته اند و درباره حسام باهم صحبت میکنند و لعیا از نحوه ای که باهم ارتباطشان شروع شده است برای مادرش میگوید که حسام و بهزاد داخل شرکت میشوند و بهزاد با او دعوا راه میاندازد و حسام به او میگوید وجدان ندارد و پوران خانم از بهزاد میخواهد که به خانه برود و رو به حسام میگوید فردا خودش به سراغ پروژه برود و مشکل را بررسی کند.
بهزاد به خانه میرود و پدرش را بدحال میبیند و به او رسیدگی میکند که او خبری از لعیا میگیرد که بهزاد در جواب میگوید چیزی نگفته است.
لعیا به دنبال حسام رفته است و در ماشین باهم صحبت میکنند و از مدتی که حسام نبوده گپ میزنند و او لعیا نیز در میان حرف هایش میگوید احساس بهزاد به او هیچ ربطی ندارد و بهزاد برای او مثل برادرش است.
مردی که ادعا میکرد سقف خانه اش ریخته است به سراغ بهزاد رفت و باهم چیز هایی گفتند.
حسام به مغازه همسایه شان که شیرینی فروش است میرود که شاگردش میگوید مادرش شیرینی های خوشمزه ای درست میکند و کل شهر مشتری او هستند و بعد از آن به سمت صاحب مغازه میرود بعد از تشکر به سمت خانه برمیگردد که متوجه میشود مادرش خونه نیست.
منصوره خانم مادر حسام با جعبه شیرینی به خانه پوران خانم میرود که آن ها در را به رویش باز نمیکنند و او برمیگردد.
حسام به آشپزخانه شان رفته است و به اطراف نگاه میکند و دست در جیبش میکند و یک تراول ۵۰ تومانی درمیآورد و نگاه میکند.
بهزاد در شرکت از دور حسام و لعیا را زیرنظر دارد و به سمتشان میرود که حسام به اتاق خودش میرود و بهزاد با سمجی رو به لعیا جواب پیشنهادش را میپرسد و لعیا میگوید جوابش نه است و هیچ احساسی به او ندارد.
لعیا برای شام با حسام قرار میگذارد و هدیه ای برای او آماده میکند و دم در بعد از کلی حرف زدن با مادرش به سمت ماشینش میرود تا سوار شود که متوجه بسته ای بر روی شیشه اش میشود که سی دی داخل آن است. سی دی را در دستگاه قرار میدهد که با دیدن فیلم داخل آن حالش بد میشود و بی توجه به زنگ های پشت سر هم حسام به داخل خانه میرود و شروع به گریه میکند.
حسام که زیر باران شدید مانده است با دو به خانه برمیگردد.
قسمت ۹ سریال شرم
لعیا روی با لباس بیرون روی تخت خوابش برده است، حسام با مادرش صحبت میکند و منصوره خانم به او میگوید تمام این مدت خرج زندگی و تحصیل او را با شیرینی پزی تامین میکرده است.
لعیا درحال رفتن به سمت شرکت است که در خانه مادرش از راه میرسد و از اتفاقات دیشب میپرسد، لعیا در حال جواب دادن است که گوشی اش زنگ میخورد و با دیدن اسم حسام پایش را روی گاز میگذارد و میرود.
حسام به شرکت رسیده است که دو تا از همسایه های مردی که سقف دستشویی اش ریخته بود به سراغش رفتند و از او خواستند به آن ساختمان برود و اوضاع را بررسی کند.
او به آنجا میرود که با مرد صاحبخانه دعوایش میشود و او را از آن جا بیرون میکنند اما در بین حرف هایشان میفهمد که بهزاد مرد صاحبخانه را خریده است.
لعیا به شرکت رسید و مستقیم به سراغ بهزاد رفت و از او پرسید چیزی قرار است از گذشته حسام بداند یا نه که بهزاد با زدن خودش به بیخیالی میگوید او اصلا به آن ها فکر نمیکند و کاری به کارشان دیگر ندارد.
منصوره خانم درحال رفتن به خانه است که پسری موتور سوار جلویش را میگیرید و درباره پسرش از او سوالاتی میپرسد، او پس از این که داخل خانه میشود اتفاقاتی درباره گذشته پسرش را به خاطر میآورد.
منصوره خانم به خانه پوران رفته است و درباره خاستگاری و ازدواج حسام و لعیا صحبت میکنند که مادر لعیا میگوید با توجه به گذشته ای که حسام داشته است فکر نمیکنم این ازدواج به صلاحشان باشد.
حسام در ساختمان است و درحال بررسی بعضی از جاهای ساختمان میباشد و اهالی او را دوره کرده اند و هرکدام به گونه ای از وضعیت خانه ای که خریده اند مینالند.
حسام به شرکت برگشت که اهالی آن ساختمان نیز به دنبالش آمده اند، بهزاد آتیش بیار معرکه شده است که حسام لعیا را به پای ساختمان میبرد و آن جا هاشم صاحب خانه در خانه اش است و به آن ها اجازه ورود نمیدهد.
لعیا با شرکت تماس میگیرد و درخواست مدارک و نقشه های ساختمان را میکند که بهزاد با برداشتن وسایل خودش به آن جا میرود و قصد تست مقاومت ساختمان را دارند که اهالی میگویند به بهزاد اعتماد ندارند و کار را حسام انجام میدهد و می گوید ساختمان هیچ مشکلی ندارد و لعیا بلافاصله آن جا را ترک میکند، حسام به دنبالش میدود که به او نمیرسد.
بهزاد به حسام میگوید که باید از همه در شرکت عذرخواهی کند که حسام در جوابش میگوید بهتر است محاسباتش را چک کند و فردا درباره همه چی به لعیا توضیح دهد
قسمت ۱۰ سریال شرم
حسام و مادرش در خانه نشسته اند و درباره موضوع ازدواجش با لعیا صحبت میکنند که مادرش در میان حرف هایشان از پسری که سراغ حسام را از او گرفته است میگوید.
مهندس ناظری که مهر و امضایش پای آن ساختمان است به سراغ حسام رفت و تهدیدش کرد که اگر زیاد کنجکاوی کنی پای او و لعیا را هم به میان میکشد و چکی که امضای لعیا پای آن بود را به حسام نشان داد و رفت.
پوران و شوهرش باهم صحبت میکنند که لعیا متوجه حرف آن ها میشود که ناپدری اش قصد دارد دوباره به شرکت برگردد و کار کند.
حسام سراسیمه به خانه لعیا اینا میرود تا قضیه را برای او تعریف کند که باهم بحثشان میشود و لعیا میگوید من فیلمی که روی زن و بچه چاقو کشیدی را دیدم و نمیدونم چه چیزی رو باید باور کنم و به داخل میرود، پوران خانم که نیز از حضور بی موقع حسام شوکه شده است یواشکی حرف های آن ها را گوش میکند و پی به ماجرا میبرد.
روز بعد پوران خانم و لعیا به شرکت میروند و تا ته و توی قضایا را دربیاورند.
حسام جاهایی میرود و به دنبال مردی به نام مختاری میگردد که میفهمد با پول های پدرش چه برو بیایی بهم زده است و او را زیر نظر دارد مادرش سر راهش سبز میشود و باهم صحبت میکنند که حسام میگوید فیلم دعوا را برای لعیا فرستاده اند و او الان شرمنده است و میخواهد قصدش از این کار را بداند.
پوران در شرکت عصبی است و حرف های بهزاد را باور نمیکنند که پوران میگوید باهم سر پروژه جدید میروند و بهزاد نیز باید همراه آن ها باشد و حق ندارد به هیچ کس زنگ بزند…
آن ها سر ساختمان جدید میروند و پوران و لعیا با شخصی به اسم نصیر که سر کارگر است به بالای ساختمان میروند تا اوضاع را بررسی کنند که میفهمند شرایط این ساختمان نیز درست نیست و با عصبانیت به پایین میروند و میگویند باید کار را تعطیل کنند.
پوران به سراغ بهزاد میرود و بعد گفتن کلی بد و بیراه میگوید او و مهندس ناظری که با او همدست بوده است را به خاک سیاه مینشاند.
حسام با آن مرد که مختاری نام دارد صحبت میکند و میگوید پایش را از زندگی او و خانواده اش بیرون بکشد.
پوران و لعیا عصبی به خانه رفته اند که منصوره خانم در خانه ها جلوی لعیا را میگیرد و ماجرا را برایش تعریف میکند و میگوید آن طور که او دیده است نیست…
قسمت ۱۱ سریال شرم
مختاری با پوران خانم تماس میگیرد و او را تهدید میکند که اگر بهزاد را بیرون کند بیچاره اش میکند و زندگی اش را بهم میریزد.
پوران عصبانی به خانه عزیزآقا میرود و ماجرای زنگ را به او میگوید و میپرسد که آیا ماجرای آقاصابر را به کسی گفته که او اظهار بی خبری میکند و پورانخانم میگوید از پسرش بپرسد چه دسته گلی به آب داده است و آن جا را ترک میکند.
لعیا که مادر حسام را به خانه اش رسانده است به اصرار های او داخل میرود و با حسام صحبت میکند و حسام از گذشته و روزهایی که در خارج داشته است میگوید که چگونه با پیام لعیا از این رو به آن رو شده است و لعیا با دادن هدیه ای به او به خانه شان برمیگردد و قضیه خاستگاری را به مادرش میگوید که پوران خانم میگوید اجازه نمیدهد آن دو به هم برسند.
لعیا در اتاقش گریه میکند و پوران خانم در حیاط با بهزاد تماس میگیرد و میگوید فردا به سرکار برگردد.
مختاری بهعکس قدیمی خودش و صابر نگاه میکند و سیمکارتی که با آن پوران خانم را تهدید کرده است را از گوشی درمیآورد.
شخصی به سر ساختمان پوران خانم رفته است و سرکارگری که آن جا بود به سراغش میرود تا بفهمد کیست که مردی که چهره اش معلوم نیست با چوب و چماق او را میزند.
حسام به شرکت میرود که چندتا از اهالی آن ساختمان به سراغش میروند اما قبل از جواب به آن ها به دیدار پوران خانم میرود و او میگوید تا زمانی که راه حلی پیدا نکرده است چیزی به آن ها نگوید و حسام دست به سرشان میکند.
بهزاد همچنان موضع خودش را حفظ کرده است و میگوید آن ها حقشان را خورده اند و پوران خانم قصد دارد اشتباهات دخترش را به گردن او بیاندازد که گویا حنایش پیش پسرش نیز رنگی ندارد.
حسام و لعیا درباره احوالات مادرش باهم صحبت میکنند که بهزاد از راه میرسد و هردو آن ها شوکه میشوند.
حسام برای تصمیم گرفتن درباره ساختمان با پوران خانم صحبت میکند که او رو ترش میکند و به سراغ بهزاد میرود تا او گندکاری هایش را جمع کند که باهم دعوایشان میشود و با داد و بیداد پوران خانم لعیا با حال بد از شرکت خارج میشود و منتظر حرف های آن ها نمی ماند.
پوران با حسام صحبت میکند و به او میگوید که به اعصابش مسلط باشد و سعی نکند با شلوغ کاری کند که کاری پیش نمیرود که بهزاد به آن جا میرود و میگوید که سرکارگر ساختمان حالش بد شده است و مثل اینکه از داربست افتاده باید به بیمارستان برود.
پوران خانم میگوید او بماند، حسام و لعیا به کار ها رسیدگی میکند.
قسمت ۱۲ سریال شرم
لعیا و حسام باهم در ماشین درحال صحبت هستند که حسام میگوید درباره فیلمی که به لعیا داده اند به بهزاد مشکوک است، چرا که بعد از رفتن او باهم دست به یقه شدند و بهزاد به او گفته است که همه چیز را درباره گذشته اش میداند.
پوران و بهزاد باهم صحبت میکنند و پوران میگوید که پایش را از تو کفش او و دخترش بیرونبکشد و میداند که قضیه تهدید ها تمام زیر سر او بوده است.
لعیا و حسام به بیمارستان میروند تا احوال نظیر را بپرسند که او بلایی که دیشب به سرش آمده است را میگوید و همراه با همسرش میرود، آن ها به شرکت برمیگردند و قضیه را میگویند که پوران سریعا به بهزاد ربط میدهد و او شروع به قربتی بازی درمیآورد.
بین حرف هایشان حسام به بهزاد میگوید قضیه فیلم ها زیر سر او بوده است یا نه که پوران خانم به میان میآید و به حسام میگوید هیچ وقت قرار نیست رابطه او و لعیا جدی شود.
حسام با حال بد از آن جا خارج میشود و به خانه میرود و دنبال کار میگردد، لعیا به خاطر حسام با مادرش دعوا میکند و پایش را توی یک کفش میکند که با بهزاد ازدواج نمیکند و از خانه میرود.
آقا هاشم صاحب خانه ای که بهزاد او را با پول خریده بود به سراغ حسام میرود و میگوید به او و اهالی آن ساختمان کمک کند تا از این بدبختی دربیاید.
پوران خانم از طریق یکی از آشناهایش دنبال پیدا کردن مزاحمی است که او را تهدید میکند، اما راه به جایی نمیبرد.
لعیا به خانه منصوره خانم رفته است تا حسام را راضی کند که به شرکت برگردد و جا نزند و با گفتن منتظرتم میرود.
لعیا به خانه برمیگردد و به مادرش میگوید دیگر به شرکت نرود تا خودش مشکلاتش حل کند و به اتاقش میرود.
حسام و مادرش در خانه بر سر رفتن و نرفتن به شرکت باهم بحث میکنند و منصوره خانم اصرار دارد که او باز هم به شرکا برود و مشکلات اهالی آن ساختمان را حل کند.
نظیر سر کارگر ساختمان پوران که مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود به سراغ حسام رفته است و به او حرف هایی میزند.
حسام نوار کاست های پدرش را گوش میدهد و در خیابان قدم میزند و سوار بر تاکسی میشود و به در خانه بهزاد میرود و او را تعقیب میکنند که میفهمد بهزاد به شرکت مختاری رقیب کاری پدر مرحومش میرود.
بهزاد به مختاری میگوید که از شرایط پیش آمده میترسد اما او با حرف هایش باز هم بهزاد را بر علیه آن ها شیر میکند.
قسمت ۱۳ سریال شرم
لعیا و مادرش باهم درباره شرکت و ساختمانی که به صورت بزن درویی به دست بهزاد ساخته است صحبت میکنند. لعیا به شرکت میرود که حسام با او تماس میگیرد و میگوید به سر ساختمان برود اما لعیا قبل از رفتن نامه اخراج بهزاد را به آبدارچی شرکت میدهد تا به او برساند و خودش میرود.
بهزاد از شرکت مستقیما به خانه پوران خانم میرود و با او صحبت میکند اما وقتی مقاومت او را میبیند، او را تهدید میکند و میرود.
پوران به همراه شوهرش برای عرق دست هایش به دکتر میرود که دکتر میگوید دلیل آن استرس و اضطراب است و هیچ علت دیگر ندارد.
مختاری باز هم به پوران زنگ میزند و او بدتر از همیشه از همسرش جدا میشود و میگوید باید به جایی برود.
لعیا و حسام سر ساختمان هستند و بعد از جر و بحث کردن با مهندس ناظر لعیا دستور تخریب ساختمان را میدهد و میرود، پوران به لعیا زنگ میزند تا سی دی فیلمی که برای خراب کردن حسام به او داده بودند را از او بگیرد که باعث شک لعیا میشود و مادرش را تعقیب میکند که او به خانه عزیزآقا میرود و درباره قضایای پیش اومده با عزیزآقا صحبت میکند که لعیا از راه میرسد و میخواهد واقعیت ها را بفهمد، اما باز هم پوران طفره میرود و چیزی نمیگوید.
بهزاد به خانه میرود که پدرش او را سین جیم میکند و تا سر از رابطه اش با مختاری دربیاورد که بهزاد او را هم میپیچاند.
بعد از اینکه پوران به خانم منصوره خانم رفت و به او گفت یا پسرش را از فکر عشق و عاشقی بیرون کند و یا طلب ده هزار دلاری اش را بپردازد او شروع به پختن شیرینی در آشپزخانه اش کرده است…
حسام به لعیا گفت که اهالی آن ساختمان از شرکت شکایت کرده اند و باید دنبال راه چاره بگردند.
قسمت ۱۴ سریال شرم
باز هم تماس های تهدید آمیز پوران شروع شده است، اما این بار کسی که تماس گرفته است هیچ حرفی نمیزند. بهزاد فیلمی که پوران از دعوای حسام را به پدرش داده بود را در لپ تاپش کپی کرد و به سراغ مختاری رفت و ماجرا را پرسید که او هم نمیدانست و گفت من فیلم را نفرستادم.
مزاحمت های پسر موتوری باز هم شروع شده است، حسام و مادرش تو حیاط باهم صحبت میکنند که با صدای شکستن چیزی حسام به بیرون میدود و شروع به دنبال کردن پسر موتوری میکند، پسر دست فروشی که بساطش با ضربه پسر مختاری میریزد به کمک حسام میرود و با رسیدن به خانه آن ها میفهمد مزاحم آن ها نیما پسر مختاری است.
حسام به خانه برمیگردد و ماجرا را میگوید که مادرش میگوید از چیزی سر درنمیآورد. پوران به مختاری زنگ میزند و میگوید پای حسام را از شرکت بریده است و چند روز بعد بهزاد را به شرکت برمیگرداند.
حسام درحال درست کردن نقشه ساختمان است که از آینه مادرش را در حال شمارش پول میبیند و به آن جا میرود که مادرش جا میخورد و بیرون میرود و پول ها را به مردی میدهد و به خانه میرود.
پوران در خانه درحال صحبت با همسرش است و می گوید امروز خودش پسرش را به مدرسه میبرد، در راه مدرسه به او میگوید که او را هم اندازه لعیا دوست دارد منتها کار های شرکت او را مدتی از او غافل کرده بود.
مختاری به در خانه همسرش که از او جدا شده است، میرود تا او را ببیند که قبل از صحبت به پسرش میگوید از خراب کاریهای این مدتش خبر دارد، اما زن سابقش می گوید دلش نمیخواد با او چشم تو چشم شود و میرود.
پوران برای حل مشکل ساختمانی که مقاومت پایین دارد به آن جا میرود که اهالی آن جا میگویند آن ها به صورت قانونی اقدام کرده اند و هیچ قصد ندارند که دوباره به شرکت آن ها اعتماد کنند و او سوار ماشینش میشود و به شرکت برمیگردد که متوجه آمدن کارشناس ها میشوند.
بعد از رفتن کارشناس ها پوران و حسام و لعیا باهم بحث میکنند که منجر به تو گوشی خوردن حسام میشود و او عصبانی قصد میکند از شرکت خارج شود که برمیگردد و پشت لعیا میایستد تا به او کمک کند علیه بهزاد مدرک جمع کند.
پوران گریان از شرکت خارج میشود و باز هم دست هایش شروع به عرق کردن کرده است و با حال بد در ماشین اشک میریزد.
قسمت ۱۵ سریال شرم
مختاری با مریم همسر سابقش درباره فیلم و پسرشان صحبت میکند که او میگوید فیلم را نیما فرستاده است و اگر پسرش را از او جدا کند هرچیزی که درباره او میداند را لو میدهد.
لعیا به خانه آمده است و با مادرش درباره رفتارش با حسام بحث میکند که پسر مختاری با او تماس میگیرد و میگوید قصد دارد به دیدنش برود و حرف هایی بزند و او به حسام خبر میدهد تا به آن جا برود.
نیما به آن جا می رود تا ادامه فیلم قبلی را نشانشان دهد که حسام از راه میرسد و باهم درگیر میشوند و زنگ میزنند تا زن مختاری به آن جا برود و تکلیفشان را روشن کند که او پررو تر از این حرفا است و چیزی نمیگوید و در آخر میگوید پدرش را کس دیگه ای به قتل رسانده است و دست از سرش بردارند.
حسام با حال بد به خانه میرود و به دنبال نوار کاست های ضبط شده اش میگردد.
بهزاد که متوجه رفتن زن مختاری به خانه پوران میشود سراسیمه به آن جا میرود و ماجرا را میگوید که مختاری به خاطرات گذشته و آن روز ها که آقا صابر زنده بود و منتظر عملش بود، میرود.
گذشته را نشان میدهد که او به سراغ صابر و وسایلش رفته بود تا از نبودش سواستفاده کند و مدارکی که از او دارد را بردارد و صحنه ای از اتفاقات گذشته پخش میشود.
عزیزآقا خانه اش را زیر و رو میکند و دنبال وسایلی میگردد و درنهایت کاغذی که رویش قوه قضاییه نوشته بود را پیدا میکند و به در خانه مختاری میرود.
مختاری مقاومت میکند و در را باز نمیکند، بهزاد به خانه میآید که با نبود پدرش و آشفته بازار خانه رو به رو میشود و پدرش را صدا میکند.
قسمت ۱۶ سریال شرم
حسام در زیرزمین خانهشان در حال گوش دادن به نوار کاست های ضبط شده پدرش میباشد و گویا دنبال چیزی میگردد که مادرش از راه میرسد و قضیه حرف زن مختاری را به مادرش میگوید و از خانه بیرون میزند.
عزیزآقا باز هم به سراغ مختاری رفته است و در خانه او کمین کرده تا او میآید بیرون جلوش را میگیرد و با او صحبت میکند و میگوید اگر دست از سر کار هایش و پوران برندارد زندگی اش را به باد میدهد و میگوید هرکاری میخواهد او انجام میدهد و اگر ادامه بدهد و با دیگران کاری داشته باشد او را لو میدهد که مختاری با تهدید او را وادار به سکوت میکند و عزیزآقا در خاطرات گذشته فرو می رود.
بهزاد به پدرش میگوید که او هرکاری بخواهد میکند تا پدرش راضی شود و حالش خوب شود که پدرش او را دروغگو خطاب میکند و میگوید مختاری آدم درست حسابی نیست و به خانه پوران خانم میرود و او درباره تهدید های مختاری به عزیزآقا میگوید که عزیزآقا میگوید همه چی زیر سر بهزاد است که لعیا از راه میرسد و باهم به داخل خانه میروند و پوران به لعیا میگوید که تا به حال هرکاری که کرده است برای او و ماهان بوده است.
حسام باز هم درحال گوش دادن به نوار کاست های پدرش است که یکی از آن ها بخشی از صحبت هایش با مختاری است و بعدی مخاطبش پسرش است که میگوید سر شراکت و رفاقت با مختاری همه زندگی اش را باخته است.
به محض اینکه حسام از خانه خارج میشود مادرش با شخصی تماس میگیرد و میگوید منتظر او است و هر وقت بخواهد میتواند به آن جا برود.
مختاری به دیدن پسرش میرود و میگوید دست از سر کارهایش بردارد و مدارکش را آماده کند و برایش وکیلش بفرستد تا بتواند به دانشگاهی که میخواهد برود، مریم همسر سابق مختاری درحال نقاشی کشیدن است که او به آن جا میرود تا درباره پسرشان باهم صحبت کنند و او میگوید باید رضایت بدهد تا نیما برود و به داخل خانه میرود و با او جر و بحث میکند که مریم میگوید فیلمی که سر صابر را زیر آب کردی رو دارم که باعث خشم و عصبانیت مختاری میشود و شروع به بهم ریختن خانه میکند تا فیلم هایی که مریم از او دارد را پیدا کند.
قسمت ۱۷ سریال شرم
منصوره خانم مشتری برای خانه آورده است تا پول بدهی اش به را بپردازد.
مریم همسر سابق مختاری پلیس خبر کرده است و حسام نیز به آن جا رفته است که متوجه ماجراهای پیش آمده میشود و به داخل ساختمان میرود که مختاری میگوید عقلش را به دست او ندهد و میرود.
حسام از مریم درباره مرگ پدرش سوال میپرسد که او افتادن فشارش را بهانه میکند و حسام چیزی روی یکی از تابلو ها مینویسد و میرود.
لعیا به شرکت رفته است و دنبال حسام میگردد و با دیدنش اتفاقاتی که درباره ساختمان و کارشناسان افتاده است را میگوید و حال حسام را میپرسد و او نیز از چیزهایی که در خانه دیده است میگوید و لعیا میگوید روزهای آخر او کنار آقا صابر بوده است و اصلا مختاری را ندیده است.
منصوره خانم به دیدن پوران میرود و از او درباره روز های آقا صابر سوال میکند که پوران میگوید کسی را ندیدم و از حال بدش میگوید و منصوره از پریشانی بیش از اندازه حسام میگوید.
حسام و لعیا در شرکت نشسته اند به نوار کاست های ضبط شده آقا صابر گوش میدهند و درباره قدیما و احساساتشان صحبت میکنند.
پوران به عزیزآقا زنگ میزند و میگوید هرطور که شده است آدرس زن مختاری را میخواهد و اگر حسام زودتر از آن ها به آن جا برود اوضاع بیخ پیدا میکند که شوهرش متوجه حرف هایش میشود اما پوران بدون هیچ حرفی از خانه بیرون میزند.
کارشناسان نظام مهندسی به سراغ ساختمانی که مشکل داشت رفته اند و لعیا پریشان به بهزاد زنگ میزند و میگوید خودش را به آن جا برساند و گندی که زده است را جمع کند.
نیما وسایلش را جمع کرده است تا پیش پدرش برود و التماس های مادرش نیز تاثیری ندارد و میگوید تصمیم خودش را گرفته است و از آن جا میرود.
مریم پریشان از رفتن نیما فیلمی که از شوهرش دارد را برمیدارد و شماره حسام را برمیدارد و به او زنگ میزند.
بهزاد به سر ساختمان میرود و با حلشدن ماجرا لعیا از آن جا میرود.
مریم زن سابق مختاری با حسام قرار میگذارد و حسام به آن جا میرود و او میگوید به حیاط برود و با دیدن حسام در حیاط از او عکس میگیرد و مثل اینکه برای مختاری میفرستد که بعد از آن با او تماس میگیرد و او را تهدید میکند که اگر نیما برنگردد او را لو میدهد اما مختاری نیز او را تهدید میکند.
مریم به سراغ حسام میرود و سعی دارد او را بپیچاند که حسام زیربار نمیرود و او بلاخره دهان باز میکند و میگوید اگر قول بدهد اتفاقی برای پسرش نیوفتد فیلم هایی که از شوهرش دارد را به او میدهد و به خانه میرود و فیلم ها را در یک سی دی کپی میکند و به حسام میدهد که پوران آن ها را از دور میبیند.
بهزاد با فیلم بازی کردن و حرف های چرت و پرت قصد دارد کارشناس نظام مهندسی را نیز بخرد که او میگوید این حرف های بهزاد را هم ضمیمه پرونده میکند و میرود.
پوران به خانه میرود و با پسرش صحبت میکند که منوچهر شوهرش میگوید لعیا زنگ زده است و گفته است که قاتل آقا صابر پیدا شده است که همان لحظه لعیا از راه میرسد و ماجرا را تعریف میکند.
حسام با مامور به سراغ مختاری رفته است و او را دستگیر میکنند که نیما با حسام درگیر میشود و او میگوید که پدرش قاتل است که بهزاد از راه میرسد و نیما را با خودش میبرد.
قسمت ۱۸ سریال شرم
ماهان و منوچهر درحال چیدن میز غذا هستند. مختاری در آگاهی مورد بازجویی قرار گرفته است و یکی از صداهای ضبط شده صابر را برای او میگذارند و از او می خواهند توضیحاتی را ارائه دهد و مختاری شروع به گفتن میکند اما ماموران صدای فیلمی که مریم زن او به حسام داده بود را پخش میکنند.
مریم همان فیلم ها را به پسرش نشان میدهد اما با واکنش بد او مواجهه میشود و بر علیه مادرش گارد میگیرد.
لعیا به خانه عزیزآقا میرود و هرچه از دهانش بیرون میآید بار بهزاد میکند و از آن جا میرود.
لعیا به خانه رفته است و از مادرش میخواهد تا به خانه منصوره خانم بروند و آن ها را دلداری بدهند تا مبادا حسام به مادرش شکی داشته باشد و تهدید های مختاری را به او ربط دهد.
آن ها به آن جا میروند و حسام با پوران صحبت میکند که باعث هول شدن او میشود از خانه بیرون میزند که لعیا جلو او را میگیرد و حسام از او میخواهد اعتراف کند که پوران تمام ماجرا را تعریف میکند و لعیا گریان از آن جا بیرون میآید و همراه با مادرش میروند.
حسام به منصوره خانم میگوید که هنوز به توران خانم شک دارد و حرف هایش را باور نمیکند.
لعیا در خانه با مادرش دعوا میکند و به او میگوید اشتباه کرده است و احساس میکند او باعث مرگ آقا صابر شده است و به زیرزمین میرود تا پرونده های پزشکی اش را یواشکی پیدا کند که پوران متوجه سر و صداهایی از زیر زمین میشود.
ماموران باز هم فیلم هایی همسر او داده است را پخش میکند اما او میگوید آن ها هیچ مدرکی از او ندارند و کاری نمیتوانند بکنند که مامور همراهش تخلفات کاری اش را برایش میخواند و می خواهد به بازداشتگاه برود که میگوید پسرش به دیدنش رفته است و مختاری به نیما میگوید به سراغ حسام برود و به او بگوید که پدرش خواسته با پوران ملاقات کند.
لعیا در زیرزمین مشغول گوش کردن صدای آقا صابر است که مادرش از راه میرسد و او میرود که زنگ خانه شان به صدا درمیآید و پوران در حیاط میرود و حسام میگوید که نیما به سراغ او رفته است و میخواهد با هم به کلانتری بروند که پوران میگوید من هیچ جا نمیآیم و به داخل خانه میرود.
منوچهر و پوران باهم درگیر میشوند و او میگوید اگر رفتار هایش را ترک نکند دست او و پسرش را میگیرد و از آن جا میرود و بحث هایشان سر بالا میگیرد.
قسمت ۱۹ سریال شرم
لعیا با حسام تماس میگیرد و او را به خانه شان دعوت میکند تا باهم صحبت کنند، لعیا از حال بدش صحبت میکند و میگوید عذاب وجدان دارد که حسام در جواب میگوید احساس او هیچ تغییری نکرده است و او پای تصمیم پدرش ایستاده است.
پوران به خانه عزیزآقا میرود و میگوید که مختاری درخواست ملاقات داده است و عزیزآقا میگوید او میداند که آن ها آقا صابر را کشته اند و حالا میخواهد تهدیدشان کند و به نفعش است که شهادتی به نفع مختاری بدهد تا آزاد شود.
مامور ها به سراغ پوران، منصوره، لعیا، عزیز آقا و حسام میروند تا با آن ها صحبت کنند و سوالاتی درباره گذشته میپرسند تا با بررسی وضعیت به سر نخی برسند.
حین خداحافظی مامورها با عزیزآقا، بهزاد از راه میرسد که آن ها درباره ارتباطش با مختاری میپرسند که با هول شدن بهزاد مامور ها میروند.
آن ها به حسام میگویند که مدرک محکمی برای محکومیت مختاری ندارند و او به زودی آزاد میشود.
مختاری آزاد میشود که نیما و بهزاد به سراغش میروند اما او میگوید کلی کار دارند و بروند وقت دیگری باهم صحبت میکنند و بهزاد نیما را از آن جا میرود.
حسام عصبی از آزاد شدن مختاری می گوید که او حتی به پوران شک دارد اما مادرش عصبی میشود و میگوید اصلا نمیخواهم قاتل پدرت را پیدا کنم و او را به خدا سپرده ام و دست از کار هایت بردار.
بهزاد که متوجه حال بد نیما میشود با او برنامه چالوس و چلوکباب میچیند.
مختاری شبانه به سراغ زن سابقش میرود و که او میترسد و با نیما تماس میگیرد تا خودش را برساند که مختاری در را باز میکند و به داخل خانه میرود که باعث وحشت او میشود.
پوران در خانه روی مبل دراز کشیده است، منوچهر همسرش بر روی او پتو میاندازد و خودش به زیر زمین میرود و دنبال چیزی میگردد و نوار کاست ها به همراه ضبطی که پوران با آن صدای آقا صابر را گوش میکرد را پیدا میکند.
نیما به خانه شان میرسد همه همسایه پشت در خانه شان هستند صدای جیغ و داد مادرش میآید که مختاری در را باز میکند و میرود. نیما به داخل خانه میرود و با خانه بهم ریخته و حال داغون مادرش رو به رو میشود و گوشه ای کز میکند و گریه میکند.
قسمت ۲۰ سریال شرم
حسام از خانه بیرون میزند، ماموران که هنوز درحال بررسی مدارک فوت پدرش هستند با او تماس میگیرند و از او میخواهند که تمام وسایل پدرش را به آن جا ببرد.
حسام به خانه برمیگردد که خریداران خانه شان را میبیند و بهم میریزد که مادرش شرایط را به او توضیح میدهد.
بهزاد به سراغ مختاری میرود تا ته و توی ماجرایی که بین او و پدرش و پوران خانم است را بیاورد که او هیچ حرفی نمیزند و بهزاد گیج تر از قبل میشود.
پوران متوجه میشود منوچهر همسرش وسایل او را که تعدادی از نوار های آقا صابر است را پیدا کرده است و باعث بحث میان آن دو میشود.
حسام به شرکت میرود و به لعیا میگوید که مادرش از آن ها چه درخواستی کرده است که لعیا ناراحت به خانه میرود و مادرش صحبت میکند اما پوران او را میپیچاند و میگوید میخواهم به همه چیز اعتراف کنم و مامور ها نیز پوران را زیرنظر دارند.
پوران به ساختمان نیمه کاره اش میرود که بازپرس پرونده نیز او را تعقیب میکند و به یکی از همکارانش زنگ میزند و از او میخواهد به خانه آقا صابر برود و مدارک او را بردارد که در همان زمان پوران با حسام تماس میگیرد و درخواست دیدار میکند و از او میخواهد به هیچ کس هیچ چیزی نگوید.
پوران با خانه تماس میگیرد که پسرش ماهان تلفن را برمی دارد و میگوید فردا فراموش نکند به مناسبت روز مادر به مدرسه اش برود و او منتظرش است.
باران شدید شده است، سرکارگر ساختمان پوران برایش آتیش روشنکرده است، مامور ها او را زیرنطر دارند حسام از راه میرسد و پوران شروع به تعریف میکند و اشک میریزد. حسام بهت زده به او نگاه میکند و از آن جا میرود.
قسمت ۲۱ سریال شرم
حسام که شوکه از حرف های پوران خانم است یا حال خراب در خیابان ها پرسه میزند، هرچه مادرش و لعیا با او تماس میگیرند تلفنش خاموش است.
پوران به خانه نرفته است و داخل شرکت خوابیده است که ماموری به دنبال لعیا میآید اما آبدارچی آن جا میگوید که امروز نیامده است.
بازپرس های پرونده صابرخان بیرون شرکت پوران را زیرنظر دارند.
پوران به خانه میآید و نامه احضاریه را روی میز میگذارد و بدون هیچ حرفی به اتاق خواب میرود.
حسام به خانه برگشت که مادرش از لباس های ژولیده و پولیده او که در حیاط افتاده است متوجه میشود.
پوران که انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شده است با حال خوبی همراه پسرش به کافی شاپ میروند و آب هندوانه میخورند.
لعیا به دادگاه رفته است تا به کارهای شرکت رسیدگی کند که با دیدن اهالی ساختمان به سمت ماشینش میرود و به سرعت از آن جا دور میشود.
منوچهر و چند تن از اعضای شرکت درحال چاره جویی درباره وضعیت پیش آمده هستند.
پوران و ماهان در کافه هستند که پسرش انشایی که امروز خوانده است را برای او میخواند و مشغول گپ زدن هستند که بهزاد به سراغ او میرود و میخواهد با او حرف بزند.
لعیا به خانه منصوره خانم میرود تا با حسام حرف بزند اما حسام قبول نمیکند و میگوید مایل به دیدنش نیستم و او را جوری که ناراحت نشود، دک کند.
پوران به خانه برمیگردد که منوچهر شوهرش با اعصاب خراب و ناراحتی با او برخورد میکند و میگوید به عزیزآقا بگوید که اگر بهزاد به کارهایی که کرده اعتراف نکند و لعیا به زندان بیوفتد زندگیشان را به آتش میکشد…
عزیزآقا به خانه پوران خانم آمده است و او میگوید که همه چیز را به حسام گفته است و راحت شده است و او را تهدید میکند که اگر پسرش به شارلاتان بازی هایش ادامه بدهد چشمش را روی همه چیز میبندد که عزیزآقا میگوید برای این حرف ها نیامده است و میخواهد جرم را به گردن بگیرد و تمام فشاری که پوران برای لو نرفتن او تحمل کرده است را جبران کند.
کارشناس نظام مهندسی تمام پروژه های شرکت آن ها را تعطیل میکند و لعیا هرکاری میکند تا مساعدتی بگیرد او قبول نمیکند.
عزیزآقا به بهزاد میگوید که به دادگاه برود و خودش را معرفی کند که بهزاد حرف های سربسته ای میزند که باعث شوکه شدن پدرش میشود و تو خودش میرود.
لعیا سر پروژه جدید که تعطیل شده است میرود تا اوضاع را راست و ریست کند که سرکارگر آن جا ماجرای قرار پوران و حسام را برایشان تعریف میکند…
قسمت ۲۲ سریال شرم
پوران ناراحت در خانه نشسته است و به قاب عکس های خانوادگی روی دیوار نگاه میکند، پوران به خانه منصوره خانم میرود تا با حسام صحبت کند که حسام عصبی میشود و اول قصد دارد او را بیرون کند اما وقتی اصرار های مادرش را میبیند بیرون میآید همه چیز را میگوید که باعث بد شدن حال مادرش میشود. حسام به پوران میگوید که تاوان کار هایش را باید بدهد و از او نمیگذرد.
پوران از خانه خارج میشود و سوار تاکسی میشود، حالش زیاد خوب نیست…
حسام به کلانتری میرود تا با جناب سروان صحبت کند.
مادر حسام در خانه نشسته است که ناگهان صدای شکستن شیشه میآید و او جا میخورد.
لعیا به حسام زنگ میزند و با داد و بیداد از او میخواهد که به شرکت برود و به او کمک کند اما حسام حال بدش را بهانه میکند و با تحویل دادن گوشی اش به کلانتری میرود تا پوران را لو دهد.
یکی از ماموران پرونده قتل صابر به خانه پوران رفته است و میگوید حکم بازرسی خانه را دارد و با رفتن به داخل نوارهای صدای ضبط شده آقا صابر را پیدا میکند…
حسام به شرکت میرود که اهالی شرکت جشن تولد گرفته اند و بعد از سر زدن به آن جا به سمت لعیا میرود و میگوید هرچه سریعتر باید این رابطه را تموم کنند و آن ها دیگر قرار نیست باهم ازدواج کنند که لعیا جا میخورد و شوکه شده فقط به مسیر رفتن او نگاه میکند.
ماموری که مدارک و وسایل آقا صابر را پیدا کرده است به پوران میگوید حاضر شود و به کلانتری برود لعیا عصبانی به خانه میرود تا سر از ماجرای بین مادرش و حسام در بیاورد که با بردن مادرش توسط مامورها رو به رو میشود.
بهزاد و عزیزآقا به آن جا رفته اند که با دیدن مامور ها جلو نمیروند و تنها از دور نگاه میکنند.
حسام با حال خراب به خانه برمیگردد و سرش را درون حوض فرو میکند تا آرام شود، مادرش در آشپزخانه در حال درست کردن شیرینی است که با دیدن حال بد پسرش آشفته میشود.
منوچهر، بهزاد و لعیا به کلانتری میروند، لعیا اصرار میکند که مادرش بی گناه است اما جناب سروان میگوید که مادرش به ذکر جزئیات به همه چیز اعتراف کرده است.
آن ها به خانه برمیگردند، لعیا گریه و بیتابی میکند.
حال حسام و منصوره خانم نیز از وضعیت پیش آمده خوب نیست و فکر میکنند که تمام این مدت پوران آن ها را گول زده است و قصد خریدن آن ها را داشته است.
بهزاد به سراغ مختاری رفته است که مختاری میگوید کنکاش کردن او در گذشته ممکن است برای او و پدرش نیز بد شود…
قسمت ۲۳ سریال شرم
مامور پرونده صابر در حال بازجویی از پوران میباشد و علت کپی نوارهای صدای آقا صابر را از او میپرسد و پوران تنها پاسخی که میدهد این است که میخواستم بیشتر فردی که باعث مرگش شده ام را بشناسم…
بازپرس سوالاتی درباره عزیزآقا از او میپرسد اما پوران میگوید او از هیچی خبر ندارد و همه چیز را به گردن میگیرد.
بهزاد به خانه میرود که پدرش را نگران میبیند و با او درباره قتلی که پوران انجام داده است صحبت میکند اما پدرش با عصبانیت او را متهم به رابطه اش با مختاری میکند و میگوید قاتل صابر من هستم و من به جای پوران باید به زندان بروم که حالش بد میشود و بهزاد سریعا داروهایش را به او میخوراند…
عزیزآقا گذشته و روزی که آقا صابر را زندانی کرده بود و لحظه های جرم و کشتن صابر را به خاطر میآورد و برای پسرش بهزاد تعریف میکند…
عزیزآقا لباس هایش را میپوشد و آماده میشود تا برود با لعیا و حسام صحبت کند اما بهزاد سعی میکند جلویش را بگیرد که او میگوید ۸ سال است به پوران ظلم کرده ام و حالا تصمیمم را گرفته ام…بهزاد حالش بد است و از اینکه پدرش را ببرند میترسد و هرکاری میکند اما حریف او نمیشود و عزیزآقا به داخل یک اتاق میرود و در را روی خودش میبندد.
مامور ها در حال انتقال پوران به زندان هستند…
حسام به خانه عزیزآقا رسیده است که لعیا به سمت او میرود و میگوید قبل از خداحافظی برای همیشه از او میخواهد که بابت همه اتفاقاتی که پیش آمده است او را ببخشد چرا که باعث و بانی تمامی اتفاقات پیش آمده بوده است…
حسام و لعیا به داخل میروند که عزیزآقا میگوید میخواهم به همه چیز اعتراف کنم و شروع به تعریف کردن از رابطه اش با آقا صابر میگوید و با من من کردن و استرسهای بسیار زیاد همه چیز را تعریف میکند که باعث عصبانیت حسام میشود و بعد از کلی داد و بیداد کردن از آن جا خارج میشوند اما حال عزیزآقا بد میشود و میگوید اعتراف نکردم که من قاتل پدرش هستم و گریه میکند…
حسام به مختاری زنگ میزند و او را تهدید میکند و میگوید طلب کار زندگی پدرش است و به این راحتی ها او را ول نمیکند…
قسمت ۲۴ سریال شرم
افشین و ماموران درحال بررسی عملیات داعش و گیر انداختن کامران میباشند که یکی از ماموران خانم عکس هایی که کیان از صمد و یلدا گرفته است را به افشین نشان میدهد.
کمال و همراهانش باهم هستند که کامران با داوود تماس میگیرد و آن ها جای او را پیدا میکنند و ردش را میزنند.
تابان و پیام باهم صحبت میکنند و پیام از کار خوبی که در ایران پیدا کرده است و کنسل شدن سفر ترکیه شان میگوید.
افشین و مهران درباره شرایط یلدا و سارا باهم صحبت میکنند و به این نتیجه رسیده اند که او ترک خورده است و تحلیل های کمال درست از آب درآمده است و درباره کنار گذاشتن پیام مهران نظر مثبت میدهد و او با خیال راحت تشکر میکند.
داوود با غزل تماس میگیرد و میگوید فردا صبح ارسلان به دنبالش میرود و او را به ترمینال میرساند تا از کشور خارج شود، ارسلان در مسیر از خوبی های داوود میگوید و او را به ترمینال میرساند که غزل سوار هیچ اتوبوسی نمیشود و از آن جا بیرون میرود.
کمال و افشین درباره پیدا کردن رد اطلاعاتی سارا دختر یلدا و ناصر صحبت میکنند و میگوید کار خودشان است که درباره مادر و پدرش با او صحبت کنند…
ماموران تیم افشین تمامی اطلاعات کامران را پیدا کرده اند و افشین اصرار دارد که هرچه زودتر ضربه بزنند و او را دستگیر کنند اما کمال تصمیم دارد به سرپل ها و دیگر شبکه های موازی شان در کشور های دیگر برسند…
یک شخص آسیب دیده که دخترش را در سازمان مجاهدین از دست داده است به سراغ صمد پویان وکیل قبلی سازمان رفته است و از آن ها طلب کمک میکند و یلدا نیز آن جا حضور دارد که دختر آن خانم را شناسایی میکند و میگوید او توسط سازمان کشته شده است.
کیان دختر یلدا را زیرنظر دارد و مردی که از طرف سازمان او را تعقیب میکند را شناسایی میکند و به این نتیجه میرسد سازمان به یلدا شک کرده است و قصد گیر انداختن دخترش را دارند…
کمال تصمیم میگیرد که ۲۴ ساعت صبر کند تا تکلیف ناصر و یلدا و دخترشان مشخص شود و خودشان را برای عملیات دستگیری سرنخ ها آماده کنند.
سعید با بغاض بر سر قرار میرود و با او صحبت میکند و میگوید خوش ندارم که محل عملیاتم در مکانی باشد که محل گذر مردم عادی و بی گناه باشد که بغاض میگوید او مسیر درست و سعادت را در پیش گرفته است و به خودش شک راه ندهد و از هم جدا میشوند…
در میان صحبت هایشان میتوان فهمید که فردا صبح روز عملیات ایکس است.
تصاویری از ورزشگاه آزادی در یک هفته قبل از عملیات را نشان میدهد که مملو از تماشاگران و طرفداران دو تیم سرخابی ها است…
قسمت ۲۵ سریال شرم
پوران با گذاشتن وثیقه از زندان آزاد شده است و با در آغوش کشیدن ماهان پسرش سعی داشت کمی از غم و غصه ها و دلتنگی اش را کم کند.
بهزاد حرف ها و تهدید های مختاری را مرور میکند، عزیزآقا هنوز در اتاقش زندانی است… حسام و مادرش به ساختمانی که زمینش برای آقا صابر است و مختاری آن را بالا کشیده است رفته اند که آقا هاشم یکی از اهالی آن مجتمع آن ها را میبیند و از آن ها خواهش میکند که به وضعیتشان رسیدگی کنند و از آن ها طلب کمک میکند… پوران میخواهد با لعیا صحبت کند که او میگوید لعیا مرده است و نمیخواهد با مادرش همکلام شود و او را قاتل خطاب میکند.
بهزاد به سراغ حسام رفته است تا او را با پول راضی به رضایت کند اما منصوره خانم میگوید که این راه حل مشکل آن ها نیست و هروقت که تصمیم بهتری داشت به سراغ آن ها برود. بهزاد به خانه پوران میرود تا با او صحبت کند کخ منوچهر جلو در ورودی با او بحث میکند و داد و بیداد راه میاندازند.
لعیا از پدرش میخواهد که به داخل برود و خودش با بهزاد حرف بزند که باهم صحبت میکنند و بهزاد میگوید آن ها کاری جز تحقیر کردنش طی سال ها نکرده اند که لعیا او را بی شرم حیا خطاب میکند و میرود که بهزاد را به گذشته ها پرتاب میکند که چقدر عاشقانه لعیا را دوست داشته است…
عزیزآقا همچنان در اتاقش حبس شده است و بهزاد در را رویش باز نکرده است…
پوران در حال جمع کردن اتاق به هم ریخته اش است که با برداشتن خورده شیشه ها دست هایش را میبرد، منوچهر با گفتن جمله این زندگی دیگر هیچی برای جنگیدن ندارد به او میگوید که قصد تمام کردن زندگی با او را دارد.
پوران درحال پانسمان کردن دست آسیب دیده اش میباشد که تمام مدت حرف های لعیا، حسام و همسرش منوچهر برایش یادآور میشود.
او به سرعت بر سر ساختمان نیمه کاره اش میرود و حال جسمی و روحی خوبی ندارد به بالا ترین قسمت ساختمان میرود، بهزاد به همراه یک نفر دیگر برای فروش مجتمع رفته است که پوران را لبه ساختمان میبیند و میفهمد که گویا قصد پایین انداختن خودش را دارد اما بهزاد به سرعت به سراغش میرود و به او میگوید که پدرش او را کشته است، پوران جا میخورد و با شنیدن ماجرا به سرعت از طبقات پایین میآید تا به سراغ عزیزآقا برود و بهزاد نیز به دنبال او است و خریدار ساختمان که از رفتار آن ها گیج و کلافه شده است به دنبالشان میرود…
پوران به خانه او رفته است و یک ریز در میزند و با یکی دیگر از همسایه ها درگیر میشود که بهزاد از راه میرسد عزیزآقا ترسیده است که پوران به داخل میرود و سر او داد و بیداد میکند و عزیزآقا حالش بد میشود که بهزاد از پدرش طرفداری میکند و از عشق یک طرفه پدرش برای پوران خانم توضیح میدهد که او شوکه میشود و میرود…
عزیزآقا حالش بد میشود و میافتد، پوران از خانه بیرون میآید و تمام حرف های بهزاد را مرور میکند و حالش بد است.
عزیزآقا را به بیمارستان آورده است و شرایط جسمی و هوشیاری خوبی ندارد، بهزاد بعد از بستری کردن او از دکترش میخواهد که در اتاق خصوصی ببرنش و اجازه هیچ تماسی را به او ندهند…
بهزاد به سراغ مختاری میرود و با داد و بیداد به دنبالش میگردد که منشی اش او را دست به سر میکند اما مختاری در اتاقش قائم شده است که بهزاد متوجه اش نمیشود.
ماهان با دیدن حال مادرش به سراغ او میرود بغلش میکند تا خوب شود که پوران او را در آغوش میکشد و دل سیری گریه میکند…
عزیزآقا از پرستاری کمک میگیرد تا کاری برایش بکند و به او یک کاغذ و کلید میدهد.
قسمت ۲۶ سریال شرم
بی نهایت سپاسگزارم از توضیحات کامل جزئیات فیلم.سریال تلویزیونی شرم