خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال یاغی

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال یاغی به کارگردانی محمد کارت  و تهیه کنندگی سید مازیار هاشمی را خواهیم داشت! با ما همراه باشید. سریال یاغی روایتگر درامی پر فراز و نشیب از سفر یک قهرمان است که شخصیت های متنوعی از طبقات مختلف اجتماعی در مسیر با او همراه می شوند یا برایش مانع می تراشند، یاغی باید از مرز درد و خستگی عبور کند.

قسمت دوازدهم سریال یاغی

قسمت دوازدهم سریال یاغی

مردی که اسی قلک گرفتش لت و پاره در خانه او نشسته است و بهمن خان از پشت پنجره به پلیس های داخل کوچه نگاه می کند و ازجاوید سوال می کند که کسی متوجه چیزی شده یا نه

بهمن خان بعد از تموم شدن کارش به سراغ پیرمرد می رود و به او می گوید حرف هایی که بهت گفتم و باید زنگ بزنی به اون زنیکه و موبه مو بهش بگی

قسمت یازدهم سریال یاغی

 

قسمت یازدهم سریال یاغی

جاوید با ترس و لرز از خانه بهمن خان بیرون آمده و پیاده در خیابان ها قدم می زند که گوشی اش زنگ می خورد و شیما بهش زنگ میزند و اولتیماتوم می دهد که وقتش رو به پایانه و به هیچ کس فرصت بیشتر نمی دهد و قطع می کند

جاوید سریعا با بهمن خان تماس می گیرد و ریز به ریز مکالماتش با شیما را تعریف می کند و تلفن را قطع می کند، طلا در خانه حالشخراب است و به بهمن می گوید هر کاری که لازم است را باید انجام بدیم تا عاطفه به جای ما تاوان پس ندهد

قسمت دهم سریال یاغی

قسمت دهم سریال یاغی

جاوید از تمرین به خانه برگشته که حامد همکار عاطی را آن جا می بیند و حامد سراغ عاطی را ازش می گیرد و نگرانش است که جاوید سنگ قلابش می کند و درست حسابی جوابی بهش نمی دهد و به داخل خانه می رود.
جاوید هنوز هم حالش خراب است و توی خونه راه می رود و فکرش مشغول است…
دوستای جاوید هر کدوم مشغول کاری هستند و داستان های این مدت نبود او را تعریف می کند و جاوید با عصبانیت و بغض بهشون نگاه می کنه…

قسمت نهم سریال یاغی

قسمت دوازدهم سریال جیران

بهمن و رحمان به کارخونه اکبر مجلل رفته اند تا او را ببیند، خانمی که آن جا برای اکبر کار می کند، سعی می کنه آن ها را دست به سر کنه اما بهمن میگه حتما با ایشون تماس بگیرید و اصرار ما برای دیدنشون مربوط به قضیه دیروز و دخترشون است.
بهمن و رحمان به همراه یکی از آدم هاشون برای دیدن اکبر مجلل به یک ساختمان نیمه کاره رفته اند.
اکبر مجلل بابت اتفاقی که برای دخترش الناز افتاده با دامادش بحث می کنه و هر جور که می تواند، او را تحقیر می کند و می گوید من برات شرط گذاشتم دامادم بشی، خوب بخوری، خوب بپوشی، خوب ورزش کنی تا نگهبان ۲۴ ساعته دختر من باشی و نذاری آب تو دلش تکون بخوره، حالا دختر حامله منو ول کردی رفتی دربی ببینی…

قسمت هشتم سریال یاغی

قسمت هشتم سریال یاغی

طلا در حال رفتن به سمت جایی است و بلاخره تن به خواسته بهمن برای گیر انداختن کسی که می خواست صورتشو اسیدپاشی کنه، داده است.
طلا با ترس و لرز از ماشین پیاده میشه و شروع به قدم زدن می کنه، بهمن به همراه برادرش و آدم هاش دور تا دور طلا را امن کرده اند تا هیچ اتفاقی برای طلا نیافتاد…

قسمت هفتم سریال یاغی

قسمت هفتم سریال یاغی

همه در خانه بهمن نشسته اند و طلا بیشتر از همه ترسیده و حالش خراب است. بهمن تمام اتفاقات رو چند باره با جاوید تکرار می کند، جاوید تک تک لحظاتی که اون و دید تا زمانی که قصد اسید پاشی داشت را دوباره میگه… طلا از این همه تکرار او خسته شده و رحمان هم اصرار داره که این کار صد در صد کار اسی قلکه…
جاوید سعی می کنه اونارو راضی کنه که کار اسی نیست ولی عاطفه دخالت می کنه و میگه این کار حتما از اسی برمیاد، حتی این چند روز جاوید اجازه نداد من تنهایی جایی برم… رحمان و بهمن هر دو جا می خورند که جاوید میگه اون ضعیف کشه و منم نگران عاطی بودم…

قسمت ششم سریال یاغی

قسمت ششم سریال یاغی

قسمت پنجم سریال یاغی

قسمت پنجم سریال یاغی

دو تا دختر بچه دبیرستانی در ایستگاه اتوبوس نشسته اند، سه تا از دوستای دیگه جاوید هم آن جا هستند که یکی از آن ها با شامورتی بازی به سمتشان می رود و خودش را به تشنج می زند و یکی دیگر از دوستاش گوشی یکی از دخترا به اسم نازی که دوست ابرا است را می زند و دوستش را بلند می کند و سوار موتور رضا می شوند و می روند.
آن ها گوشی را برای جاوید می برند و جاوید از داخل گوشی نازی عکس پروفایل ابرا را نگاه می کند و دوستاش هم میگن بدون خفت گیری و ترس گوشی رو ازش گرفتیم و خیال جاوید را راحت می کنند.

قسمت چهارم سریال یاغی

قسمت چهارم سریال یاغی

جاوید به خواهرش عاطفه زنگ زده است و می گوید امشب به خونه نرود و داخل سالن بماند، جاوید می خواهد برای او توضیح بدهد که تلفن قطع می شود و او به یک ایستگاه بی آر تی می رود و آن جا می نشیند.
جاوید کل شب را داخل اتوبوس می خوابد و غرق خواب است که ته خط راننده بی آر تی او را پیاده می کند و او دوباره سوار اتوبوس دیگری می شود تا آن طرف خط را برود.

قسمت سوم سریال یاغی

قسمت سوم سریال یاغی

عده ای مرد در حال رقص و شادی و آب بازی هستند، جاوید و دوستاش هم میان آن ها هستند، اما جاوید بی حال و حوصله گوشه اینشسته و به عکس ابرا نگاه می کند، یکی از رفیقاش بهش می گوید که مرغت از قفس پرید و الان با یه بور ژرمن جیک جیک می کنهجاوید عصبی از جاش بلند میشه و بعد از کتک زدن دوستش میگه شما رفیقای من نیستید اگر بودید اسی رو تا الان لت و پار کرده بودینو خودش به گاراژ ماشین ها میره دل و روده اسی رو بریزه بیرون

قسمت دوم سریال یاغی

قسمت دوم سریال یاغی

جاوید به بیمارستان رفته است که ابرا رو روی تخت بیمارستان می بیند و بی اختیار گریه می کند. دکتر ها در حال دادن شوک به ابرا هستند، مادر او بالای سرش بی قراری می کند و پرستار ها سعی می کنند آرومش کنند.
مردی به سمت تخت ابرا می رود و شروع به فوش دادن به نرگس می کند و می گوید خاک بر سرت کنم که عرضه بچه نگه داشتن نداری… امنیت بیمارستان آن ها را بیرون می کند و مشخص می شود که آن مرد دایی ابرا است.
جاوید در بیمارستان نشسته است که یک دختر به سمتش می رود و می گوید بهتر است زودتر از این جا بری تا مامانش نبینتت، اما جاوید همان جا می ماند و از جایش تکون نمی خورد.

قسمت اول سریال یاغی

قسمت اول سریال یاغی

اکیپ اجرایی ترافیک در حال جمع کردن تابلو های راهنمایی رانندگی و در های فاضلاب و هر چی که از جنس آهن است، هستند.
دور هم توی ماشین نشسته اند که ماشین شهرداری به دنبالشان می افتد و سعی در توقفشان دارد که کارگر ها شروع به بیرون انداختن آهن ها می کنند و ماشین شهرداری تصادف می کند و آن ها فرار می کنند.
آن ها به قبرستون آهن رفته اند که مسئولشان نگران از اتفاقی که افتاده می گوید کل شکل و شمایل ماشین رو تغییر بدید و فعلا این طرفا آفتابی نشید.
جاوید در مسابقه شرط بندی شرکت کرده و داخل رینگ رفته است و یارش را خاک می کند و مسابقه را برنده می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا